سیمای مرد هنرمند؛ در ستایش سینمای علی حاتمی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | او از خوشنامترین مردان سینمای ایران است. تو بگو محبوبترین فیلمسازی که بیست سال بعد از فوتش طرفداران شگفتانگیزی در همه طیفهای سینمایی دارد. تاکیدش بر نوعی از هویت فرهنگی دلبستگان سینمای ملی را سرمست کرده است، مخالفان سینمای روشنفکرانه ایرانی در فیلمهای او جنس اعلای داستانگویی را پیدا میکنند.
سینمایی که با عموم مردم رابطه برقرار میکند. سبک شاعرانه و غیرمعمولش در برخی فصلهای فیلمهایش و عدم التزامش به سندیت تاریخی گروه دیگری را طرفدار او ساخته که در وجود او یک سینماگر مولف دلخسته سینمای شاعرانه را پیدا میکنند با سبکی کاملا شخصی و بالاخره منتقدان و کارشناسان مذهبی که در فیلمهای او نشانههای ارادتش به هویت ملی و مذهبی ایرانیان را ستایش میکنند و روایتهای مقید بودنش به نماز را برای هم نقل میکنند. تودههای مردم هم با لذت او را به خاطر سریالهای پرتماشاگری مثل هزاردستان و یا سلطان صاحبقران و فیلم محبوبی مثل مادر ستایش میکنند.
اما اوضاع برای حاتمی همیشه اینگونه نبوده است. دهه ۵۰ زیر سایه اقبال روشنفکران به بیضایی و مهرجویی و هاله معترض مسعود کیمیایی قرار داشت. حتی درآن فضا و جو سوتهدلان او با انگ مرتجعانه بودن و دلبسته گذشته بودن و سینمای تخدیری منکوب میشد. این فضا در میان منتقدان در سالهای پس از انقلاب نیز ادامه داشت.
همان نگاه چپگرایانهای که سینمای حاتمی را مرتجع میدانست. پس کمالالملک و مادر و جعفرخان از فرنگ گذشته را از دم تیغ گذراندند. در آن سالها سرب و دندان مار کیمیایی هم حتی مرتجعانه حساب میشدند. ببینید چه وضعی بوده! اما حاتمی به یمن کمالگراییاش در بازآفرینی تهران اوایل قرن در هزاردستان و شخصیتهای بینظیری که در آن خلق کرد و البته خط داستانی مغشوشش که سانسور هم کار را سختتر کرده بود به چهرهای محبوب میان مردم بدل شد.
فیلم مادر هم به خاطر منطبق بودن بر فرهنگ عمومی تهرانیها از فروش بسیار خوبی برخوردار شد. او تارهایی از احساسات ایرانیها را به ارتعاش درمیآورد که برای اهالی دیگر فرهنگها دور از دسترس بود. سبک شاعرانهاش سخنگوی طیف اصیل تهرانیها بود. او نوعی از اصالت فرهنگی را تبلیغ میکرد که با آن نوع فرهنگی که از تلویزیون ایران و حتی مابقی سینمای ایران منتشر میشد فرق میکرد.
فیلمهایش بوی حقیقی تهران را داشت. عشق به تهران قدیم را میشد در سراسر فیلمهایش استنشاق کرد. او جوانترین عضو سینمای موج نو بود. یک کارگردان کلیپهای تبلیغاتی برای تلویزیون که با حسن کچل همه را غافلگیر کرد. اما فیلمش هیچ ربطی به اتمسفر گرد آثار همدورهاش مثل قیصر و گاو و رگبار و آرامش در حضور دیگران نداشت.
فیلمهای بعدیاش یعنی طوقی و قلندر و خواستگار هم او را در مسیر خاص خودش تنها و منحصر به فرد باقی گذاشت. در همین سالهاست که با زری خوشکام ازدواج میکند. نوستاره سینمای ایران که قرار بود در فیلمی به تهیهکنندگی فردین و به کارگردانی علی حاتمی ظاهر شود و در پشت صحنه این پروژه ناکام و در زیر نگاههای ناراضی و مراقب فردین، این دو دلباختند و ازدواج کردند و هردو هم از پروژه اخراج شدند! و خب سرنوشت سینمایی زری خوشکام کامل تغییر کرد. ستاره آشوبگر فیلم تپلی به بازیگر موقر و دلنشین همسر امیرکبیر در سلطان صاحبقران بدل شد…
حاتمی با آن طبع شاعرانه و ویژهاش پروژه بزرگ دلشدگان را در دهه هفتاد ساخت و آماده بود به سمت بزرگترین فیلم عمرش برود یعنی جهان پهلوان تختی که سرطان او را در ۵۰ سالگی و در دوران اوج شکوفایی ذهنیاش از پا انداخت. فیلمنامهای از تختی در دستها میگردد که در واقع هیچ چیزی نیست جز دیالوگهای پراحساس و توصیفات ادبی که هیچ کس ازآنها سردرنمیآورد.
و خب پروژه او ناتمام ماند. نمیدانم اگر حاتمی زنده بود و فیلم غلامرضا تختی ساخته بهرام توکلی را میدید چه میگفت. بعید میدانم از شکسته شدن و عادی شدن افسانه تختی رضایت پیدا میکرد. حالا خود علی حاتمی میرود به افسانه سینمای ایران بدل شود. سیمای هنرمندی شاعرمسلک، عاشق پیشه، کمالگرا و وطنپرست.