شخصیتهای زن و دختران معروف در ادبیات جهان
روزنامه هفت صبح، فاطمه علیمرادی| در این گزارش سراغ زنانی رفتهایم که تأثیراتی مثبت و دیرپا بر زندگی ما برجای گذاشتهاند و شاید برای افرادی مانند ما که خوره ادبیات هستیم، خیلی دور از انتظار نباشد که دریابیم بسیاری از این زنها تخیلی هستند. با وجود تمام سروصداهایی که در مورد کمبود شخصیت زنانه قوی در فرهنگ مدرن به گوش میرسد، خوشبختانه هنوز دخترانی وجود دارند که به طرز خارقالعادهای قدرتمند و خودساخته بوده و در طی این سالها با نیرومندی، خودشناسی و استعداد درخشانشان، به ما الهام بخشیدهاند. برای مشاهده 20 تن از قدرتمندترین زنان ادبیات، میتوانید این مطلب را بخوانید. از آنجا که خوشبختانه تعداد این بانوان در ادبیات، بیش از تعداد ذکر شده است، با کدامیک همذاتپنداری بیشتری دارید؟
یک: آنا کارنینا / در «آنا کارنینا» / نویسنده: لئون تولستوی
«آنا کارنینا» داستان زنی است که معصیتش او را به تباهی و مرگ میکشاند. نکته جالب در زندگی تولستوی این بود که «نویسنده بزرگ روسیه» آرزویی داشت که شاید به نظر سخیف بیاید. او هرگز زیبا نبود و آرزو میکرد زیبا باشد. روزی در جوانی گفته بود حاضر است هرچه در زندگی دارد بدهد و برای لحظهای زیبا باشد. این آرزویی محال بود اما گذر زمان چیزی بیش از زیبایی به او بخشید؛ شکوه. ریش سفید و بلندِ پیرمرد اکنون چهرهای اسطورهای به او بخشیده است و ما را به خضوع وامیدارد. او در سنینِ پیری سلامتِ روانیاش را از دست داد اما حتی جنونش هم به زعم ماکسیم گورکی (دیگر نویسنده شهیر روس) فرا انسانی بود: «لب دریا نشسته بود و سر خود را بر دستهایش قرار داده بود. باد موهای نقرهگون ریشش را میان انگشتانش میراند. او در دریا به دوردست مینگریست…. چون سنگی قدیمی مینمود که جان گرفته است و به آغاز و انجامِ همه چیزها آگاهی دارد و به آنها میاندیشد که سرانجام کار سنگها و علفهای زمین، آبهای دریا و خلاصه همه جهان از خورشید تا دانه شنریزه چه خواهد بود….» رمان «آنا کارنینا» را میتوانید با ترجمه سروش حبیبی (نشر «نیلوفر») بخوانید.
دو: بوواری / در «مادام بوواری» / نویسنده: گوستاو فلوبر
بوواری؛ یاغی، گناهکار یا تابوشکن؟ فلوبر در رمان باشکوه خود، «مادام بوواری»، به نحوی خیرهکننده زنی را میسازد که همچنان یکی از معروفترین کاراکترهای زن در ادبیات جهان است. هرچند البته عدهای نظیر ماریو بارگاس یوسا گفتهاند که سبیل فلوبر گاهی از صورت مادام بوواری بیرون زده! در واقع اشاره داشتهاند روحیات مردانه نویسنده گاهی در شخصیت زن داستان رسوخ کرده. اما واقعیت این است که به هر حال توانسته یکی از زنان ماندگار تاریخ ادبیات جهان را بسازد. او نوشتن مادام بوواری را از سپتامبر 1851 شروع کرد و تا آوریل 1856 ادامه داد؛ پنج سال. وقت نوشتن فلوبر شب بود. هرچند که اغلب از پیشرفت کندش مینالید اما با دیدن دوستش لویی و شنیدن نظرات او درباره رمانش، آرام میشد. سالها بعد درباره مشقتی که برای نوشتن این رمان متحمل شده بود گفت: «روی هم رفته کار هنوز بهترین راه فرار از زندگی است». بعد از انتشار آن هم کتاب را دست گرفت و گفت: «بیشتر از اینکه شاهکار به نظر بیاید، محصول تلاشی طاقتفرساست». بعدها البته از آن با عنوان شاهکاری بیبدیل نام بردند و معروف شد به «کتاب مقدس رئالیسم». این رمان را میتوانید با ترجمه مهدی سحابی (نشر
«مرکز») بخوانید.
سه: کوزت / در «بینوایان» / نویسنده: ویکتور هوگو
ویکتور هوگو در بینوایان، تصویر راستین سیمای مردم فرانسه در قرن نوزدهم را روایت کرده است. درست است که شخصیت اصلی «بینوایان»، ژان والژان بود اما کاراکترهای دیگری هم در این رمان بهشدت معروف و ماندگار شدند؛ از جمله کوزت، دختری که زیر دست صاحبکاری بیرحم، کار میکرد و نماد واضح طبقه کارگر قربانی بود. ژان والژان در واقع قرار بود اسطوره نجات این دختر باشد؛ مردی میانسال و خسته، با نیمتنه کهنه و شلوار وصلهدار که پس از گذراندن 19سال زندان با اعمال شاقه، جایی برای رفتن نداشت و کسی پناهش نمیداد. او در اوج درماندگی و سیهروزی به خانه اسقفی پناه میبرد، اسقف با خوشرویی و مهربانی از او پذیرایی میکند، ولی این مهمان ناخوانده نیمهشب ظروف نقره اسقف را به سرقت میبرد. ساعتی بعد به دست ژاندارم دستگیر میشود، ولی بزرگواری اسقف مسیر زندگی او را تغییر میدهد. ژان والژان در بیست و پنج سالگی به زندان میافتد؛ آن هم به خاطر سرقت یک قرص نان برای سیر کردن کودک گرسنه خواهرش! بعد هم 19 سال زندان را تحمل میکند! برای همین است که عاطفه در او مرده است اما نیکی آن مرد روحانی، درهای نیکبینی و خیراندیشی را رویش باز میکند. این رمان را
با ترجمه محمد مجلسی (نشر «دنیای نو») بخوانید.
چهار: پرین / در «باخانمان» / نویسنده: هکتور مالو
«باخانمان» اثر ماندگار هکتور مالو سرگذشت دختری به نام پرین است. این رمان به شکل انیمیشنی کارتونی هم از تلویزیون ایران پخش شده است. ماجرا از این قرار است که پرین، دختر یک مادر انگلیسی-هندی به نام ماری و یک پدر فرانسوی به نام ادموند است. پدر پرین در همان ابتدای داستان در بوسنی میمیرد. او قبل از مرگ، از همسرش و پرین میخواهد که به زادگاهش، ماروکورت، جایی که پدربزرگ پرین، ولفران، صاحب یک کارخانه و یک عمارت خانوادگی است، بازگردند. پرین و مادرش در سفر خود به فرانسه یک استودیوی عکاسی مسافرتی را اداره میکنند اما با رسیدن به پاریس، ماری بیمار میشود. اگرچه آنها هر چیزی را که برای دارو خرج میکنند میفروشند اما ماری در نهایت میمیرد. در بستر مرگ، او فاش میکند که پرین نباید انتظار استقبال از پدربزرگش را داشته باشد. ولفران به شدت با ازدواج ادموند مخالفت کرد و به همین دلیل از پرین متنفر خواهد بود. پرین پس از دفن مادر سفرش را ادامه میدهد و به پاریس میرسد و اتفاقات بعدی را تجربه میکند. پرین در این رمان، بهتدریج به روحیهای صبور و جنگنده در تقابل با وقایع تلخ زندگی میرسد. این رمان با ترجمه محمد قاضی در ایران منتشر
شده است.
پنج: جودی ابوت / در «بابا لنگ دراز» / نویسنده: جین وبستر
«بابا لنگ دراز» نوشته جین وبستر، یکی از معروفترین رمانهای جهان است. بر اساس این رمان، مجموعه تلویزیونی در قالب انیمهای ژاپنی در سال ۱۹۹۰ ساخته شد که طرفداران فراوانی پیدا کرد و در همان سال از آژانس فعالیتهای فرهنگی کودکان ژاپن موفق به دریافت جایزه شد. ماجرای رمان اما به دختربچهای یتیم در نوانخانه به نام جودی ابوت برمیگردد. او بدون هیچ سرپرستی در یتیمخانه به دنیا آمده و در فقر و بیپناهی بزرگ شده است. کسی آیندهای برای چنین بچهای متصور نیست. جودی ابوت اما روحیهای شاد و خلاق و ذهنی خیالپرور دارد. با این حال هیچکس گمان نمیبرد این دختربچه به جایی برسد، چراکه بدون هیچ پشتوانهای باید زندگی را پشت سر بگذارد. با این حال بهتدریج متوجه میشویم که این دختربچه تحت قیمومیت فردی ناشناس قرار گرفته است؛ مردی به نام جان اسمیت که باعث میشود جودی ابوت به دبیرستان برود. او فقط يک بار سایه جان اسمیت را دیده است و به خاطر پاهای درازش، این مرد را در نامههایش، بابا لنگ دراز صدا میزند. او هر ماه برای بابا لنگ دراز نامه مينویسد، بدون اینکه انتظار دریافت پاسخ نامههایش را داشته باشد. این رمان با ترجمه محسن سلیمانی
از سوی نشر «افق» چاپ شده است.
شش: نل / در «دختری به نام نل» / نویسنده: چارلز دیکنز
رمان «دختری به نام نل» نوشته چارلز دیکنز، چند سال پیش توسط حمیدرضا آتشبرآب (نشر «علمی فرهنگی») به فارسی ترجمه و منتشر شد. جالب است بدانید نام اصلی رمان «دختری به نام نل» یا «نل» نیست بلکه «مغازه عتیقه فروشی» است. به هر حال احتمالا چون نام مجموعه کارتونی که بر اساس این رمان ساخته و پخش شده بود، در ایران بیشتر مطرح بوده، مترجم هم عنوان آن را به «دختری به نام نل» تغییر داده است. این مجموعه، یکی از محبوبترین مجموعههای کارتونی صدا و سیما در دهه شصت بود. دختری که به همراه پدربزرگش راهی پارادایز (بهشت) میشود؛ هرچند اصلاً نمیداند این پارادایز کجاست و معنای آن چیست. این مجموعه توسط شرکتی ژاپنی در 26 قسمت و بر اساس رمانی از چارلز دیکنز ساخته شد. پخش آن طی سالهای 1979 تا 1980 هم به طول انجامید. بعدها در دهه شصت هم از تلویزیون ایران پخش و تبدیل به یکی از پرطرفدارترین کارتونهای نسل آن زمان شد. هرچند بهشدت تراژیک بود و غمانگیز. با این حال این تنها مجموعه کارتونی نبود که بر اساس نوشتههای چارلز دیکنز میدیدیم؛ «اسکروچ»، «دیوید کاپرفیلد»، «آرزوهای بزرگ» و… تمام اینها بر اساس آثار نویسنده بزرگ انگلیسی، چارلز
دیکنز ساخته شده بود.
هفت: بانوی اژدها / در «نغمه یخ و آتش» / نویسنده: جورج آر. آر. مارتین
بعد از به پایان رسیدن سریال «بازی تاج و تخت»، انتقادهای زیادی از فصل آخر مطرح شد که انصافا هم بخشهایی از آن بهجا بود. در هر حال بینندگان دوست نداشتند سریالی که با جزئیاتی کمنظیر و ماهرانه، ماجراهای کاراکترهای مختلف را پیش برده بود، به شکلی خام و شتابزده قصه را به پایان ببرد. به همین جهت بعضیها بعد از پایان فصل آخر، بیشتر دوست داشتند یا سراغ تماشای فصلهای قبلی بروند تا خاطرات خوب این سریال را دوباره زنده کنند یا مجموعه رمانها را بخوانند تا با تجسم صحنههای آن، لذت ببرند. البته قبل از پخش سریال، ترجمه سحر مشیری از «نغمه یخ و آتش» را عدهای به شکل رایگان در اینترنت خوانده بودند و با ماجراهای شگفتانگیز این رمان آشنا بودند. بهخصوص یکی از شخصیتهای محبوب این مجموعه که بیشتر هم به جهت سریالش در دل مخاطبان جا پیدا کرد، «بانوی اژدها» بود. هرچند سازندگان سریال ناگهان در فصل آخر این کاراکتر محبوب را ویران کردند و از او دیوی ساختند که چندان با منطق شخصیتسازی قسمتهای قبلی همخوان نبود. مخاطبان «بانوی اژدها» را دوست داشتند چون نه تنها آتش بر او کارگر نبود بلکه از پی سرگذشتی طاقتفرسا و عجیب، ناگهان همچون رهبری
بیپروا به قدرت رسیده بود و هیچکس جلودارش نبود.
هشت: آن شرلی / در «آني شرلی در گرین گیبلز» / نویسنده: لوسی مود مونتگمری
لوسی مود مونتگُمری، متولد اواخر دهه هشتاد قرن نوزدهم بود که اواسط قرن بیستم درگذشت. او در کودکی، مادرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و پدرش او را نزد پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش گذاشت و خودش به غرب کانادا رفت و مجدداً ازدواج کرد. زندگی با یک زوج مسن به لوسی کوچک این امکان را داد که خودش را با طبیعت، کتاب و تخیلاتش سرگرم کند. مونتگمری تقریباً تا آخر عمر با پدربزرگ و مادربزرگش ماند. هرچند ازدواج هم کرد و آثاری نوشت. مونتگمری در داستانهایش به ستایش عشق به زندگی، طبیعت و زیبایی میپرداخت. البته او در زندگی شخصی با مشکلات بسیاری مواجه شد؛ شرایط نامساعد سلامت جسمی و روحی همسرش ناچارش میکرد به همسر و دو فرزندشان برسد. او در طول حیات خود 20 رمان، حدود 15 داستان کوتاه و شعر نوشت. اما این سری کتابهایش به شهرت رسیدند؛ از جمله «آني شرلی در گرین گیبلز» و سهگانه «امیلی در نیومون». ساخت سریالهای تلویزیونی و انیمیشنهای زیبا براساس این داستانها به شهرت جهانی این شخصیتها کمک کرد. کتاب «آني شرلی در گرین گیبلز» (که مجموعه تلویزیونیاش در ایران طرفداران فراوانی داشت) با ترجمه سارا قدیانی از سوی نشر «قدیانی» چاپ شده
است.
9 : جین ایر / در «جین ایر» / نویسنده: شارلوت برونته
جین ایر، یکی از نخستین نمایندگان شخصیتهای زن در ادبیات جهان است؛ شخصیتی فردگرا، پیچیده و پرشور. زنی که باعث میشود احساساتتان برانگیخته شود. جین ایر بهرغم رنجهای عظیمی که متحمل میشود، همواره به خود متکی است؛ به عبارت دیگر شاهد یک دختر پریشان و افسرده نیستید. همانگونه که چاینا میویل نوشت: «قهرمان زن شارلوت برونته، از نظر اخلاقی، فکری و زیباییشناسی یک سر و گردن از زنان اطرافش بالاتر است. او بهشدت تحسینبرانگیز و گیراست. البته هیچگاه با او به اردو نروید، چون حتی با وجود آنکه در محیطی با فرهنگ گوتیک زندگی کرده (اشرافی و افادهای) تمام روز یک چاقوی کوچک را با خودش حمل میکند!» البته حالا ممکن است کسانی مثل چاینا میویل شوخطبعانه درباره شخصیت جین ایر نظر بدهند اما همین شوخطبعی در گذشته با تمسخر محض همراه بود. شارلوت برونته، نویسنده رمان «جین ایر»، با دو خواهرش، امیلی و آن، در ادبیات جهان به «خواهران برونته» معروفاند. آنها اواسط قرن نوزدهم در دورهای مینوشتند که نویسندگی زنان، مضحک و حتی غیر قابل باور به شمار میآمد. برای همین است که وقتی امیلی برونته رمان «بلندیهای بادگیر» را با اسم مستعار نوشت،
یکی از نشریات معروف آن زمان دربارهاش گفت: «نمیدانم چگونه نویسنده این داستان قبل از اتمامش خودکشی نکرده است»!
10: هرمیون گرنجر / در «هریپاتر» / نویسنده: جی. کی. رولینگ
در کتابهای هریپاتر، هرمیون ابتدا به عنوان شخصیتی همهچیزدان و غیرقابل تحمل شروع میکند و به آرامی به زیبای تیزهوشی تبدیل میشود که از دست احمقها عذاب نمیکشد (البته به جز ران). در آخر هم در حکم چسبی که کل عملیات را یکپارچه میکند کارش را به پایان میرساند. ثبات قدم و هوش سرشار هرمیون (علاوه بر این واقعیت که او تنها کسی است تا به حال تاریخ هاگوارتز را خوانده است) باعث میشود که بتواند بارها و بارها دو تن از دوستان صمیمیاش را نجات دهد. به بیان دیگر، از میان این سه نفر او تنها کسی است که به طور کامل تسلیم بحران نمیشود. هوش، اغلب اوقات به قدرتمندی تعبیر میشود؛ اما این تنها زمانی صادق است که یک آدم راسخ آن را به کار بگیرد و هرمیون علاوه بر اینکه باهوش است، دلسوزی لازم برای پیشبرد اهداف را نیز در خود دارد. نویسنده رمانهای معروف «هری پاتر» بعدها به نوشتن داستان کارآگاهی با اسم مستعار رو آورد اما به نظر میرسد در پنهان کردن نام خودش پشت این نام مستعار موفق نبود. چون خیلی زود علاقهمندان به داستانهای او متوجه شدند که این رمان را خالق هری پاتر نوشته است.
11: همسر حمام / در «افسانههای کانتربری» / نویسنده: جفری چاسر
چاسر قصد نداشت از همسر حمام، شخصیتی به بزرگی خودِ او بسازد. پیشنویسهای اولیه نشان میدهند که قرار بوده نقش او خیلی کمرنگتر و تکبعدیتر باشد، اما در طی مسیر، چاسر شیفتۀ نقشآفرینی زنانۀ او میشود و اینگونه شد که پیشگفتار، دو برابر بلندتر از اصل داستان شد. همسر حمام، هوسباز و هرزه است؛ اما در پس تمام شوخیهای کثیفش، استدلالی مبنی بر سلطه زنانه و حق زن بر بدن خود را مطرح میکند. به این منظور از مهارتهای لفّاظانۀ تحسینبرانگیزش بهره میبرد تا به شکلی همزمان بر سنتهای ضدزن در آن دوره بتازد و همگان را متوجه وجود آنها کند؛ چنین کاری برای ادبیات قرن چهاردهم بدک نیست.
12: کتنس اِوردین / در «بازیهای گرسنگی» / نویسنده: سوزان کالینز
گرچه شکی نیست که کتنس اوردین با آه و نالههای بیپایان در مورد پسرش آزارمان میدهد اما هر دختری که بتواند مانند او تیراندازی کند، شایسته چنین جایگاهی در فهرست قدرتمندترین زنان است. ناگفته نماند که او توانست نه تنها از یک، بلکه از دو مبارزۀ بیست و چهار نفره که یکی از آنها اختصاصاً برای کشتنش طراحی شده بود جان سالم به در ببرد. البته فرض میگیریم که اینطور باشد.
13: هِستر پرین / در «نامه اسکارلت»
هرچند هستر پرین را همسایگان پاکدینش به خاطر به دنیا آوردن فرزندش با آن وضعیت خاص محکوم کردند، با این حال گاهی همچون یک قربانی به نظر میرسد. او با ایمان و وقار موفق میشود زنده بماند و ما بر این باوریم که اینها بود که از او انسان قدرتمندی ساخت. شبکۀ رادیویی NPR او را یکی از نخستین و مهمترین قهرمانان زن در ادبیات آمریکا توصیف کرده است. هستر پرین تجسمی از عمیقترین تضادهاست: بدی و زیبایی، پاکی و گناهکاری، پیروی از هنجارها و افراطیگری. مطابق تفکر ادبی هاثورن، او را میتوان در همان وضعیتی در نظر گرفت که هرگاه زنان قیود فرهنگی را شکسته و به قدرت شخصی دست یابند به چنین اقداماتی مبادرت میکنند.
14: ایوئین/ در «ارباب حلقهها» / نویسنده: جی آر. آر. تالکین
با وجود آنکه رمانهای تالکین را نمیتوان به طور دقیق به خاطر قهرمانان زن آن شناخت، با اینحال چه کسی قدرتمندتر از زنی است که پادشاه جادوگر آنگمار را به قتل میرساند؟ در اولین دقیقهای که او را میبینیم برای دفاع از هموطنانش خود را سپر بلا قرار میدهد. ایوئین با تغییر قیافه، خود را به شکل مردان درمیآورد تا بتواند دوستانش را در نبرد همراهی کند. مردان بد وقتی با زنان در حال مبارزه هستند باید هنگام بیان این جمله که «هیچ مرد زندهای قادر به کشتن من نیست» حواسشان را جمع کنند.
15: لایرا سیلورتانگ / در «مواد تاریک او» / نویسنده: فیلیپ پولمن
لایرا نه تنها یک قطعهساز در یک جنگ کهکشانی واقعی بود، بلکه با وجود 12 سال سن، یاغی و سرکش نیز بود و از همان ابتدای این سهگانه کارهایی میکرد که هیچکس دیگری قادر به انجامشان نبود. مثلا ارتفاعسنجی را میخواند که حقیقت را راجع به گذشته و آینده به او میگفت. لایرا با اعتقادات قوی خود قلب اطرافیانش را تسخیر میکرد و با انتخاب نام سیلورتانگ (خوش سر و زبان) با بهرهگیری از لطافت طبعش قادر بود کسانی را که هرگز گول نمیخوردند فریب دهد. به هر حال کلمات، قویترین سلاح برای همه ما هستند.
16: هوآ مولان / در «افسانه مولان» / نویسنده: ناشناس
احتمالاً با مولان بیشتر در فیلمهای دیزنی آشنا شده باشید، اما در اصل در یک شعر چینی قرن ششم به نام «افسانه مولان» به تصویر کشیده شد و از آن زمان به بعد در اشکال مختلف ادبی و غیر ادبی بازتفسیر شده است. برخلاف نسخۀ دیزنی که دختر پرتلاطمی را به تصویر میکشد که سعی دارد یک سرباز شود، نسخه سنتی دختر 17 ساله کاملاً بداخلاقی را ترسیم میکند که تا آن سن در کار با سلاح و هنرهای رزمی به استادی رسیده بود. با انتخابهایی که میکرد نشان میداد آنقدر باهوش است که کاملاً از زندگی خودساختهاش احساس رضایت میکند. او به جای پدرش به جنگ میرفت، همه جا پیروز میشد و سپس به خانه و زندگی عادی خود بازمیگشت.
17: الیزابت اسلندر / در «دختری با نشان اژدها» / نویسنده: استیگ لارسن
الیزابت، قهرمان نیرومند دیگری از فهرست قدرتمندترین زنان و یک هکر کامپیوتری در سطح جهانی است که دارای حافظهای تصویری است. او که از کودکی آزاردهندهای جان سالم به در برده بود به قهرمانی به شدت ضداجتماعی با تمایلات خشونتآمیز تبدیل شده است. وحشیگری الیزابت که بسیاری آن را «فرشته انتقامجوی فمنیست» در نظر میگیرند، خصلتی نیست که آرزویش را داشته باشیم، اما قطعاً او کار خودش را انجام میدهد.
18: خانم مارپل / در رمانهای کارآگاهی / نویسنده: آگاتا کریستی
آگاتا کریستی نویسنده مشهور انگلیسی و صاحب آثار جنایی در کشورش به ملکه جنایت مشهور است ولی سراسر جهان به نویسنده داستانهای هرکول پوآرو شهرت پیدا کرده است. البته در کنار پوآرو، آگاتا کریستی شخصیتی دیگر ساخت که به عنوان یکی از مشهورترین کارآگاهان زن تاریخ ادبیات جنایی معروف شد: خانم مارپل. کتابهای کریسی بیشترین ترجمه را به زبانهای مختلف دنیا داشته تا جایی که پس از او، ژول ورن و سپس شکسپیر قرار دارند. یکی از ناشران انگلیسی کتابهای آگاتا کریستی میگوید آثار این نویسنده با وجود اینکه صدها فیلم و نمایش از آنها ساخته و اجرا شده است، هنوز در میان پرفروشترین کتابهای جهان قرار دارد.
19: دخترک کبریتفروش / در «دخترک کبریتفروش» / نویسنده: هانس کریستین اندرسون
«دخترک کبریتفروش» عنوان داستان کوتاهی است از نویسنده و شاعر مشهور دانمارکی، هانس کریستین آندرسن. این داستان درباره دخترک کبریتفروش فقیری است که در سرمای منجمدکننده شب سال نو سعی دارد تا کبریتهایش را به مردمی که مشغول خرید هستند بفروشد اما کسی به او توجهی نمیکند و او که در پایان شب، یکه و تنها در خیابان باقیماندهاست با روشن کردن تکتک کبریتها و دیدن رویاهایش در نور آنها در گوشه خیابان از سرما جان میسپارد. هرچند قصه بسیار تلخ است اما شخصیت دخترک کبریتفروش به عنوان یکی از دختربچههای معروف ادبیات جهان، ماندگار شده است.
20: اسکارلت / در «بربادرفته» / نویسنده: مارگارت میچل
مارگارت مانرلین میچل مارش که بیشتر با عنوان مارگارت میچل شناخته میشود، نویسنده و روزنامهنگار زن آمریکایی بود. میچل در طول زندگیاش یک رمان با موضوع جنگ داخلی آمریکا به نام «بربادرفته» منتشر کرد. مارگارت بهخاطر این رمان موفق به دریافت جایزه کتاب ملی در سال ۱۹۳۶ و جایزه ادبی پولیتزر در سال ۱۹۳۷ شد. اسکارلت در این رمان معروف، یکی از شخصیتهای ماندگار تاریخ ادبیات شد. البته ساخت فیلمی بر اساس این رمان، به شهرت او کمک کرد. این زن در این رمان، شخصیتی سرکش، لجباز اما جسور دارد که در مسیر زندگی، تجارب تلخ و تکاندهنده فراوانی را تجربه میکند.