کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۶۷۴۹۰
تاریخ خبر:

زندگی سخت نویسنده‌ای که به شهرت رسید

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | با نرگس کریمی، مترجم رمان «رد پای خدا» نوشته مکسانس ون‌درمِرش (برنده جایزه گنکور ۱۹۳۶)

مکسانس ون‌درمرش، نویسنده فرانسوی، زندگی دشواری داشت. در نوجوانی‌ خواهرش را به جهت ابتلا به بیماری سل از دست داد، بعد مادرش درگذشت و ناچار شد کنار پدرش در شرایطی نامناسب، روزگار بگذراند. ون‌درمرش اما بعدها به شهرت رسید. سال ۱۹۳۲ با یک رأی کمتر، نتوانست جایزه گنکور را ببرد اما در سال ۱۹۳۶ بالاخره برنده این جایزه شد. «رد پای خدا» اولین رمانی است که با ترجمه نرگس کریمی، به همت انتشارات نیماژ از او در ایران ترجمه و منتشر شده. در ادامه توضیحات مترجم را درباره این نویسنده و رمانش می‌خوانید…

* از خودتان شروع کنیم. متولد چه سالی هستید؟ مترجمی خوانده‌اید؟ اولین کتاب‌تان چه زمانی منتشر شد؟
من متولد ۱۳۶۲ هستم. فوق لیسانس مترجمی فرانسه هستم. اولین کتابم زندگینامه‌ای بود که نشر افراز منتشر کرد؛ به اسم «آمریکایی». این کتاب زندگی یک روزنامه‌نگار و مجری تلویزیون در فرانسه بود که خواندم و خیلی خوشم آمد. چون در کنار روایت یک زندگی، احساس کردم می‌تواند کاربرد روان‌شناختی هم برای خواننده داشته باشد. من این کتاب را حدود سال ۹۰ یا ۹۱ بود که ترجمه کردم. آن زمان خواننده طبیعتا با نام من به عنوان یک مترجم آشنایی نداشت و خیلی طول کشید تا این کتاب چاپ شود.

* چه سالی چاپ شد؟
سال ۹۵٫ بعد از آن بود که کتاب «بافته» و «رد پای خدا» را ترجمه کردم که هر دو در انتشارات نیماژ چاپ شدند.

*اگر اشتباه نکنم هر دو در نمایشگاه کتاب چاپ شدند…
بله.

* اول از «رد پای خدا» شروع کنیم چون در این صفحه قصد داریم به چهار رمانی که انتشارات نیماژ همزمان از برندگان جایزه گنکور در ایران چاپ کرده بپردازیم. این رمان سفارش ناشر بود یا خودتان انتخاب کردید؟
آقای اصغر نوری فهرستی ‌‌از کتاب‌هایی که جایزه گنکور برده بودند را به من دادند و گفتند از بین این کتاب‌ها انتخاب کنم. قصدشان این بود که این کتاب‌ها به‌تدریج ترجمه و منتشر شوند. در واقع کتابخانه‌ای بسازیم از تمام کتاب‌هایی که جایزه گنکور برده‌اند. فهرست بلندبالایی بود که یکسری از کتاب‌ها را دوستان دیگر مترجم انتخاب کرده بودند، یکسری را خود آقای نوری زحمتش را کشیده بودند و من هم «رد پای خدا» را انتخاب کردم. برای ترجمه رمان دشواری هم بود.

*چرا؟
توصیفات بسیار زیاد بود، با کلماتی قدیمی که امروز دیگر کاربرد ندارند.

* اصلا اول درباره نویسنده‌اش بگویید تا بعد برسیم به دشواری زبان رمانش…
مکسانس ون‌درمرش، عمر کوتاهی داشت. مادرش را در کودکی از دست می‌دهد و با پدرش زندگی می‌کرد؛ پدری که شرایط مناسبی برای نگهداری او نداشت. ون‌درمرش اما به نویسندگی علاقه داشت و کم‌کم شروع کرد به نوشتن…

* کارش هم گویا اصلا وکالت بوده…
حقوق و ادبیات خوانده بود اما به نوشتن علاقه داشت. بعدها با دختری ازدواج می‌کند که باعث مخالفت پدرش می‌شود. پدرش با این ازدواج مخالف بود. او هم رمانی می‌نویسد که شخصیت اصلی داستانش همین دختر است. در همین زمان‌هاست که به‌تدریج کمتر کار وکالت می‌پذیرد و بیشتر نویسندگی را ادامه می‌دهد.

