شاهنقشهایی که پارسال در سینما و تلویزیون دیدیم
روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | سال گذشته شاید تعداد فیلمهای خوب زیاد نبود اما حتی در فیلمهایی که خیلی به چشم نیامدند هم شاهنقشهایی وجود داشت که بازیگران خارقالعادهای به آنها جان بخشیدند. بعضی نقشها اصولا از همان زمان نگارش فیلمنامه مشخص است که بازیگرانشان را به جایزه خواهند رساند. البته که رابطه دوسویه است. یک نقش پیچیده و جذاب بازیگر مستعدی را طلب میکند که بتواند ریزهکاریهایش را از کار دربیاورد.
بازیگر با آن نقش بهچشم میآید و شخصیت هم با حضور بازیگر تجسم پیدا میکند و همدلیبرانگیز یا نفرتانگیز و به هر حال واکنشبرانگیز میشود. از آنجایی که امسال تعداد فیلمهای شاخص زیاد نبود گلدنگلوب و اسکار تقریبا همه بازیهای مهم را نامزد جایزه کردند. بعضی از این نامزدیها حتی کمی زیادهروی هم محسوب میشد. مثلا رزاموند پایک در فیلم «من اهمیت میدهم» یا کری مولیگان که برای فیلم «زن جوان نویددهنده» ستایشهای زیادی دریافت کرد.
اما درنهایت بازی چندان خارقالعادهای نداشت و نقشی هم که برایش نوشته شد اگر تحتتاثیر جنبشهای اجتماعی نبود چندان اهمیتی نداشت. تلویزیون هم مثل چند سال اخیر کاراکترهایی را به تصویر کشید که پیچیده و احساسبرانگیز بودند. در تلویزیون برعکس سینما اوضاع برای بازیگران زن بهتر بود. به هر حال این فهرست ۱۰بازی برجستهای است که البته به سلیقه شخصی نگارنده سال گذشته تماشایشان عیش مطلق بود.
*** آنتونی هاپکینز در فیلم پدر / کارگردان: فلوریان زلر / امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
اصولا نقش بیمارانی که مشکلات روانی دارند، محمل مناسبی برای بازیگر است تا خودش را نشان بدهد. البته سر آنتونی هاپکینز با یک اسکار که پیش از این برای فیلم «سکوت برهها» دریافت کرده بود و چهار نامزدی دیگر نیازی ندارد خودش را به کسی اثبات کند. بازی او در نقش پیرمردی که مبتلا به آلزایمر است با عموم بازیهای بازیگران در نقش بیماران روانی تفاوت دارد.
او برونریزیهای عجیب و غریبی ندارد و با توجه به اینکه کل فیلم از زاویه نگاه او روایت میشود، فقط شاهد پریشانحالیاش هستیم که با جزئیات زیادی از جمله حالت چشمها، تکان مختصر سر برای دور کردن اشباح و کابوسها و حرکات ملایم دست تجسم میشود. آن گریه آخر مرد وقتی انگار تازه فهمیده که جهان اطرافش دچار فروپاشی شده، امکان ندارد احساساتیتان نکند. فروپاشی روحی مردی که همیشه در فیلمهای قبلیاش او را در مقام قدرت دیده بودیم. جایزه اسکار آنتونی هاپکینز یکی از بهترین و منصفانهترین اسکارهای سالهای اخیر بود.
*** چادویک بوزمن و وایولا دیویس در فیلم ما رینی بلک باتم / کارگردان: جورج سی.ولف / امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
فیلمی که موسیقی بلوز سیاهپوستان را با سرنوشت محتوم آنها پیوند میدهد. دو بازی درجه یک در فیلم وجود دارد که هر دو نامزد اسکار شدند یکی وایولا دیویس در نقش ما رینی خواننده مشهور بلوز که گرچه کمپانیهای ضبط صدا بهدنبال او بودند اما از طرفی به نظر میرسید که استثمارش هم میکنند. با این حال ما رینی به روش خودش آنها را آزار میداد. وایولا دیویس کاملا در نقش یک خواننده بلوز دهه بیست فرو رفته است.
آن یکی بازی دیگر مربوط به مرحوم چدویک بوزمن است، در آخرین نقشآفرینیاش جلوی دوربین. او یکی از اعضای گروه ما رینی است. جوانترینشان که در نتیجه زبان تندی دارد و میان اعضای گروه و او غالبا اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. اما بااستعداد است و تنها مشکل اینجاست که ما رینی و بقیه اعضای گروه نمیخواهند او نقشی بیشتر از یک نوازنده داشته باشد. چیزی که عصبانیاش میکند و در نهایت هم او را به ورطه میکشاند. خود فیلم حرف چندانی برای گفتن ندارد. همان مرثیهسراییهای معمول در قالب دیالوگها و مونولوگها درباره زجر سیاهپوستان ولی بازی چدویک بوزمن و وایولا دیویس فیلم را دیدنی میکند. خیلیها انتظار داشتند بوزمن اسکار را برای این نقش ببرد ولی رقبای قدری داشت.
*** دلروی لیندو در فیلم ۵ همخون / کارگردان: اسپایک لی / امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
بازیگر قدرنادیدهای که نامزد جایزه اسکار نشد و پیش از این هم در مهمترین فیلمی که حضور داشته «مالکوم ایکس» بوده که یک نقش فرعی را بازی کرده. اما حالا در فیلم پر از انرژی و خون و روح اسپایک لی نقش اصلی را برعهده دارد. او یک کهنهسرباز جنگ ویتنام است که زمانی به همراه رفقایش در جنگ محموله شمش طلای ارتش آمریکا را در یک هواپیمای سقوط کرده پیدا میکنند و آن را در جنگلهای ویتنام دفن میکنند تا بعدتر سراغش بروند.
حالا سالها از جنگ ویتنام گذشته و همهشان پا به سن گذاشتهاند و میخواهند هم سراغ گنجشان بروند و هم استخوانهای فرماندهشان را پیدا کنند. پل با بازی دلروی لیندو این وسط از لحاظ روحی آسیبدیدهتر از بقیه است و واکنشهای تند و تیزتری دارد. پسرش هم به جمع اضافه میشود تا موقعیت او را پیچیدهتر کند. بیشتر بار احساسی و دراماتیک فیلم بر دوش لیندوست. او موفق میشود لحظاتی از فیلم در قامت قهرمان برود و در سکانسهایی ضدقهرمانی باشد که روی اخلاقیات بقیه رفقایش پا میگذارد.
**** فرانسیس مک دورمند در فیلم سرزمین خانه به دوشها / کارگردان: کلویی ژائو / امتیاز متاکریتیک: ۹۳ از ۱۰۰
فیلم «سرزمین خانه به دوشها» چهارمین اسکار فرانسیس مکدورمند را برای او به ارمغان آورد. به جز این چهار اسکار او سه بار دیگر هم نامزد دریافت این جایزه شده بود. در «فارگو» و «سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری» هم درست مثل فیلم «سرزمین خانه به دوشها» نقش زنانی سرسخت اما با قلبی مهربان را بازی میکرد و به نظر میرسد استاد بازی در این نقشهاست.
اما فرن فیلم کلویی ژائو تفاوتی با بقیه نقشهای مکدورمند دارد. احتمالا زیاد دیدهاید و شنیدهاید که نابازیگرها را برای قرار گرفتن کنار بازیگرها تحسین میکنند. اینبار قضیه برعکس است. در جمعی از نابازیگران و خانه به دوشهای واقعی فرانسیس مکدورمند در قامت یک ستاره که ناظر اتفاقات فیلم است کاری دشوار انجام میدهد که بازیاش به چشم نیاید. او واقعا شبیه یکی از همان خانه به دوشهای واقعی فیلم است. از آن بازیگرانی است که وقتی نقشی به او پیشنهاد میشود حتی صورتش هم متناسب با آن تغییر میکند. در این فیلم یک زن کاملا معمولی است که با ماشینش به دل صحراهای آمریکا زده تا از مصرفگرایی به دور باشد.
*** گری اولدمن در فیلم منک / کارگردان: دیوید فینچر / امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
سال خوبی برای دیوید فینچر و فیلم «منک» و به تبع آنها گری اولدمن نبود. گری اولدمنی که سه سال پیش برای بازی در نقش وینستون چرچیل در فیلم «تاریکترین ساعت» تنها اسکارش را به خانه برده بود، اینبار به دومین نامزدی بدون جایزهاش اکتفا کرد. گری اولدمن در فیلم «منک» نقش یک شخصیت واقعی سینمایی را بازی میکند: هری منکیهویچ فیلمنامهنویسی که یکبار در زندگیاش برای نوشتن فیلمنامه «همشهری کین» اسکار را برد.
از آن نقشهایی است که جان میدهد برای مورد توجه قرار گرفتن و گری اولدمن هم نقش این فیلمنامهنویس عصبی مزاج دائمالخمر را که ته وجودش بسیار احساساتی است، چنان خوب بازی میکند که شیفته کاراکتر منک میشوید. آنقدر که دلتان میخواهد امسال دو اسکار میدادند یکی به هاپکینز و یکی به اولدمن. البته فیلم کلا نادیده گرفته شد. خیلیها معتقد بودند که بیانصافی در حق اورسن ولز است اما مهمتر از همه این بود که فیلم هالیوود را به تندی زیر سوال میبرد.
*** ریز احمد در فیلم صدای متال / کارگردان: داریوس ماردر / امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰
ریز احمد برای ما یادآور سریال «آن شب» شبکه HBO است که پیمان معادی هم در آن بازی میکرد. او در فیلمهایی مثل «جنگ ستارگان» و «ونوم» و «برادران سیسترز» نقشهای فرعی بازی کرده بود و شانس به او رو کرد که برای این فیلم مستقل ماردر به سراغش رفت. ریز احمد جوان هنوز فرصت دیده شدن زیاد دارد و فیلم «صدای متال» نشان داد که بازیگری است که میتوانیم در آینده بیشتر از او بشنویم. داستان یک موزیسین و درامر جوان که در گروههای متال مینوازد و کمکم شنواییاش را از دست میدهد. اول با این تصور مقابله میکند اما کمکم متوجه میشود که باید با این موضوع دست و پنجه نرم کند. ناامیدی، جنگیدن و در نهایت صلح با شرایط چیزی است که در بازی ریز احمد با جزئیات زیادی تصویر شده است. این هم از آن نقشهایی است که حتی روی کاغذ هم نشان میدهد بازیگرش شانس دیده شدن دارد.
*** ساشا بارون کوهن در فیلم دادگاه شیکاگو ۷ / کارگردان: آرون سورکین / امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
همین سال گذشته فیلم «بورات ۲» را هم داشت که نقشش در آن چیزی بیشتر از یک بازیگر است و برای فیلمنامهاش نامزد اسکار هم شد اما بازیاش در فیلم جدی و دادگاهی «دادگاه شیکاگو ۷» بیشتر نظرم را گرفت وقتی از شوخطبعیاش برای ایفای نقش ابی هافمن از روسای جنبش دانشجویی شیکاگو در سال ۶۸ استفاده کرد و اولین نامزدی اسکار بازیگری هم برایش به ارمغان آورده شد. درست است که فیلم درباره ده نفر است که در دادگاه ناعادلانه شیکاگو به جرم اخلال در نظم عمومی و دعوت مردم به تظاهرات محاکمه میشوند اما کاراکتری که بیشتر از همه نظر شما را جلب میکند ابی هافمن است. بخشی از این ماجرا به خاطر بازی ساشا بارون کوهن است که واقعا یادآور آنارشیستهای دهه ۶۰ و ۷۰ است. همان اندازه شوخطبع و برونگرا و درنهایت احساساتی.
*** نیکول کیدمن در فروپاشی / کارگردان: دیوید ای.کلی / امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
کیدمن قبلا در مینی سریال «دروغهای کوچک بزرگ» همکاری موفقیتآمیز دیگری با دیوید ای.کلی داشت. این مینیسریال اول کار مورد توجه قرار گرفت و واقعا هم سوژه جذابی داشت که تا اپیزود سوم هم خوب کار میکرد اما در دو اپیزود آخر همه چیز از دست رفت و پایانبندی مضحکی داشت. ماجرای زن و شوهری که کنار هم زندگی خوبی دارند. هر دو وجهه اجتماعی درخشانی هم دارند تا اینکه زنی که مادر یکی از بچههای همکلاسی پسرشان است به قتل میرسد و عواقب این قتل گردن شوهر را میگیرد. کلی خیلی خوب توانسته از کیدمن در نقش زنی مضطرب و ترسیده استفاده کند.
*** آنا تیلور جوی در گامبی وزیر / کارگردان: اسکات فرانک / امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
دختر تازهوارد هالیوود که حضورش جلوی دوربین هنوز به یک دهه هم نرسیده است و تا پیش از سال ۲۰۲۰ هیچ فیلم و سریال مطرحی بازی نکرده بود اما بختش گفت و سال گذشته هم در سریال تحسینشده «گامبی وزیر» حضور پیدا کرد و هم در فیلم «اما» که در بخش فیلمهای کمدی یا موزیکال ستایش شد. بازیاش در «اما» در مقایسه با نسخه گویینت پالترو چندان دلچسب نبود.
اما در عوض سریال «گامبی وزیر» او را تبدیل به یک ستاره کرد و استحقاقش را هم داشت. اگر قرار باشد سال ۲۰۲۰ یک ستاره داشته باشد قطعا آنا تیلور جوی است در نقش دختر شطرنجبازی که از یتیمخانه به بزرگترین تورنمنتهای جهانی راه پیدا میکند. دختری که با اعتیاد هم دست و پنجه نرم میکند. تیلور جوی از نوجوانی تا جوانی کاراکتر را تصویر میکند و جوری بازی میکند که آن حس نبوغ کاراکتر به تو منتقل شود.
*** لین مانوئل میراندا در همیلتون / کارگردان: توماس کیل / امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
بازیگر تئاتر و سریالهای تلویزیونی و چند فیلم سینمایی نهچندان مهم که فیلم و در واقع تئاتر «همیلتون» اقتباسی از کتابی است که او نوشته. تفاوت مدیومها را کنار بگذارید. میراندا در «همیلتون» از بهترین بازیگران موزیکال تاریخ سینما هم فراتر میرود. حرکات بدنش، آواز خواندن و دیالوگ گفتنش و مجموعه نکات بازیاش درخشان است. این تئاتر که نسخه فیلمبرداری شده آن عرضه شد و در گلدنگلوب هم نامزد شد، داستان اولین وزیر خزانهداری آمریکا یعنی الکساندر همیلتون را روایت میکند که در استقلال آمریکا هم قدم بزرگی برداشته است. یک موزیکال سیاسی تاریخی درجه یک.