رازهای سینمای قبل انقلاب بهروایت بهمن فرمانآرا
روزنامه هفت صبح | مرد متمول سینمای ایران در گفتوگویی مفصل و خواندنی با مرتضی اسماعیلدوست در آکادمیهنر، از سازوکار تهیه فیلم در پیش از انقلاب گفته است. محصولات مشترک با آمریکا و اروپا و ماجرای سرمایه گذاری ایران در فیلمیاز اورسن ولز و تهیه فیلمهایی از بهرام بیضایی و محمدرضا اصلانی. بهمن فرمانآرا در سینمای پیش از انقلاب مرد با نفوذی بود. هرچند او در پس از انقلاب هم با ساخت فیلمهایی مثل بوی کافور عطریاس، یا خانه روی آب بازتابهای انتقاد و مردمیمناسبی نیز دریافت کرده بود.
فرمان آرا در پیش از انقلاب به عنوان تهیه کننده فعالیت گستردهای داشت. بخشی از پولهای دولتی پیش از انقلاب در عرصه سینما از طریق او وارد سینما شدند. در این مصاحبه بلند اما حرفی از در امتداد شب نیست. پرفروشترین فیلمیکه با شرکت گوگوش و سعید کنگرانی توسط فرمان آرا تهیه شد و بسیار پرفروش شد و به لحاظ صحنههای عاشقانه و زیادی عاشقانه برای خود بدعتی بود!
* یک: من تهیهکنندگی را بعد از این که «شازده احتجاب» در جشنواره بینالمللی فیلم تهران جایزه بهترین فیلم را گرفت شروع کردم. بعد هم این فیلم را در دو هفته کارگردانان کن نمایش دادند و چون فیلمم در انتقاد از حکومت موروثی بود، مخاطبان در نشست پرسش و پاسخ درباره زندانیان سیاسی در زمان شاه سوال کردند. بعد از آن آقایی به نام دکتر بوشهری خود را به من معرفی کرد و به صبحانه دعوتم کرد. در آن جا به من پیشنهاد اداره «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» را داد و گفت که دفتری در خانه ایران در پاریس و شرکت فوکس قرن بیستم در آمریکا را دارند.
من هم چون دوست داشتم اتفاق جدیدی در تهیه کنندگی سینمای ایران رقم بخورد، پیشنهاد را پذیرفتم. واقعیت این است که فواد بدیع که مدیر آن جا بود، میخواست از شرکت گسترش برود و من را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود. شرط آنها این بود که در دوسال اول فیلم نسازم و شرط من این بود که تصمیمات در تهران گرفته شود که آنها پذیرفتند تا این که قرار شد فیلم «کاروانها» با بودجه ۸ میلیون دلاری ساخته شود و در آن زمان قرار بود سیدنی پولاک کارگردان باشد و رابرت ردفورد و فی داناوی و آنتونی کوئین بازی کنند. اما بعد اینها کنار رفتند و با وجود این که سینماگران درجه سه به جایشان آمدند، ناگهان بودجه به ۱۲ میلیون دلار رسید و من در نتیجه استعفا دادم چون با آن بودجه میتوانستم ۷۵ فیلم ایرانی بسازم.
* دو: سازمان برنامه به ما ۷۵ میلیون تومان داده بود و من فکر کردم به جای یک فیلم پُرخرج متوسط آمریکایی میشود ۷۵ فیلم خوب ایرانی ساخت. موقعی که به من گفتند که «امر میکنیم» تا این فیلم را بسازی، من رفتم دفترم و وسایلم را برداشتم و دیگر برنگشتم. در آن مدتی که در شرکت گسترش بودم، چند اتفاق مهم افتاد. مثلا آنها ۷ سال منتظر ساخت فیلم «صحرای تاتارها» بودند که در ابتدا برتوچلی قرار بود کارگردانی کند و او دیگر خسته شده بود و زورلینی به جایش آمده بود. من قرارداد را امضا کردم که سهم ایران ۶۰۰ هزار دلار بود. پروژه راه افتاد و قرار شد ۶ هفته در بم فیلمبرداری شود. روی تعمیر یا مرمت دیوارهای ارگ کار کردیم و یکسری وسایل وارد کردیم. ۳ گروه آشپزی داشتیم و امکانات خوبی درست کردیم و کار شکل گرفت.
* سه: قبل از من در دوران مسئولیت دیگران، شرکت گسترش از افرادی مثل رضا فاضلی برای ساخت فیلم استفاده میکرد. من از همان ابتدا طی کردم تا فیلمها باید مطابق با سلیقه من باشد و برای همین فیلمهایی مثل «گزارش» عباس کیارستمیتولید شد که از یک ایده ۳،۴ خطی شکل گرفت.
من تلاش خودم را برای تولید فیلمهایی که فکر میکردم قابل اعتنا خواهند شد، به کار بردم و مثلا برای تولید فیلم «گزارش» کیارستمی با مخالفتهایی مواجه بودم و برخی به این بهانه که «عباس» سابقه فیلم کوتاه ندارد، در هنگام دادن پروانه ساخت کارشکنی کردند و این در حالی بود که همزمان در جشنواره بینالمللی تهران قسمتی با عنوان «سینما در ۵۰ سال پهلوی» در حال نمایشِ ۱۰ فیلم کوتاه کیارستمی بود.
آقای خردمند در پاسخ به اعتراض من نامهای نوشت و در آن عنوان کرد که اگر آقای فرمان آرا با ما کنار بیاید همه چیز حل میشود اما ایشان مشاعرش را از دست داده است! وقتی من فیلم «سایههای بلند باد» را میساختم، عباس کیارستمی به من میگفت که فکر نمیکردم دوباره فیلم بسازی. در آن فیلم از نمادها و اشارات سیاسی زیادی استفاده شد و برای همین به نمایش درنیامد. بعد هم که انقلاب شد و در سال ۵۹ به کانادا رفتم، به این دلیل که میخواستم برای فرزندانم حق انتخاب فراهم کنم.
* چهار: وقتی محمدرضا اصلانی پیش من آمد، باورش نمیشد که من تولید این کار را به عهده بگیرم. ولی با این که فیلمنامه «شطرنج باد» شباهتی به «شیطان صفتان» ژرژ کلوزو داشت، اما کاملا ایرانی بود و اصلانی هم همیشه یک آدم استثنایی برایم بود. چون هم فیلمساز شاعر و هم فیلسوف است و جزو آدمهای استثنایی روزگار است. ما خانه پدری پیرنیا که به انجمن حمایت از مادران اهدا شده بود را انتخاب کردیم و آن جا را مبله کردیم و مثلا یک فرش ۸۰ متری لازم بود که از موزه فرش گرفتیم. در این فیلم برای اولین بار برای مدیر فیلمبرداری جایگاه تعریف کردیم و فرخ مجیدی که شاگردم در مدرسه عالی تلویزیون بود، فیلمبردار و هوشنگ بهارلو؛ مدیر فیلمبرداری «شطرنج باد» شد.
خانمم را فرستادم لندن تا لنزهای فَست زایس را که کوبریک برای فیلم «بری لیندون» استفاده کرده بود را بخریم. چون قرار شد با نور موجود گرفته شود. جزئیات مختلف برای «شطرنج باد» در نظر گرفته شد، مثلا به خمرههایی برای ریختن اسید نیاز داشتیم و مقدسیانِ خدا بیامرز که دستیار اصلانی بود، هر بار خمرهها را میآورد و دوباره میشکست. ما حتی خانمی به نام ناهید پزشکیان که سلمانی معروفی داشت را آوردیم که موی بازیگران را درست کند. همه تلاشها باعث شد که «شطرنج باد» یک فیلم استاندارد شود، هر چند منتقدان برای این که پنبه اصلانی را بزنند، به فیلم حمله کردند اما زمان همه چیز را حل کرد.
* پنج: قرار بود اورسن ولز فیلمی به نام «آن سوی وزش باد» با پول شرکت بسازد. وقتی من وارد شرکت گسترش شدم، آنها یک میلیون و پانصد هزار دلار گرفته بودند اما من تولید فیلم را متوقف کردم چون اورسن ولز میگفت که من یک کلوزآپ کم دارم و فیلم را تدوین نمیکرد و هر کسی که در کار فیلم باشد میداند که به خاطر یک کلوزآپ فیلم را طول نمیدهند. بعد از انقلاب دوستان فکر کردند شاهکار کردند و کل فیلم را به شخصی در فرانسه به مبلغ ۲۵۰ هزار دلار فروختند در حالی که ۴۰ دقیقهاش را MGEM هشت میلیون دلار میخرید. بعدها کمپانی کلمبیا برای تولید ۵ فیلم از شرکت گسترش درخواست وام کرد و من را به لسآنجلس دعوت کردند و حسابی به ما رسیدند. یکی از این پروژهها «برخورد نزدیک از نوع سوم» اسپیلبرگ بود و من دیداری با او داشتم و درباره طراحی فیلم به من توضیح داد. بعد از بازگشت و طی جلسهای در تهران به این نتیجه رسیدم که در این پروژهها سرمایه گذاری نشود و پولی هم پرداخت نشد.
* شش: یک مثال دیگر برایتان میزنم درباره فیلمیکه قرار بود آقای بیضایی در شرکت بسازد، به نام «حقایق درباره لیلا دختر ادریس». ۱۰ روز مانده بود به شروع فیلمبرداری که دیدم «پروانه معصومی» را برای نقش لیلای ۱۸ساله آورده است. من گفتم ما شهلا ریاحی را مسخره میکردیم که در فیلم «مرجان»ش نقش یک دختر باکره دهاتی را در سن ۴۰ سالگی بازی کرده است و حالا که خودمان میخواهیم فیلم بسازیم، نباید همان مسیر را دنبال کنیم. برای همین ۱۰ روز مانده به کلیدخوردن فیلم را کنسل کردم. طرفداران بهرام به خصوص در صفحه سینمایی «کیهان» که دست هوشنگ اسدی و غلامرضا موسوی بود کلی به من فحش دادند! برای ساخت «کلاغ» هم به بهرام گفتم که اگر بازیگر نقش آسیه قرار است، پروانه معصومی باشد، سنش را سی و چند ساله بنویسد که همین کار را کرد و «کلاغ» هم تبدیل به یکی از بهترین کارهای بیضایی شد.
* هفت: جرم من نیست که پدرم در تجارت آدم موفقی بود. خانه و زندگیام را از صدقه سر پدرم دارم وگرنه با پولی که از سینما درآوردم، قبر هم نمیتوانم برای خودم بخرم! بنابراین به کسی بدهکار نیستم که از یک خانواده مرفهی آمدم. فقر هیچ وقت نشانه افتخار نیست و اگر به نگاه سوسیالیستی معتقدم، به خاطر این است که مسکن، تحصیل و بهداشت حق همه است. من کار خودم را میکنم و این که کیهان سه مرتبه نیمه پنهان من را در میآورد، از تخیلات آنها است. عادت ندارم که جواب این گونه افراد متوهم را بدهم. من سنگی به آب انداختم و موجی ایجاد شده است و مردم قضاوت خواهند کرد.
* هشت: در مقطعی قرار بود که «زمستان ۶۲» اسماعیل فصیح را که داستان قابل تاملی است، تولید کنیم. در یک مقطعی خیلی دلم میخواست این داستان را بسازم و با توجه به این که اسماعیل فصیح جزو دوستان من بود، خیلی با داستانهای ایشان احساس نزدیکی میکردم اما الان فکر میکنم که برای ساخت «زمستان ۶۲» نیاز به تعریف از اتفاقاتی است که من دوست ندارم آن را انجام بدهم.
* ۹: چند بار به من پیشنهاد شد که «جای خالی سلوچ» را بسازم. من آقای محمود دولتآبادی را نویسنده خیلی بزرگی میدانم و اگر داستان ایشان را نساختم، به این دلیل بود که شخصیتهای این داستان به من نزدیک نبودند در حالی که داستان بسیار جالبی است. من به این فکر میکنم که رمان زیبایی مثل «کلنل» تا چه حد میتواند تاثیر بگذارد؟ زیربنای همه اتفاقات را باید در اقتصاد پویا پیدا کرد. الان مردم از شرایط اقتصادی گلایه دارند و با این شرایط وضعیت فرهنگ و هنر هم خراب است.