کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۰۷۰۸۰
تاریخ خبر:

دعوای منجر به قتل پسرعموها

روزنامه هفت صبح | سرگذشت پسری که زیر ۱۸سال مرتکب قتل شد. هفت‌ سال زندگی‌ کردن در زندان به‌خاطر جرمی‌ که هنوز هم مطمئن نیست مرتکب شده باشد، کافی است تا دیگر نتواند به‌راحتی به کسی اعتماد کند. فرزاد ۱۶ساله بود که دستش به خون آلوده شد، اگرچه می‌گوید نمی‌دانم من زدم یا پسرعمویم! اما من جرمش را کشیدم و تا پای اعدام هم رفتم. تازه یک‌ماه است که از زندان آزاد شده است. هفت‌سال حبس کشید تا رها شد.

*** داستان قتل
ماجرای قتل چه بود؟ فرزاد نه سرکار می‌رفت و نه درست و حسابی درس می‌خواند. اهل خوشگذرانی بود و گاهی نوشیدنی‌های الکلی می‌نوشید. شر بود و حرف گوش‌کن نبود. می‌گوید: حدود سال ۹۱ بود. آن موقع‌ها چندشب در هفته سراغ نوشیدنی الکلی می‌رفتم و هیچ‌وقت درحال طبیعی نبودم.

ترک تحصیل نکرده بودم اما در طول یک‌ماه، سه یا چهاربار بیشتر به مدرسه نمی‌رفتم. خیلی پسر خوب و سربه‌راهی نبودم. دنبال شر می‌گشتم. شبی که آن اتفاق افتاد با پسرعمویم بازهم درحال طبیعی نبودیم.کمی‌ چرخیدیم بعد که حسابی داغ شدیم از هم جدا شدیم. من به خانه رفتم. هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که دوباره به موبایلم زنگ زد. نادر گفت که دعوایش شده و کمک می‌خواهد. فکر کنم ساعت ۱۱شب بود که از خانه بیرون رفتم تا کمکش کنم.

حالم دست خودم نبود. اصلا نفهمیدم چطور خودم را به آنجا رساندم. هنوز باهم درگیر بودند. فقط خودمان سه‌نفر آنجا بودیم. آن موقع نمی‌دانستم قضیه از چه قرار است. نمی‌توانم با اطمینان بگویم که اگر از ماجرای دعوایشان خبر داشتم، فرقی می‌کرد یا نه اما الان که فکر می‌کنم واقعا نمی‌دانم چرا آن لحظه وارد دعوایشان شدم. پسرعمویم درحال غیرطبیعی او را خفت کرده بود تا ساعت و زنجیر طلایش را بگیرد، او هم زرنگ‌تر از این حرف‌ها بود.

چاقویش را در آورده بود تا از خودش دفاع کند. من هم با خودم چاقو برده بودم. پسرعمویم هم چاقو داشت. همین‌طور که دعوا می‌کردیم چند ضربه چاقو خوردم. حالم طبیعی نبود، ضربات چاقو هم حالم را بدتر کرد. دیگر یادم نمی‌آید چه شد. نمی‌دانم کدام یکی‌مان به مقتول چاقو زدیم ولی یک دفعه دیدم که نقش بر زمین شده است. به‌خاطر زخم‌هایی که برداشته بودم، دوماه در بیمارستان بستری شدم. در این مدت، پسرعمویم همه تقصیرها را به گردنم انداخت.

دوماه بستری بودم و تا خوب شدم. اولین کاری که کردم این بود که به آگاهی رفتم تا خودم را تحویل دهم. یک‌دفعه پسر‌عمویم را در آگاهی دیدم… او خودش را دو روز بعد از قتل، تحویل داده بود. دونفر شاهد را هم خریده بود تا بیایند و شهادت بدهند که من مقتول را کشته‌ام، در صورتی که آن شب به‌جز ما سه‌نفر هیچ‌کس دیگری در محل حادثه نبود.

در این مدت او تمام کارها را کرده بود و خودش را نجات داده بود. به هر طریقی که بود خودش را تبرئه کرد و من قاتل شناخته شدم. هرکس از من می‌پرسید که آن‌شب چه اتفاقی افتاد، فقط می‌گفتم که اصلا یادم نمی‌آید؛ شاید من زده باشم، شاید هم پسرعمویم. هنوز هم نمی‌دانم کدام یکی از ما چاقو را در بدن مقتول فرو کرد. اما همه تقصیرها به گردن من افتاد. پسرعمویم چهارماه در زندان ماند و آزاد شد.

*** دادگاه، قتل عمد، اعدام
۲۰روز در اداره آگاهی بودم. بعد از ۲۰روز به دادگاه رفتم. همه شواهد و مدارک علیه من بود. قاضی چاره‌ای نداشت به‌جز این‌که حکم قتل عمد را صادر کند. من در حالت غیرطبیعی بودم، چاقو داشتم، دعوا کرده بودم و ظاهرا یک‌نفر را هم کشته بودم. دونفر هم شاهد آن اتفاق بودند. دیگر حرفی نمی‌توانستم بزنم. ساکت نشستم و حکم قاضی را شنیدم. خانواده مقتول هم تقاضای اعدام کردند. غوغا بود. از یک طرف خانواده خودم و از طرف دیگر پدر و مادر مقتول.

هنوز هم وقتی به یاد آن‌روزها می‌افتم اعصابم خرد می‌شود. دوسال در کانون اصلاح و تربیت ماندم تا ۱۸ساله شوم. دوران خوب کانون اصلاح و تربیت تمام شد و به زندان بزرگسالان رفتم. در بند اعدامی‌ها بودم. سه‌سال از ماجرا گذشته بود که خانواده‌ام برایم خبر آوردند که بزرگترهای محل چندباری به خانه مقتول رفته‌اند و با خانواده‌اش حرف زده‌اند تا این‌که توانسته‌اند آن‌ها را متقاعد کنند که رضایت بدهند. گفته بودند یک‌میلیارد تومان دیه می‌گیرند و رضایت می‌دهند.

ما نمی‌توانستیم آن مقدار را جمع کنیم. چندوقت گذشت. امام جمعه و بزرگترهای محل آنقدر رفتند و آمدند تا این‌که در نهایت آن‌ها را به ۸۰۰میلیون راضی کردند. پدرم دنبال کارم را گرفت. هرکاری که از دستش بر می‌آمد انجام داد تا ۸۰۰میلیون را جمع کند. وقتی دید که در شیراز دستش به هیچ‌جا بند نیست، راه افتاد و به تهران رفت. در آنجا با جمعیت امام علی(ع) آشنا شد. آن‌ها پرونده‌ام را خواندند و دنبال کارم را گرفتند. پدر و مادرش درنهایت راضی شدند که به جای ۸۰۰میلیون، ۵۰۰میلیون تومان بگیرند.

پدرم همه زندگی‌اش را فروخت و توانست نصف پول را جمع کند. بقیه‌اش را هم جمعیت برایمان جمع کرد و من بالاخره آزاد شدم. آزادی‌ای که هفت‌سال طول کشید. اما برادر مقتول مخالف رضایت‌دادن پدر و مادرش بود. به آن‌ها گفته بود پول دیه خوردن ندارد. برکت را از زندگی‌مان می‌برد. قاتل را باید اعدام کرد. اما من آزاد شدم. با اینکه برادر مقتول تهدید کرده بود اگر من آزاد بشوم، خودش من را می‌کشد. حالا روی ماشین پدرم مسافرکشی می‌کنم اما هنوز برایم دردسر درست می‌کنند. این حکایت فرزاد است که یک‌شب در سنی کم در حالت غیرطبیعی دست به قتلی زد که هنوز مطمئن نیست خودش قاتل است یا پسرعمویش!

کدخبر: ۳۰۷۰۸۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر