سرگذشت پندآموز ژنرال آیرم
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | خب در دو قسمت قبل درباره تیمورتاش و بعد قاتل او یعنی پزشک احمدی نوشتیم. سیر حوادث مارا سرراه سرگذشت ژنرال آیرم قرار میدهد؛ کسی که سازمان پلیس مخفی را در ایران تاسیس کرد. در واقع اولین سازمان امنیت ایران.آیرم متولد باکو است. این نکته جالبی است که در دولت رضاشاه سهم اهالی مناطق شمال ایران افزون از دیگر مناطق بوده است.
تیمورتاش اهل بجنورد، پزشک احمدی اهل مشهد، آیرم اهل آذربایجان و باکو و خود رضا خان هم که اهل سوادکوه بود. بگذریم. آیرم جوانیاش را در روسیه و سن پترزبورگ گذراند و به دانشکده نظام رفت و بر زبانهای روسی و فرانسه مسلط شد. او در دوران مشروطه به استخدام بریگاد قزاقها در ایران درآمد. مزدوران روسی که در ایران آن دوران نقش موثری در فعل و انفعالات سیاسی داشتند، آیرم تا معاونت کلنل لیاخوف معروف پیش میرود.
با پیروزی مشروطه خواهان به روسیه میرود و بعد از کودتای سوم اسفند دوباره به ایران باز میگردد و فرمانده لشگر مازندران و بعد لشگر آذربایجان میشود. در سال ۱۳۰۹ همای سعادت روی شانهاش نشست. فضل الله زاهدی از ریاست شهربانی برکنار شد (این همان زاهدی مشهور است که ۲۳سال بعد کودتای ۲۸مرداد را هدایت کرد) و آیرم در سن ۴۳سالگی فرمانده شهربانی شد. او بلافاصله و با توجه به تجاربش در روسیه تزاری، پلیس سیاسی را اختراع کرد که کارش نظارت مخفیانه بر اعمال دولتمردان و گزارش به رضاشاه بود.
او نفس مطبوعات را هم گرفت و با کوچکترین جمله دو پهلو و موضع غیر همراه با حکومت، دستور به توقیف آنها میداد. او استبدادی تمام و کمال را بر کشور حاکم کرد و با کمک پزشک احمدی، تیمورتاش و سردار اسعد یاران مغضوب رضا شاه را در زندان به قتل رساند. در سال ۱۳۱۲ معاونش که رئیس پلیس سیاسی بود به مقام شهرداری تهران رسید و ناگهان آیرم جدا از حاکم بودن بر افکار و رفتار شهروندان ایرانی بر ثروت مردم تهران هم مسلط شد.
او که دورهای برای روسیه تزاری خدمت کرده بود، کینهای ابدی و ازلی از بلشویکها و کمونیستها داشت و از طرف رضاشاه مامور شد تا شبکه جاسوسی روسها را در ایران کشف کند و در همین عملیات بود که تیمورتاش به ظن جاسوسی برای شوروی به دام میافتد و در نهایت کشته میشود. آیرم آنقدر باهوش بود که از سرنوشت تیمورتاش پند بگیرد.
پس وقتی به اوج ثروت و قدرت رسید،فهمید که به زودی مورد سوءظن رضاشاه قرار میگیرد. پس درسال ۱۳۱۴ در حرکتی حیرتانگیز خودرا به بیماری زد و وانمود کرد که قدرت تکلم را از دست داده است و آنقدر در این کار ممارست کرد که جواز رفتن به سوئیس برای معالجه به خرج دولت را از رضا شاه اخذ کرد. او به جای سوئیس به برلین رفت و اتومبیل گرانقیمتی خرید و پرچم ایران را به روی آن زد و خوش و خرم با پول مردم به عیاشی در برلین واروپا پرداخت.
خبراین ماجرا برای رضاخان بسیار دردناک بود. او باور نمیکرد که اینگونه رودست خورده. پس سعی کرد کلکی سوار کند و هزار لیره به عنوان پاداش برای او فرستاد و از آیرم خواست که برای تقدیر از زحماتش به ایران بازگردد. آیرم هزار لیره را برداشت و گفت نه ممنون برنمیگردم! بعد از شهریور۲۰ آیرم به فکر تشکیل دولت آزاد در اروپا هم افتاد اما تلاشش به جایی نرسید. در دوران جنگ او در اروپا سرگردان بود و حتی به لحاظ مالی هم به دردسر افتاد.
خبر اعدام پزشک احمدی و زندان سرپاس مختاری را شنیده بود و ترس وجودش را گرفته بود. سرنوشت اما عاقبت گریبان او را در اواخر سال ۱۳۲۶ گرفت. او در زمستان این سال (معادل با ۱۹۴۸) در اتریش یک عمل جراحی انجام داد. مسعود بهنود میگوید او در قایقی سوار بوده که از سوی یک آدمکش حرفهای که توسط ایراندخت تیمورتاش و به انتقام مرگ پدر اجیر شده بود مورد سوءقصد قرار میگیرد و نیمه جان به بیمارستانی در اتریش میرود و تحت عمل جراحی قرار میگیرد و دو ماه بعد در لیختن اشتاین میمیرد!
روایت دیگری هم وجود دارد. اینکه آیرم در سالهای زندگی در روسیه در یک عمل جراحی قوای جنسی خودرا از دست داده بود و عمل جراحیاش در اتریش و در سن ۶۰ سالگی تلاش برای بازیافت قوای جنسی بوده که در نهایت موجب مرگش در دو ماه بعد در لیختن اشتاین میشود.مردی که در باکو به دنیا آمد و کابوس سیاستمداران و مبارزان و مطبوعاتیها بود در تلاش برای یافتن دوباره میل جنسی در لیختن اشتاین درگذشت!