شگرد زن آرایشگر برای سرقت گوشی مشتریانش
روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | دختر جوان ۲۰ساله که در آرایشگاه به عنوان ناخنکار مشغول بود بعد از آشنایی با پسر خلافکاری در شبکه اجتماعی، باندی سه نفره برای سرقت گوشی همراه مشتریان آرایشگاه زنانه تشکیل دادند و ۵۰ فقره سرقت در پروندهشان ثبت شد. این سرقتها در محله نواب به وقوع پیوست و دختر جوان آمار مشتریان را به همدستش بیرون از در آرایشگاه میداد.
رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ از دستگیری سارقان حرفهای در محله نواب خبرداد. سرهنگ جلیل موقوفهای گفت:«به دنبال وقوع چند فقره موبایل قاپی در سطح محله نواب، اکیپهای ویژهای از تیم عملیات کلانتری نواب موضوع را به صورت ویژه در دستور کار قرار دادند.»
وی افزود:«پس از چندین روز کار اطلاعاتی، ماموران کلانتری ۱۰۸ نواب با استفاده از شگردهای خاص پلیسی سرنخهایی از یک متهم را به دست آورده و پس از هماهنگی قضایی طی یک عملیات سه متهم شامل یک زن و دو مرد را دستگیر کردند.»
موقوفهای ادامه داد:«متهمان در تحقیقات تخصصی پلیس به جرم خود اعتراف کردند؛ نحوه کار متهمان به این صورت بوده که خانم سارق در قالب آرایشگر با شناسایی گوشی مالباختگان سریعا موضوع را به دو مرد سارق که با موتورسیکلت بیرون از آرایشگاه در کمین بودهاند اطلاعرسانی کرده و سارقان بلافاصله اقدام به سرقت موبایل از مالباختگان میکردند.»رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ گفت:«در این عملیات ۵٠ فقره سرقت موبایل قاپی توسط این باند کشف شد و متهمان برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی معرفی شدند.»
*** نقش دختر جوان در گوشیقاپی
اما ماجرای نقش این دختر ۲۰ساله در سرقتها هم عجیب است. مهسا با محسن که یکی از سارقان است در شبکه اجتماعی اینستاگرام
آشنا میشود. او از ۱۶ سالگی در آرایشگاه به کار ناخن به قول خودش مشغول است و با پدر و مادرش در تهران زندگی میکند.
دختر جوان پس از این که کار مشتریانش در آرایشگاه تمام میشد آنها را تا بیرون آرایشگاه همراهی میکرد و این درحالی بود که مشخصات زنان مشتریاش را پیشتر به دو همدستش حمید و سعید که در کمین نشسته بودند اطلاع میداد و دو پسر جوان نیز با نقشه از قبل تعریف شده در چشم بههم زدنی اقدام به سرقت موبایل زنان در جلوی این آرایشگاه زنانه میکردند.
این باند سه نفره با شیوه و شگردهای پلیسی توسط ماموران کلانتری ۱۰۸ نواب بازداشت شدند. مهسا میگوید:« اولینبار که محسن و دوستش گوشی یک خانم را سرقت کردند صدای جیغ بلندی شنیدم که ناگهان دلم ریخت و پشیمان شدم اما وقتی اصرارهای محسن و سهم پول زیادی که از سرقتها نصیبم میشد را گرفتم به این کار ادامه دادم.»