روزنامهنگار خوب، روزنامهنگار بد
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | اینجا برایتان از ۹۰ خاطره مینویسم. ازآدمها، بازیها، فیلمها و… یادها. تا آخرتابستان…
در فاصله ۲۵ سال کار مطبوعاتیام، با اصلاحطلب و اصولگرا کار کردهام و خب به شکل بنیانی تفاوت چندانی بین آنها نمیبینم. موضع همیشه تهاجمی اصولگراها بخشیاش به خاطر آن است که همیشه نقش دوگانه حافظ نظام و اپوزیسیون دولت را داشتهاند اما فکر کنم در شرایط تعادل شباهتهایشان با اصلاحطلبها بیشتر مشخص خواهد شد.
همین پروندههای اختلاس و آقازادهها و…همه و همه نشان میدهند حداقل در عرصه آلودگی به فساد فرق چندانی میان اصلاح طلب و اصولگرا نیست. مگر آنکه اصلاح طلبها و اصولگراها به تولید نیروهای جدیدی در بطن خود دست بیازند که به نظر میرسد اصولگراها در این کار پیشقدم شدهاند.
در دوره کاریام ژورنالیستهای خوب معمولا اصلاح طلب بودهاند. مثل لیلاز، زید آبادی، دکتر بهزادی،امیرحسین مهدویان، علی میرفتاح، احمد غلامی. حتی اصولگراهایی که روزنامه نگار خوبی بودند از آن سختی و بسته بودن دیگر اصولگرایان دور بودهاند. مثل جواد سیدپور. فکر کنم ژورنالیسم مثل سفر به خارج از کشور میماند. خود به خود تساهل و تسامح در حوزه اجتماعی را به شما تزریق میکند.
دورهای که در حوزه هنری مشغول به کار شدم، در ظاهر حوزه یک نهاد حاکمیتی و وابسته به جناح اصولگرایان بود و مواضع مشخصی در مقابل سیاستهای فرهنگی دولت خاتمی و وزیر فرهنگش یعنی مهاجرانی اتخاذ کرده بود اما در نهایت بن مایه نویسندگان طراز اول مهر و دیگر نشریات حوزه، اصلاح طلبانه بود.
حداقل اصولگرایانه محسوب نمیشد. منظورم به لحاظ سعه صدر در عرصه اجتماع و فرهنگ بود. در تهران امروز هم با آنکه روزنامه به شکل مشخصی وابسته به طیف قالیباف بود اما چهرههای اصلی مدیریتی این روزنامه اگرچه منتقد سیاستهای اصلاح طلبان بودند اما در وهله اول حلقه وفادار به قالیباف بودند و افکار مترقی و رادیکال اصلاح طلبانه متنوعی را در ذهن داشتند و به نوعی تساهل و تسامح اجتماعی و فرهنگی پایبند بودند.
اصولگراترین چهرهای که با او کار کردم کریمی بود. مدیر مسئول ماهنامه دانشمند که در دوره برکناری حجتالاسلام زم مدیر مطبوعات حوزه هنری شد. او همان مجری مشهور دهه ۶۰ بود با آن تکیه کلام خاصش در ابتدای برنامه: به نام الله پاسدار خون شهیدان. اما به سرعت با او صمیمی شدم. بدون آنکه کار خاصی کرده باشم. تا جایی که کلی خاطره از دوران جوانیاش در میدان ژاله و همسایههای مشهورش مثل همایون شاهرخی و علی پروین و خواهربرادران صولتی را برای من تعریف کرد. و معاشرت سرگرم کنندهای با هم داشتیم.
در نهایت سعی کردم در همه روزنامههایی که کارکردم یک طعم واحد را به خواننده منتقل کنم. یک جور تعادل یک جور پر کردن شکافهای اجتماعی. البته به اندازه سواد و اختیاراتم. و البته به خاطر تحلیلم از شباهتهای این دو اردوگاه کم طعنه و دشنام هم نشنیدهام. اما به جد معتقدم اصلاحطلبان سنتی و اصولگرایان تفاوت چندانی نسبت به هم ندارند.
صحت پیش بینیهای دهه هشتادم را در دهه ۹۰ به عینه دیدم. وقتی که روحانی و علی مطهری و ناطق نوری و جدیدا علی لاریجانی و حسین انتظامی و محمد مهاجری در نزدیکترین فاصله به اردوگاه اصلاحطلبان سنتی هستند.
بگذریم. به هرحال در همه این روزنامهها نیروهای بسیار خوبی بودهاند که سعی کردم در خاطراتم به همهشان اشاره کنم. در اعتماد ۱۰ -۱۲ نیروی ممتاز داشتیم که خب اکثرا از مهاجران شرق بودند. در تهران امروز بهترین نیروهایم در حلقه مشاوران بودند که توسط دکتربابایی گلچین شده بودند.
در چلچراغ برخی از نیروهای ممتاز را عموزاده خلیلی به تحریریه مجله اضافه کرده بود و برخی هم در آزمونهای چلچراغ جذب شده بودند. به هرحال اگر نقشی در این نشریات داشتم همین تزریق تعادل در عرصه فرهنگ و اجتماع بود و بیان این نکته که فرق چندانی بین اصلاحطلب و اصولگرا نیست. و این که روزنامه نگار نباید تفاوتهای بین این دو گروه را جدی بگیرد و خودش را سرباز بیجیره و مواجب این دو اردوگاه سازد.
حوصلهتان سر رفت. نه؟ فردا از ملاقاتهای دهه ۸۰ با خاتمی و قالیباف تعریف میکنم.