سلاخخانه درسدن؛ با بمباران سه هزار تن مواد منفجره
روزنامه هفت صبح | این روزهای فوریه، معمولا هوای سردی دارد.گوگل میگوید امروز منفی شش درجه سانتیگراد بوده است.برای مردن، هوای خیلی سردی است.بعید میدانم کسی باشد که دوست داشته باشد در چنین هوای سردی،جانش را از دست بدهد.دارم از مردم «درسدن» حرف میزنم. شهری در شرقیترین نقطه آلمان.در نزدیکی مرز جمهوری چک. ۴۰یورو اگر خرج کنی، دو ساعت و ۲۰دقیقه بعد در ایستگاه راهآهن پراگ از قطار پیاده میشوی و اگر هوس نکنی که در این روزهای کرونایی از مرز بگذری میتوانی کمتر از دو ساعت بعد در برلین باشی.
این روزها اما وقت سفر نیست. باید در درسدن بمانی و خوب گوش کنی که شاید از دل نزدیک به ۷۵ سال تاریخ، هنوز هم بتوانی صدای هواپیما را بشنوی.از آن سه روز سیاه. ۱۳ تا ۱۵فوریه ۱۹۴۵٫بیش از ۳هزار و ۴۰۰تن مواد منفجره توسط ۸۰۰هواپیمای آمریکایی و انگلیسی روی شهر ریخته شد.شهر برای روزهای زیادی در آتش سوخت و خیابانها را با اجساد سوخته از جمله کودکان بسیاری پر کرد.
گزارشی در سال ۲۰۱۰ میگوید بیش از هشت مایل مربع از شهر با خاک یکی شد و نزدیک به ۲۵هزار نفر در این شهر جان خود را بر اثر همین بمبارانها را از دست دادند.بیمارستانها جایی برای مجروحان و سوختگان نداشتند و کسانی که جان خود را از دست داده بودند را هم به صورت دستهجمعی دفن کردند که راهی غیر از این نبود.
درد اینجا بود که درسدن نقش چندانی در معادلات آن جنگ ایفا نمیکرد.پادگانی نداشت و اسلحهخانهای در آن نبود.بیش از هر چیز شهری بود با آثار معماری و تاریخی زیبا. البته شهر مهمی از حیث ارتباطی بود ولی نه آنقدر که بخواهند اینطور آن را مورد هجمه قرار دهند مخصوصا به خاطر اینکه جنگ در آستانه پایان بود و مشخص بود که آلمان بازنده خواهد بود.
در میانه ژانویه ۱۹۴۵، شوروی و لهستانیها به لهستان حمله کردند و پروس شرقی را هم گرفتند و در ابتدای فوریه هم کنفرانس یالتایی ایجاد شده بود که در آن در خصوص نحوه اشغال آلمان پس از جنگ توافق شده بود. با این حال متفقین ظاهرا میخواستند در پایان جنگ ثابت کنند که برای جشن پیروزی از ریختن هیچ خونی دریغ نخواهند کرد. البته این مسیر به درسدن ختم نشد و در نهایت به دو بمب اتمی منتهی شد که در هیروشیما و ناکازاکی منفجر شد.
خلاصه شهری که در سال ۱۹۴۰ یعنی قبل از جنگ ۶۲۷ هزار نفر جمعیت داشت در پایان سال ۱۹۴۵، ۳۶۹ هزارنفر جمعیت داشت و شاید جالب باشد بدانید که دیگر هیچگاه نتوانسته به آن جمعیت قبل از جنگش برگردد هر چند که این روزها،رونق به آن بازگشته و خبری از ویرانی جنگ در آن نیست. اگر دوست دارید توصیف بیشتری از آن بمباران بخوانید،رمان سلاخ خانه شماره پنج کورت ونه گات، نویسنده آمریکایی که در آن زمان در یک بازداشتگاه در این شهر در دست نیروهای آلمانی اسیر بوده را از دست ندهید.