دو پاره یادداشت که ناشی از بیاعصابی نویسنده است!
روزنامه هفت صبح | یک: معضل پارکینگ و مشاعات به خاطر ازدیاد اتومبیل به معضل آپارتمانهای تهران بدل شده است. در مجتمع خود ما این مسئله گریبانگیر من شده و خب در نهایت مسئله مهمی نیست. میتوانم کمی از حق خودم بگذرم و چشم بر این اجحاف ببندم و حرف هیات مدیره را قبول کنم اما چه کنم که نمیتوانم. انسان موجود عجیبی است که گاه سختترین شرایط را قبول میکند اما مقابل رفتن زیر حرف زور اینگونه واکنش نشان میدهد.
نمیخواهم زیر حرف زور بروم با اینکه میدانم قبول کردن آن و کوتاه آمدن شاید برایم بهتر باشد. یادم آمد که خیلی وقتها فلان سازمان و فلان نهاد از مردم یا جوانها چیزهایی را میخواهند و تهش فکر میکنیم خب حالا چی میشود اگر قبول کنیم. مشکل اینجاست که این خواستهها به شکل حرف زور مطرح میشود و این همان چیزی است که واکنش به دنبال دارد.
دو: در اینستاگرام فصلی از سریال روزی روزگاری را دیدم…فصل بینظیر مرگ محمدقلی بالای کوه. با چپقی در دست. بعد کامنتها را خواندم. صدها کامنت که بسیاری ازآنها در ستایش شرایط زندگی در دهه شصت و هفتاد و عمیق بودن محصولات و سریالهای آن زمان بود! باور میکنید در حالیکه عادت کرده بودیم که دهه شصت یعنی دهه فلان و بیسار.
به هرحال سریال روزی روزگاری آن قدر زیباست که برای من در صدر سریالهای خاطره برانگیز زندگیام قرار میگیرد و یکی از بهترین سریالهایی که در عمرم چه ایرانی و چه خارجی دیدهام. و خب دیگر سالهاست چنین سریالهایی ساخته نمیشود. روزی روزگاری … کوچک جنگلی، وضعیت سفید، امام علی و… متاسفانه حتی سریالهای موفقی مثل نون.خ و پایتخت با داستانها و قهرمانهایی از دیگر نقاط ایران متوقف شدهاند.
راستش نمیدانم حس زیبایی شناسی جناب پیمان جبلی چقدر است. نمیدانم ایشان چقدر وقتشان را صرف دیدن فیلم و یا خواندن رمان میکنند و چقدر اهل مسافرت هستند و چقدر درهمین تهران راه میروند. به نظرم یک مدیر سازمان صدا و سیما حتما باید اهل فیلم و رمان و سفر و شهرگردی باشد. انشاءالله که آقای جبلی هم هستند. امیدوارم که حس زیبایی شناسانه مفقود شده در صدا و سیما دوباره احیا شود که همه به آن احتیاج داریم.