روایت خواندنی پوران گلفام از فرهاد مهراد
روزنامه هفت صبح | پوران گلفام، همسر مرحوم فرهاد مهراد از چهرههای شناخته شده در نزد اهالی موسیقی است چرا که طی دو دهه گذشته برای ثبت امتیاز آثار فرهاد دعاوی حقوقی متعددی را پشت سر گذاشته که نتیجه یکی ازآنها محرومیت مردم از شنیدن آثار فرهاد از تلویزیون و رادیو است و نمیدانیم چرا خانم گلفام به این کارشان افتخار هم میکنند! فرهاد داستانش با بقیه خوانندهها فرق میکند. آثار او جزو مفاخر ملی ماست. بگذریم! به هرحال یک لایو اینستاگرامی بین او و بهمن بابازاده انجام شده که خب در هرحال خواندنی است:
* درباره قطعه آهنگ شهیدای شهر (شبانه ۲): فرهاد هر اثری را که خوانده به آن اعتقاد داشته و آنرا دوست داشته. شرایط قبل از انقلاب شرایط خاص و ویژهای بود. او حتی «جمعه برای جمعه» را با تنظیم جدید خواند.
* فرهاد موسیقی کلاسیک گوش میکرد. باخ، شوپن و… من هیچوقت نشنیدم کار ایرانی گوش کند. فرهاد خودش را هم به عنوان یک خواننده خوب قبول نداشت. درباره دیگران هرگز اظهار نظر نمیکرد. ولی درباره ابراهیم حامدی قبل از انقلاب بسیار صدایش را دوست داشت و میگفت خیلی درست میخواند و صدایش را نمیسازد.
* برای پیگیری عدم رضایت پخش آثار فرهاد از تلویزیون از سال ۸۶ اقدام کردیم و آقای صالح نیکبخت کلی هزینه کرد. فرق پیگیری ما و آقای شجریان در پرونده صدا و سیما این بود که همه میدانستند آقای شجریان هیچ پولی از تلویزیون نگرفته ولی خیلیها فکر میکنند من میلیونها تومان از تلویزیون پول گرفتهام.
* از دادگاه حکم گرفتیم که صدا و سیما به هیچ وجه اجازه پخش آثار فرهاد را ندارد ولی در دادگاه تجدید نظر خانمی که نماینده دادستان بود ظاهرا گفتند: ما به همه شبکهها گفتهایم ولی کسی گوش نمیکند!
* فرهاد با آقای منفردزاده در کنسرتش دیدار کرد. یک روز کامل برای ناهار خانه آقای منفردزاده رفتند. درباره آقای شهیار قنبری هم باید بگویم که ایشان فکر میکردند که فرهاد قطعه «نجوا» را خواندهاند و اسمی از ایشان نبردهاند. فرهاد یک ساعت و نیم تلفنی با ایشان حرف زدند و ایشان قانع شدند.
آن زمان که همه روابط بین آنها دوستانه بود ولی الان درک نمیکنم که بعد از فرهاد چرا اینگونه شده. من فکر میکنم آقای منفردزاده خیلی منطقیتر و مودبتر از این هستند که گفته باشند همسر فرهاد بعد ازانقلاب اجازه نداد من و شهیار قنبری برایش با اسم مستعار کار بسازیم.
* چرا باید پس از مرگ فرهاد را به ایران میآوردم؟ جایی را برای فرهاد نداشتیم. کجا باید دفن میکردیم؟ قطعه هنرمندان؟ یا آنجایی که قبر آقای شاملو را هر روز میشکنند؟
* اولین انتخاباتی که فرهاد شرکت کرد دوم خرداد ۷۶ بود که رای داد. پس از اعلام برنده شدن آقای خاتمی بسیار امیدوار بود و خوشحال و البته بعدها به شدت در ذوقاش خورد. وقتی آقای خاتمی میگفت: «نمیشود، نمیتوانم» فرهاد هی میگفت: خوب اگر نمیتوانی استعفا بده.
با این حال در سال ۸۰ با حال خیلی بد باز هم آمد و به خاتمی رای داد. هنوز امیدوار بود ولی خیلی انتقاد داشت و میگفت اصلاحات تنها راه چاره است. اگر الان بود قطعا دق مرگ میشد. اگر در دوران آقای احمدینژاد، خیلی زودتر میرفت به آن دنیا.