کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۷۸۳۱۵
تاریخ خبر:

دو‌ روایت؛‌ یکی‌ شخصی‌ یکی‌ سینمایی...

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یک: ‌ هیچ‌وقت در نخواهیم یافت که بین سال‌های ۵۷ تا ۶۷ چه طوفانی در کشور وزیدن گرفت. طوفانی از حوادث که تک‌تک شهروندان ایرانی را درگیر خود ساخت. دوران یک انقلاب، تغییر حکومت، ‌‌ترورها، بمب‌گذاری‌ها، تیرباران‌ها، انتخابات، طبس، ‌جنگ، ‌بمباران‌ها، ‌موشک‌باران‌ها و… ده سال شگفت‌انگیز. فکر کن کسی که از سال ۴۴ تا ۵۶ در ایران زیست می‌کرد، هرگز نمی‌توانست چنین دورنمای طوفانی‌ای را تصور کند. هرگز.

بگذارید عبور خانواده خودمان از این طوفان را به شکل آماری برایتان نقل کنم. به‌عنوان مصداق. به‌عنوان یک نمونه قابل مطالعه که به‌خاطر تعدد گرایشات و خصلت‌های بومی و محلی می‌تواند شمایی گسترده‌تر از یک خانواده خاص داشته باشد. اینجا مراد از خانواده، ‌مجموعه‌ای نزدیک از اقوام و خویشان است:‌

پسر‌عمه‌ام در جنگ بر اثر گلوله توپ جانباز شد و دستش را از دست داد، ‌پسر‌خاله مادرم در جنگ مورد ترکش خمپاره قرار گرفت و چندین ماه زیر شدید‌ترین مراقبت‌های پزشکی بود تا به شکلی معجزه‌آسا نجات یافت، شوهر‌خاله‌ام در موشک‌باران دولت‌آباد تهران مورد ترکش قرار گرفت و دستش تا پایان عمرش به شکل نیمه‌فلج درآمد، خاله‌ام در بمباران گیشا که در نزدیکی محل سکونتش بود، دچار رعشه‌های غیرقابل درمان عصبی شده بود،

یکی از اقوام دورمان در بمباران خانه پدری‌اش در کرمانشاه دچار موج انفجار شده بود، پسرخاله مادرم که به اتهام هواداری مجاهدین خلق در سال ۶۱ دستگیر شده بود، در سال ۶۷ و همزمان با عملیات مرصاد اعدام شد، ‌یک پسر‌خاله دیگر مادرم در سال ۶۱ بازداشت و زندانی و در سال ۶۹ آزاد شد. یکی از شوهر‌خاله‌هایم از ارتش پاکسازی شد به جرم گرایشات به حکومت سابق، پدرم به‌خاطر گرایشات چپ از روزنامه کیهان اخراج شد و در آموزش و پرورش هم مدتی تعلیق بود، او مدتی هم پس از غائله حزب توده در بازداشت بود.

حدود سه ماه. هتل یکی از اقوام سببی مصادره شد… و بسیاری از دوستان و هم‌محله‌ای‌هایم در دوران جنگ شهید شدند. پسران جوان و نیرومند که به جنگ رفته بودند… و این‌ها را اضافه کنید به‌خاطرات حزن‌آلود و تیره و تاریک ۱۷‌شهریور ۵۷ (هنوز چهره حیرت‌زده و هیجان‌زده مردم در محله‌مان در ذهنم است که از صدای لاینقطع شلیک گلوله و بوی دود و گازوئیل شگفت‌زده شده بودند و پرواز مداوم هلیکوپترها)، بمباران تهران در ۳۱ شهریور، اشغال خرمشهر، جنگ خیابانی ۳۱ خرداد ۶۰، ‌بمب‌گذاری هفتم تیر، بمب‌گذاری ریاست جمهوری

‌فرار بنی‌صدر و رجوی، سقوط هواپیمای فرماندهان، ‌بمب‌گذاری ترسناک ناصرخسرو و… به‌عنوان کودکی که از هفت‌سالگی تا ۱۸‌سالگی در معرض این حوادث عجیب بود، تا مدت‌ها احساس می‌کردم ظرفیتم برای دیدن حادثه و اتفاق به شکل کامل و تا آخر عمر پر شده است. اما خب اشتباه می‌کردم… در عبور از این وقایع شگفت‌انگیز ما به چطور آدم‌هایی تبدیل شدیم؟‌ آدم‌های بهتری شدیم یا بدتر؟این داستان کوتاه خانواده ما بود. خانواده‌ای که در محله‌هایی مثل سه‌راه زندان، ‌خانی‌آباد، عشرت‌آباد، دولت‌آباد، گیشا، میدان ژاله و افسریه زندگی می‌کردند. شهروندان معمولی تهران بزرگ.

دو: سال ۱۳۷۹ بود. فیلم موج مرده حاتمی‌کیا اکران بود و من در هفته‌نامه مهر صفحه سینمایی داشتم و آنجا لاقیدانه و سنگدلانه نوشتم که ترجیح می‌دهم به‌جای دیدن فیلم موج مرده بروم باشگاه فیلم حوزه هنری و فیلم هیت را نگاه کنم! از حاتمی‌کیا دلخور بودم که چرا از اتمسفر آن فیلم‌های شگفت‌انگیز دهه شصت به‌خصوص دو فیلم دیده‌بان و مهاجر دور شده است. حرفم زننده و آزارنده بود اما فکر نمی‌کردم این‌قدر حاتمی‌کیا را عصبانی کند که به دفتر هفته‌نامه بیاید و شخصا دنبال من بگردد.

خوشبختانه در دفتر نبودم! بعدها در سال ۱۳۸۹ در جریان پروژه‌ای که دست آخر تبدیل به فیلم گزارش یک جشن شد، جلسات متعددی را با او در عروج فیلم داشتیم در مقام مشاوره و ایده‌پردازی پس از وقایع سخت سال ۸۸ و خب حاتمی‌کیا هیچ‌وقت آن ماجرا و آن جملات آزارنده مرا به رخم نکشید… در سال ۹۸ هم وقتی فریدون جیرانی دچار کسالت شده بود، من مامور شدم تا مصاحبه با حاتمی‌کیا برای فیلم خروج را انجام دهم. و خب آنجا هم مصاحبه خوبی ازآب درآمد.

اگر تعریف از خود نباشد. راستش حاتمی‌کیا مثل عیاری سینماگر محبوبم در دهه شصت بودند اما به‌تدریج از عشق و علاقه‌ام به سینمایش کاسته شد. کتمان نمی‌کنم که او قبل از همه به یک شکاف بزرگ اجتماعی آن‌هم در ورای اصولگرا و اصلاح‌طلب و یا فقیر و غنی و یا سنتی و متجدد اشاره کرد و آن شکاف میان فرزندان و پدران بود. پدران انقلابی و جنگجو که حالا در میانسالی حافظ شرایط موجود شده بودند و فرزندانی که آماده بودند دستاوردهای پدرهایشان را بی‌رحمانه زیر سوال ببرند.

این گفتمان در بطن خودش بسیاری از گفتمان‌های دیگر را به چالش می‌کشید. هم ماجرای سنت و تجدد و‌ هم اصلاح‌طلب و اصولگرا. جوانان به شکلی اتوماتیک حامل تجدد و اصلاح‌طلبی بودند. در موج مرده، به‌نام پدر، گزارش یک جشن و حتی در به وقت شام این چالش را پی می‌گیرد. او حتی وقایع سال ۸۸ را نیز از این دریچه نگاه می‌کند. کاش مثلا آقای هاشمی گلپایگانی می‌نشست و این سه فیلم حاتمی‌کیا را پشت‌سر هم نگاه می‌کرد. شاید در برخی از ایده‌هایش تجدید‌نظر می‌کرد.

این را هم بگویم که به جز حاتمی‌کیا، هنوز هم از زیرکی مخملباف در پیش‌بینی بعضی از بحران‌های عقیدتی و اقتصادی در سال‌های بعد در فیلم‌های دستفروش و عروسی خوبان و شب‌های زاینده‌رود شگفت‌زده می‌شوم. هرچند فیلم‌هایش را به هیچ‌وجه دوست ندارم. به این فهرست می‌توانم اجاره‌نشین‌های مهرجویی را هم اضافه کنم. پیش‌بینی پیامبرانه یک هنرمند از آینده.

کدخبر: ۴۷۸۳۱۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر