کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۳۷۶۹۸
تاریخ خبر:

شهرک‌نشینی| سلاطینِ بدویِ جالیزِ مش‌‌ خداداد

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: مهاجرت به تهران از سال ۱۳۰۵ پررنگ شد. در این سال، ۱۰هزار و ۴۶۹ نفر از شهرستان‌‌ها به تهران مهاجرت کردند. در سال ۱۳۱۰ نوزده هزارنفر، در سال ۱۳۱۵ بیش از ۳۸ هزار نفر و در سال ۱۳۲۰ چیزی حدود ۵۸ هزارنفر شهرستانی در تهران سکونت اختیار کردند. این رقم در سال ۲۵ به ۱۰۹هزارنفر بالغ شد. الان که آمارهای بروشورهای بلدیه تهران قدیم را بررسی می‌‌کنم می‌‌بینم که از میان۷۶۱ هزارنفر مهاجری که در ۴۵ سال ابتدای این قرن برای سکونت به پایتخت آمده بودند ۲۹۰ هزارنفر برای پیدا کردن کار، ۲۳ هزارنفر برای تحصیل و ۴۵ هزارنفر جوان شهرستانی به قصد ازدواج به این شهر سرازیر شده‌‌ بودند.

طرفه آنکه بیشتر مهاجرین در مقطع سنی ۲۰ تا ۲۹ساله بودند و در میان آنها، تبریزی‌‌ها، رشتی‌‌ها، اراکی‌‌ها و قمی‌‌ها به ترتیب گوی سبقت را از بقیه مهاجرین ربوده بودند. با ریتم تند مهاجرت در سیکل دوم و در دهه‌‌های چهل و پنجاه بود که روزنامه اطلاعات در شماره اول آذر ۱۳۵۵ خود نوشت:«تهران که اصالت تاریخی ندارد زیر فرمان شهرستانی‌‌ها عمر می‌‌گذراند و قریب ۸۰ درصد از رجال و مسئولان مملکتی را اهل ولایات تشکیل می‌‌دهند.» این در حالی بود که تهران سال ۱۲۷۸ فقط ۱۸هزار خانوار داشت که نیمی از آنها در محله جدید و نیمی دیگر در محله قدیم اسکان داشتند.

آن شهر کوچک غریب، فقط ۲۰۰۰ قهوه‌‌خانه، ۱۰۰ کاروانسرا، ۲۰۰ مسجد، ۱۱۶ کله‌‌پزی، ۲۰۰ حمام، ۳۰۰ تنباکوفروشی، ۴۵۶ نفت‌‌فروشی، ۱۶۰خیاطی، ۱۲۱ کلاهدوز و ۹۳ زرگر داشت. اما مهاجرت بی‌‌رویه در طول هفت دهه چنان سهمگین افتاد که همین شهر در سال ۱۳۵۵ به جمعیتی بالغ بر چهار و نیم میلیون نفر رسیده بود و به قول وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه‌‌اش درباره محدودیت‌‌های آن «تهران استثمارگر» هشدار داده بود که «پایتخت در یک قدمی بن‌‌بست قرار گرفته است.» چنین جمعیتی را جز در شهرک‌‌های اقماری کجا می‌‌شد جا داد؟ روی سر عمه‌‌زاده فخیمه من؟ یا دایقزی‌‌زاده ملیحه شما؟

دو: اولین شهرک غیررسمی و مجتمع‌‌وار در تهران، همانا خاطره‌‌سازترین‌‌اش نیز بود. سال ۱۳۲۵ هنگامی که کوی یا شهرک چهارصددستگاه در زمین‌‌های خارج از دوشان‌‌تپه و مقابل کارخانه مسلسل‌‌سازی به دست نفر اول مملکت کلنگ زده شد شهردار تهران پشت بلندگو گزارش داد که«۱۳۰ هزارمتر مربع قطعه زمین، از قرار متری ۴۰ ریال خریداری شده تا ۴۰۰ باب خانه به انضمام احتیاجات ضروری از قبیل مسجد، پست امدادی، بهداری، دبستان، برزن، شهرداری، کلانتری، باجه پست و تلگراف و تلفن، باجه‌‌ بانک‌‌ملی و بانک رهنی، بازار عمومی، زمین ورزش، گرمابه و رختشویخانه، ظرف مدت ۷ ماه ساخته خواهد شد. قیمت هر خانه دواتاقه بدون زیرزمین ۸۰ هزار ریال و با زیرزمین ۱۲ هزار ریال، قیمت خانه‌‌های سه‌‌اتاقه، بدون زیرزمین ۹۰ هزارریال و با زیرزمین ۱۳۰ هزارریال خواهد بود. مساحت هر خانه ۱۷۰ متر و عموما لوله‌‌کشی شده که به وسیله آب تصفیه‌شده از چاه‌‌های عمیقی که از خود اراضی حفر می‌‌شود مشروب خواهد شد.» بروید حالش را ببرید.

