کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۵۶۰۴۲
تاریخ خبر:

شهرهایی برای ماندن؛ شهرهایی برای به‌خاطر سپردن

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی| یک: من عاشق شهرم هستم. تهران به دنیا آمده‌ام و همه‌ عمرم همین جا زندگی کرده‌ام. درنتیجه ممکن است روزهایی (نزدیک به نود درصد روزها) از آلودگی هوا چشم‌هایم بسوزد و ممکن است وقت‌هایی (نود و هشت درصد اوقات) در ترافیک وحشتناک شهر گیر بیفتم و کمر و پایم از گرفتن کلاچ و ترمز درد بگیرد اما با وجود همه‌ این‌ها عاشق تهرانم. تهران کلانشهر به معنای واقعی کلمه است.

شهر شب‌های زنده. چند سال پیش که رفته بودم تفلیس می‌گفتند تفلیس شب‌هایش زنده است. برای آن‌هایی که تهران زندگی می‌کنند حرف مسخره‌ای است. یکی از رفقا معتقد است مهاجرت معکوس از تهران به شهر دیگر محلی از اعراب ندارد ولی از تهران باید به روستا مهاجرت کرد. دور از این آلودگی و شلوغی و کاملا با یک سبک زندگی دیگر. سینما و کافه در کار نباشد. خیلی نمی‌خواهم صحت حرفش را بسنجم ولی می‌خواهم بگویم یک وقتی بعد از اولین و دومین سفرم به شیراز، احتمالا بیشتر به خاطر حضور آدم‌هایی که برایم عزیزند، فکر کردم بروم شیراز بمانم.

آن ریلکسی معروف شیرازی برای من که همیشه در حال عجله هستم شبیه معجزه است. اینکه یاد بگیریم برای هیچ کاری عجله نکنیم فرهنگی است که در تهران هیچ‌وقت نمی‌توانی رعایتش کنی. بهار شیراز خود بهشت است. با این حال بعد پشیمان شدم. دیدم روحیه‌ کار کردنم با شیراز جور نیست. قبل‌تر از شیراز هم عاشق رشت بودم. هنوز هم هستم. رشت پناه من است.

در فیلم «بربادرفته» یک جایی رت چیزی به اسکارلت می‌گوید در این مایه‌ها که: تو به این تارا تعلق خاطر داری و هر وقت پریشان می‌شوی به تارا پناه می‌برد. رشت، تارای من است. با این حال رشت هم نمی‌توانم زندگی کنم. یکی به خاطر شرجی بودن هوا در تابستان و دوم اینکه گیلک‌های عزیز من اصولا کار را جدی نمی‌گیرند و برای همین دوست‌داشتنی هستند و اصلا برای همین شاعران و موزیسین‌ها و آدم‌های دوست‌داشتنی زیادی از رشت می‌آیند. یکی چند وقت پیش نوشته بود: درستش این است که رشت و شیراز با هم ازدواج کنند. راست می‌گفت. وصلت فرخنده‌ای می‌شد.

دو: این هفته فیلم سیاه و سفیدمان به سرخوشی هفته‌های قبل نیست اما در عوض به شدت فیلم پرکششی است. این آقای بیلی وایلدر که او را به خاطر کمدی‌ها و کمدی-رمانتیک‌هایش مثل «آپارتمان»، «سابرینا» و «بعضیا داغشو دوست دارند» می‌شناسیم یک فیلم دادگاهی درخشان دارد با یک پیچش داستانی محشر که سال ۱۹۵۷ ساخته شده.

«شاهدی برای یک محاکمه» با بازی تایرون پاور، مارلن دیتریش (که برای جماعت ایرانی لااقل از آن جمله‌ معروف «دایی جان ناپلئون» نام آشنایی است که مرحوم آقای بزرگ با مارلن دیتریش آبگوشت بزباش می‌خورد) و چارلز لاتون بزرگ در آن بازی می‌کنند. فیلم اقتباسی از داستانی است که آگاتا کریستی ملکه‌ جنایی‌نویسان جهان در اواسط دهه‌ ۲۰ نوشته بود. ماجرای مردی که همسری آلمانی دارد.

مرد همسرش را می‌پرستد اما وقتی به جرم قتل یک زن مسن پولدار محاکمه می‌شود زن حاضر نیست به نفع شوهرش شهادت بدهد و وکیل کارکشته‌ مرد را گیج می‌کند. فیلم از شوخ‌طبعی گزنده‌ وایلدر هم بی‌بهره نیست. به خصوص در همان نیمه‌ اول فیلم وقتی چارلز لاتون در نقش وکیل تازه به خانه آمده و با پرستارش و دیگران سر سیگار کشیدن درگیر می‌شود. همیشه حس کرده‌ام فینچر موقع ساخت «دختر گمشده» گوشه چشمی به این فیلم وایلدر داشته است. اگر اهل فیلم‌های جنایی هستید از دیدنش پشیمان نمی‌شوید.

کدخبر: ۴۵۶۰۴۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر