دو دقیقه ترسناک رصد کسوف در سواحل شیلی
روزنامه هفت صبح، محمدجواد ترابی | آن دو دقیقه و شش ثانیه مهیب بود؛ آنقدر که لال شده بودم. میگفتند به هنگام کسوف نمیفهمی زمان چگونه میگذرد اما برای من، زمان در این حاشیه اقیانوس آرام ایستاده بود…
***آتاکاما
دوچرخه کرایه کرده بودیم به هوای اینکه مگر ما چه چیزی کمتر از باقی توریستها داریم؟ راستش را بخواهید، کم داشتیم. آنها احتمالا از قهرمانی متوالی «تور دو فرانس» یک راست به ناکجاآبادی در میانههای بیابان آتاکاما آمده بودند که با دوچرخه گردش کنند و ما از پشت میزهایمان از تهران. به خودمان که آمده بودیم در خشکترین بیابان جهان (پس از جنوبگان) در حال صعود از تپهها بودیم اما بیشتر دوچرخه سوارمان بود تا ما سوار دوچرخه؛ شیب بالای مسیر اجازه نمیداد که همیشه پا بزنیم و برخی مواقع، پیاده دوچرخه را میکشیدیم. رطوبت زیر ۱۰درصد، آفتاب سوزان، مسیر پرفراز و نشیب و البته طوفان شن، بلایی به سرمان آورد که در حین رکاب زدن، تک تک اعمال خوب و بدمان از پیش چشمانمان میگذشت.
قرار بود به «وایه دِ لا لونا» یا همان «دره ماه» برسیم. منطقهای شگرف از لحاظ زمینشناختی که شباهتی خیرهکننده با ماه دارد. به آغاز مسیر پیادهروی که رسیدیم به خودمان گفتیم خدا کند ارزشش را داشته باشد. نیم ساعت بعد بر فراز منظری که به دره ماه خیره شده بودیم با جسمی آکنده از درد، خرسند از این صعود بودیم. هر چند کمی بعد یادمان افتاد همین راه را باید برگردیم! با پایان این ماجراجوییمان، اپلیکیشن «بایکمپ» که شبیه گوگل مپ برای دوچرخهسوارها کار میکند، ۳۰کیلومتر دوچرخهسواری با ۶/۲ کیلومتر صعود و ۶/۲ کیلومتر فرود را ثبت کرده بود. دوچرخهها را که پس دادیم، قطعا باید از اینکه به جای چندده دلار، ۶ دلار هزینه اجاره دوچرخه داده بودیم خوشحال میبودیم اما با توجه به ضربات مداوم زین آن هم در جاده سراسر آفرود و نقص عضومان، تصمیم گرفتیم دیگر از این غلطها نکنیم.
***دامنههای آند
آسمان شیلی، «دریای نور» است؛ همان الماسی که نادرشاه با خود از هند آورد. درخشان، وسیع و فارغ از هر ناخالصی. از دوچرخهسواری درس گرفته بودیم و این بار خودرو کرایه کردیم؛ همان هم شد که توانستیم به این سو و آنسوی دامنههای آند، طولانیترین رشته کوه جهان، در حوالی روستای «سنپدرو دِ آتاکاما» که شمایل ابیانه خودمان را دارد، سرک بکشیم. آنقدر که یک بار بیراههای را ناخواسته در پی شهری باستانی یافتیم که بهترین نقطه برای رصد شبانهمان شد؛ این بیراهه نزدیک به ورودی مقر تلسکوپهای رادیویی مشهور «آلما» با ۶۶ رادیو تلسکوپ بود که یکی از بزرگترین مجموعههای رادیوتلسکوپی جهان است.
همانطور که تصویر رادیوگرافی، اطلاعات نابی از درونمان مانند استخوانبندی را نشانمان میدهد، تصویر رادیویی زمینه آسمان، از آن سوی غبارهای میان ستارهای خبر میآورد. با مجموعهای از دیشهایی با قطر عموما ۱۲ متری، این مجموعه بزرگ در ارتفاعات ۵هزار متری رشته کوه آند، چشم به آسمان دوخته تا رازهای مگوی آن را برملا کند. ما هم که تلاشمان برای بازدید از این مجموعه راه به جایی نبرده بود، تصمیم گرفتیم شب را در همان حوالی با تلسکوپی که با خود از ایران برده بودیم سر کنیم و مشغول رصد شویم. بیش از چند صد شب در ایران و ۱۰ شب در کشورهای حوالی مدار قطبی تجربه رصد آسمان را داشتم اما این یک بار، آسمان آنچنان روی دیگری از خود به ما نشان داد که گویی تمام آنچه دیده بودم پیشش هیچ بود.
نمیخواهم فنی حرف بزنم ولی همانقدر بگویم که میشد با چشمانمان آنچه را ببینیم که پیشتر یک رویا بود. یک ساعتی نگذشت که متوجه اتفاق غریبی شدم، در حالی که ماه در آسمان نبود و افقمان فارغ از آلودگی نوری بود، زمین دور و برمان به جای سیاهی کامل،گویی روشن بود. به همسفران گفتم… مثل دیوانهها در بیابان به دنبال سایه و منشا نور میگشتیم، دستهایمان را بالا و پایین میکردیم و … کمی بعد مطمئن شدیم که همین نوار پرفروغ «کهکشان راهشیری» است که دشتهای این بیابان مرتفع را روشن کرده. آسمان شیلی آنقدر خالص است که یکی از سه نقطه محبوب در کره زمین برای میزبانی از تلسکوپهای غول پیکر شده.
ما هم که از چند ماه پیش، زمان بازدید از یکی از این رصدخانههای غولپیکر را رزرو کرده بودیم، توانستیم صدها کیلومتر پایینتر باز هم در میانههای ارتفاعات آند و بیابان آتاکاما، مجموعه رصدخانهای ویالتی (VLT) که چهار رصدخانه ۲/۸ متری را در کنار هم میزبانی میکند را از نزدیک ببینیم. اینجا نه فقط برای ما که برای بسیاری از مردم جهان دنیای غریبی است چنان که «رزیدنسیا» یا همان هتل محل اقامت منجمان که در زیر زمین بنا شده، مکان تصویربرداری یکی از سکانسهای فیلم «ذرهای آرامش» جیمز باند بوده است؛ همانقدر عجیب، همانقدر فرازمینی.
***اقیانوس آرام
اینجا در لاسرنا، شهری ساحلی در حاشیه اقیانوس آرام، صدای فغان و شیون و شور مردمان از سراسر جهان به گوش میرسید و من در میان انبوه و طبیعت مسحورکننده خورشیدگرفتگی گم شده بودم. آن لحظات به طور زنده از روی برنامه اینترنتی «راه شیری» در حال پخش بود و بعد از برنامه صدها پیام گرفتم که چگونه مخاطبان برنامه و شاهدان این دو دقیقه با ما نفس بریدند و ناخواسته اشکهایشان جاری شد. به ایران که برگشتم دوستی پرسید به همه این سختیها میارزید؟ اولین واکنشی از این دست بود. شاهدان حتی اینترنتی لحظه گرفت خورشید هم میدانستند چه لحظه غنیمتی بود. پاسخم یک جمله بود: بسیار بیشتر از آنچه فکرش را میکردم.