سه: چهارصددستگاه شهرکی از نخستین زیستگاه‌‌های به شکل مجتمع برای طیف کارمندان طبقه پایین در ایران بود و دولت شرط را بر این گذاشته بود که نیروهایی با حقوق ناکافی و کثرت عائله (حداقل دارای ۵ بچه) در این چهارصد واحد مسکونی به قید قرعه‌‌کشی جاگیر شوند. زمین‌‌های محله چهارصددستگاه پیش از آنکه شهرک شود تمام باغ و جالیز بود. مخصوصا منطقه جنوبی‌‌اش که به جالیز «مش خداداد» معروف بود و خیار و بادمجان‌‌های آن در سراسر تهران، شکموها را جان به لب می‌‌کرد.

این محله کارمندنشین در اواخر دهه بیست چیزی مانند یک قلعه بود که دورتادورش با دیوار محصورشده بود و در مجموع دارای دو در ورودی بود. یکی از درها به فرح آباد ژاله باز می‌‌شد و دیگری به سرآسیاب دولاب. آن روزها میدان اصلی چهارصددستگاه فقط دو خواربارفروشی داشت. شهرت چهارصددستگاه غیر از فوتبالیست‌‌هایش که تمام در تیم ملی بودند، ابتدا به لوله‌‌کشی آب‌‌اش بود که آنها را از بقیه محله‌‌هایی که مردم‌‌شان از آب جوی و آب‌‌انبارهای پر از کرم استفاده می‌‌کردند سوا می‌‌کرد و همچنین به یکدستی شهروندانش که به مرور زمان دو مولفه را در پیش گرفتند؛

هم دارای اتومبیل شخصی شدند و هم اینکه فرزندان خود را به ادامه تحصیل تشویق کردند. چنین بود تشخص چهارصددستگاه در دهه سی -در اوج سلطه بی‌‌سوادی در محلات تهران- که تقریبا هیچ جوان مدرسه‌‌نرفته نداشت. اندکی بعدتر با احداث مدرسه دخترانه‌‌ای با نام قوام -نخست‌‌وزیری که این محله در زمان صدارت او پا گرفته بود- چهارصددستگاه شور و حال دیگری گرفت.

چهار: تنها چهارسال بعد از سکونت مردم در بلوک‌‌های این محله بود که از طریق کمک‌‌های مردمی، نخست یک مسجد و بعدترها پارک و کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان در دل چهارصددستگاه تاسیس یافت و حال و هوایی دیگر به آنجا داد. آن روزها چهارصددستگاه نه تنها به خوش آب و هوایی‌‌اش که امنیت خانه‌‌هایش نیز از همه جای تهران یک سر و گردن بهتر بود. یک امنیت مردم‌‌محور که باعث می‌‌شد سارق‌‌ها و کف‌‌بُرها از دست جغله‌‌جوان‌‌های متعصب شرقی، در آنجاها آفتابی نشوند. این همه آسایش البته نه فقط مربوط به خوفناکی آژان‌‌هایش بلکه بیشتر مدیون جوان‌‌های غیور محله بود که دزدها را خود تعقیب و خود خفتگیر و خود به طریق قیصرخان حسابش را کف دستش می‌‌گذاشتند.

جوری آش و لاش‌‌ می‌‌کردند بینوا را که طرف یا دزدی یادش برود یا عجالتا به شغل دیگری پناه ببرد. همان بچه‌‌های تخسی که از فرط شیطنت، گهگاهی خود نیز ناپرهیزی کرده و شیشه‌‌های ماشین‌‌های عبوری غریبه‌‌ها را پایین می‌‌آوردند و در چشم به هم زدنی در خانه‌‌های همدیگر قایم می‌‌شدند. چهارصددستگاه محله‌‌ای لبریز از ستاره‌های رشید فوتبال که نه تنها در اتوپیایش ستاره فوتبال می‌‌پروراند بلکه پر از شاعران و موسیقیدانان و بزن‌‌بهادران دلپذیر بود و چنین شد که این شهرک بدوی، زندگی چند نسل را آفتابی و عنابی کرد.

کدخبر: ۴۳۷۶۹۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر