کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۹۲۹۲۱
تاریخ خبر:

شاهکارهایی که از دست دادیم| مادلن وطنی ‌به یاد پروست عزیز

روزنامه هفت صبح، مرجان فاطمی| هفت جلدش را چیده‌ام درست وسط ردیف کتاب‌های نویسنده‌های فرانسوی؛ بین گوستاو فلوبر و لویی فردیناند سلین. دقیق‌تر بگویم از سمت راست چسبیده‌اند به «مادام بوواری» و «تربیت احساسات» و از سمت چپ تکیه داده‌اند به «مرگ قسطی» و «قصر به قصر» و «دسته‌ دلقک‌ها». سال 96 درست بعد از اینکه از یک جلسه مهم ادبی بیرون آمدم فکر کردم دیگر وقتش شده کل کارهایم را تعطیل کنم و چهارچشمی بچسبم به «در جستجوی زمان از دست رفته» و زندگی‌ام را چند ماه بسپارم به ماحصل یک عمر تلاش پروست عزیز.

چند متر جلوتر پیچیدم توی یک کتابفروشی و وقتی چشمم افتاد به قیمت چسبیده پشت مقوای ضخیم مجموعه، چشم‌هایم اول چهارتا شد و بعد سیاهی رفت. دو قدم رفتم عقب و همین که دور و بر فروشنده شلوغ شد پا گذاشتم به فرار. توی همان جلسه شنیده بودم خیلی از روشنفکرها و نویسنده‌ها و اهالی ادب و حتی آنهایی که سری توی سرها دارند و خواندن هیچ کتابی را از قلم نمی‌اندازند، هنوز یک جلدش را هم تمام نکرده‌اند. همین شد که فکر کردم وقتی آن همه آدم مهم با عناوین دهان‌پرکن، هنوز در جلد یکش مانده‌اند، اشکالی ندارد که خریدنش را چند ماهی بیندازم عقب و موقع نمایشگاه کتاب وقتی تخفیف رویش خورد بروم سراغش.

اردیبهشت که شد، با تخفیف 25 درصدی مجموعه را خریدم و با هیجان چیدم توی کتابخانه. ترکیب رنگ‌های نارنجی و آبی و سبز پرنگ و کم‌رنگ و بنفش تیره‌ چنان جلایی به کتابخانه داده بود که حتی نگاه کردنش هم کیفورم می‌کرد. از شما چه پنهان بارها موقع گرفتن عکس یا کلاس‌های آنلاین، سعی می‌کردم دوربین را طوری تنظیم کنم که چشم بقیه هم به جمالشان روشن شود. برای داشتنشان سراسر شور و هیجان بودم اما واقعیت این است که وقتی یاد خواندنشان می‌افتادم لرز عجیبی می‌پیچید توی تنم.

جلد اولش «طرف خانه سوان» چنان طلسم شده بود که فکر می‌کردم درش را که باز کنم غولی بیرون می‌آید و جوری گلویم را فشار می‌دهد که زندگی‌ام شکل همیشگی‌اش را از دست می‌دهد و حالا بیا و درستش کن. شروع دوره هفت جلدی، برایم حکم نشستن دوباره سر کلاس اول دبستان را داشت؛ پروسه‌ای که اسمش 9 ماه بود اما نه فقط دوازده سال که هنوز هم تمام نشده.

در آن بین شنیدن نقل‌قول‌هایی از دیگران مثل اینکه با خواندن «در جستجوی زمان از دست رفته» زندگی‌شان زیرورو شده و دیگر آدم‌های قبل از خواندن آن نبوده‌اند هم این ترس را بیشتر می‌کرد. تابستان‌ها فکر می‌کردم شب‌های بلند زمستان جان می‌دهد برای خواندنشان. خودم را درحالی تصور می‌کردم که نشسته‌ام کنار شومینه و پتویی روی شانه انداخته‌ام و درحالی که فنجان قهوه را در یک دست گرفته‌ام، با دست دیگر کتاب را ورق می‌زنم.

این تصویر چنان جذاب و وسوسه‌کننده بود که فکر می‌کردم چطور باید تا زمستان صبر کنم. اما شب‌های بلند زمستان وقتی نگاهم به نگاهشان گره می‌خورد با خودم می‌گفتم حیف نیست شب‌های تابستان توی بالکن صندلی نگذارم و درحالی که شربت به‌لیموی خنک را مزه‌مزه می‌کنم سراغشان نروم؟

حالا پنج سال از سلطنت این مجموعه هفت جلدی در کتابخانه‌ام می‌گذرد و من هنوز جرات نکرده‌ام دستم را به سمت جلد اول دراز کنم و آماده تغییر زندگی شوم. در این مدت بارها درباره‌اش خوانده‌ام و در جلسات مختلف با اشتیاق پای صحبت آنهایی که زندگی‌شان بعد از خواندنش به تحول اساسی رسیده، نشسته‌ام.

بارها درباره‌ شیرینی‌های مادلن فرانسوی که پروست با جذابیت فراوانی ازشان حرف زده شنیده‌ام. تازگی‌ها در یک شیرینی‌‌فروشی نمونه آن مادلن فرانسوی را هم پیدا کرده‌ام. حالا دیگر هروقت از نخواندن این مجموعه شاهکار عذاب وجدان سراغم می‌آید، سری به آن شیرینی‌فروشی می‌زنم و نیم‌کیلو مادلن وطنی می‌خرم و با یک فنجان چای با یاد پروست عزیز می‌خورم و باز هم قول می‌دهم زمستان امسال دیگر حتما شروعش کنم.

کدخبر: ۴۹۲۹۲۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • kamran_tr

    اسم شیرینی و شیرینی فروشی رو هم لطفا بگی د . برای منم جذاب شد. مارسل پروست و این کتابش شاهکار هستن.