* کتابی هم از این نویسنده تا به حال در ایران ترجمه نشده بود. درست است؟
نه، من ندیده‌ام چیزی از او ترجمه شده باشد. نکته مهم اما در ترجمه این بود که اسامی رمان، اسامی فرانسوی نبودند؛ اسامی به نظر آلمانی می‌رسیدند.

* یکی از برندگان قدیمی گنکور هم هست؛ ۱۹۳۶٫
بله. همانطور که گفتم تعابیر و اصلاحات و دایره واژگانی هم داشت که بعضی از آنها در زبان فرانسه امروز به هیچ وجه کاربرد ندارند.

* اما نثر فارسی بسیار خوب از آب درآمده بود و دست‌کم برای من به عنوان خواننده، خواندنی بود؛ بدون دست‌اندازهای رایج نثر در بعضی ترجمه‌ها.
ممنونم از شما.

* هرچند ‌ به نظر از آن رمان‌ها نیست که همان ابتدا خواننده را با خود همراه کند. شصت، هفتاد صفحه‌ای باید جلو رفت تا درگیر قصه شویم و پیش برویم؛ به‌خصوص که اپیزودها تغییر می‌کنند و خود همین موضوع هم در این قضیه دخیل می‌شود. درباره «بافته» اما نگفتید. یک مقداری درباره این رمان هم اگر می‌شود توضیح بدهید…
«بافته» نوشته لائتیسیا کولومبانی است؛ خانمی که بازیگر و نمایشنامه‌نویش است و این رمان، اولین رمانی بود که نوشته. من این کتاب را در فرانسه بودم که در قفسه‌ پرفروش‌ها دیدم. وقتی تهیه کردم و خواندم خیلی خوشم آمد. در عین اینکه نثر روانی دارد، می‌شود گفت کتابی کاملا انگیزشی است. همزمان دیدم به ۲۹ زبان ترجمه شده و حتی قبل از چاپ، در ۱۷ کشور هم پیش‌فروش شده. در خود فرانسه هم در دو هفته ۵۴هزار نسخه از آن فروش رفته بود. استقبال از این کتاب به حدی بود که بعد از دو ماه، فروش آن به ۱۵۰ هزار نسخه رسید. جوایز زیادی را هم برده بود و به عنوان نویسنده‌ای که کتاب اولش را نوشته، موفقیت بزرگی محسوب می‌شود اما ماجرای کتاب به زندگی زنی در هند اختصاص دارد. همانطور که احتمالا می‌دانید، زندگی طبقاتی در هند به این صورت است که هر کس بنا به اینکه در چه خانواده‌ای به دنیا می‌آید، در هر کدام از این طبقات اجتماعی قرار می‌گیرد. تغییرات طبقاتی جامعه هم به‌راحتی امکان‌پذیر نیست. حالا در همین جامعه طبقاتی، گروهی هستند به نام «دالیت»ها که جزو هیچ‌کدام از این طبقات به شمار نمی‌روند و حق هیچ انتخابی ندارند.

*از آنها با عنوان «نجس‌ها» هم اسم می‌برند اگر اشتباه نکنم.
بله. طبقات دیگر «دالیت»‌ها را نجس می‌دانند. این گروه هیچ حقی ندارند؛ از حق تحصیل گرفته تا اشتغال و مابقی حقوق شهروندی. حتی رفتار با «دالیت»ها به این شکل است که اگر کسی بخواهد به اینها غذایی بدهد، عموما پس‌مانده غذا را جلوشان پرت می‌کنند و حتی نگاه‌شان نمی‌کنند. حالا خانمی که در کتاب «بافته» روایت زندگی‌اش را می‌خوانیم، دختری دارد که دلش می‌خواهد او را به مدرسه بفرستد. دوست ندارد این دختر در همان شرایط و وضعیت غیرانسانی که خودش رشد کرده، بزرگ شود. این اپیزود تا یک جایی جلو می‌رود و قطع می‌شود تا می‌رسد به اپیزود بعدی که مربوط است به دختری که در ایتالیا زندگی می‌کند و پدرش کارگاه ساخت کلاه‌گیس دارد.

کدخبر: ۲۶۷۴۹۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر