سرزمین سبز، قاتل خاطرات خانه سبز شد
روزنامه هفت صبح، مرجان فاطمی | شبکه نسیم چندروزی است بعد از پایان سریال «خانه سبز»، فصل دوم آن؛ یعنی «سرزمین سبز» را روی آنتن برده است؛ سریالی که بلافاصله بعد از پایان «خانه سبز» در سال ۷۷ تولید شد، اما تلویزیون آن را با وقفهای ۱۰ ساله در اواسط دهه ۸۰ روی آنتن فرستاد. با نگاهی به چهار قسمت ابتدایی سریال «سرزمین سبز» به این نتیجه میرسیم که عدم پخش این سریال بلافاصله بعد از «خانه سبز» کاملا به نفع تیم بیژن بیرنگ و مسعود رسام تمام شده. چون فصل دوم به اندازهای ضعیف است که اگر بلافاصله بعد از «خانه سبز» پخش میشد تاثیر آن را هم از بین میبرد.
*** نه عمیق است و نه سنگین
سریال «سرزمین سبز»، ۱۰ سال پس از تولید روی آنتن رفت. آن زمان بیژن بیرنگ در مصاحبهای درباره علت تاخیر در پخش این سریال گفت: «سریال برای زمان خودش یک مقدار جلو بود، شاید آن زمان وقت گفتن آن حرفها نبود. پخش سریال در آن زمان برای سازمان خیلی سنگین بود، همین حرفها را زدیم که باعث شد این سریال همان زمان پخش نشود.»
مسعود رسام هم علت را اینطور توضیح داد: «بیننده «سرزمین سبز» شاید کمی، کمتعدادتر، اما عمیقتر از آن «خانه سبز» باشد. «سرزمین سبز» بینندگانی را میطلبد که بتوانند پای یک اثر دوام بیاورند و در چنین شرایطی، مفهوم مستتر در این سریال همواره با آنان همراه خواهد بود.» بااینحال وقتی بعد از دو دهه این سریال را از شبکه نسیم میبینیم به این نتیجه میرسیم که چندان هم مسئله عمق و پیچیدگی در میان نبوده و سرزمین سبز، در هیچ موردی به پای خانه سبز نمیرسیده است.
*** نیمهکاره ماندن پروژه
داستان «سرزمین سبز»، سالها بعد از «خانه سبز» شروع میشود. ماجرا از این قرار است که رضا و فرید، عاطفه و لیلی را از دست دادهاند و با خراب شدن خانه سبز، خودشان را آواره میبینند. حالا تصمیم میگیرند به نقاط مختلف ایران سفر کنند. درواقع بیژن بیرنگ و مسعود رسام قصد داشتهاند این مسئله را بیان کنند که خانه سبز، جزئی از یک سرزمین سبز است و این دو نفر قرار است با قصه آذریها، جنوبیها، بلوچها و … همراه شوند تا این سبزی را نشان دهند. با اینکه قرار بود «سرزمین سبز» در ۱۳ قسمت تولید شود، اما کمبود بودجه برای سفرهای پیاپی، اجازه تولید بیشتر از هفت قسمت را به آنها نداد.
*** دیالوگهای اغراقشده و ناملموس
برخی منتقدان معتقدند «خانه سبز» با وجود تمام جذابیتی که دارد اثری شعاری است و دیالوگهایش باورپذیر و ملموس نیست و با گذشت زمان، دیگر نمیتوان آن را اثری قابل دفاع دانست. حالا این انتقاد، در بعدی وسیعتر درباره «سرزمین سبز» مطرح است. کافی است فقط یکی، دو سکانس از یکی از قسمتهای این سریال را تماشا کنید تا خودتان متوجه دیالوگهای نامتعارف، ناملموس و اغراقشده آن شوید. دیالوگهایی نظیر: «آیا این حقیقت ندارد؟پس حقیقت چیه؟ به غیر از اینکه یک جوان ۲۳ ساله در مدتزمان کوتاه میتواند صاحب مکنت شود؟ با به اسارت کشیدن جوانهای دیگر، زنان، پیرمردان، پیرزنان و حتی کودکان؟ و …»
*** حذف روابط جذاب
شاید حرفهای شعاری و اغراقآمیز را میتوانستیم در بستر سریالی مثل «خانه سبز» بپذیریم. چون در «خانه سبز» شخصیتها، موقعیتها و روابط، بهقدری جالب بودند که مخاطبان آنها را به عنوان یک خانواده میپذیرفتند و در وهله اول با تماشای این روابط سرگرم میشدند. رضا و فرید که در «خانه سبز»، رابطه پدر و پسری بامزه و خندهداری داشتند، حالا در این سریال، به پدر و پسری غمگین و افسرده تبدیل شدهاند که مدام در مواجهه با داستان زندگی افراد مختلف قرار میگیرند؛ روابط جالبی که بخش مهمی از جذابیت خانه سبز بود، در سرزمین سبز، به رابطهای کسلکننده تبدیل میشود که حتی جذابیتی برای دنبال کردن ندارد.
*** حرفهای شعاری بدون شوخی
اگر داستانهای قسمتهای مختلف «خانه سبز» را به خاطر داشته باشید، حتما میدانید که هر قسمت با موقعیتی جذاب وکمدی شروع میشد و وقتی خنده و شوخی به اندازه کافی فضا را شاداب میکرد، حالا نوبت به بحثهای جدی و احساسی میرسید. حرفهای جدی و احساسی، بخش کوتاهی از هر قسمت را تشکیل میدادند و به همین دلیل اثرگذار بودند.
بلافاصله بعد از پایان این بخش کوتاه، مجددا نوبت به شوخی و خنده میرسید و داستان با حال خوش تمام میشد. کم پیش میآمد قسمتهایی مانند قسمت آشنایی با حبیب رضایی، بار شوخی کمتری داشته باشد و جدیتر از سایرین به حساب بیاید. مسئله اینجاست که «سرزمین سبز»، بدون شوخی و بامزگی از مخاطبانش میخواست که بنشینند و فقط دیالوگهای شعاری تماشا کنند. خب این هم که نمیشود.