کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۳۷۶۷۲
تاریخ خبر:

دستاورد‌های صبحانه کاری، ناهار کاری ‌و‌ شام کاری

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور | آقا من همیشه با ماهیت کلمات «صبحانه کاری»، « ناهار کاری » و « شام کاری» مشکل داشتم. آخه نمیشه که مثلا نون و پنیر و چای شیرین جلوت باشه، بعد راجع به فلان بیزینس صحبت کنی.البته ایراد از منه‌ها. چون من جزو آدم‌های مغز یک‌کاره‌ام. نمی‌تونم هم صبحونه بخورم هم راجع به یک مسئله جدی تصمیم بگیرم. وگرنه همین سیاستمداران عزیزمون رو ببینین. همه کار را با هم می‌کنند.

کلی از این صبحانه‌های کاری با هم می‌خورند که بسیار هم پر‌حاصل و پر‌خیر و برکته و یکی از یکی موفق‌تر…با وجود این ناتوانی، مجبور به یک قرار کاری با کسی شدم که به دلیل مشغله زیاد ایشون، فقط به‌اندازه یک صبحانه می‌توانستیم هم‌صحبت باشیم…سر صبح که از سرمای زیاد، هیچ‌گونه جانداری را به ضرب و زورِ نانچیکو هم نمی‌توانی بیرون بفرستی، راهی محل قرار شدم: رستورانی معروف به تخصص در سرو صبحانه.

به محض این‌که پشت میز نشستیم، دوست بسیار محترم و پرانرژی‌ای آمد بالای سرمان که سفارش بگیرد…با عدم توانایی درک دلیل این‌همه انرژی و سرحالی، در آن ساعت و سرما، سفارش‌هایی دادیم.قبل از آماده شدن میز، نه من و نه دوستم، اعصاب یک کلمه حرف زدن هم نداشتیم و با چهره‌هایی درهم و چشمانی خیره، فقط به خیابان نگاه می‌کردیم. میز که چیده شد، احساس گرسنگی‌ام، با عزیزان قحطی‌زده سومالی، قابل مقایسه بود.

چند دقیقه اول، کلامی بین ما رد و بدل نشد و صرفا به سوخت‌گیری گذشت. بعد از این‌که یادمون افتاد نفس هم باید بکشیم، کلامی هم رد و بدل کردیم: «آقا ما در خدمتیم‌ها…»/ «خدمت از ماست…»و به خوردن ادامه دادیم…این رفیق ما هم برای حلال کردن صبحانه کاری، در حین درو کردن میز، با لپ‌های پُر، دو جمله‌ای پروند: «آقا… اصلا خوب چیزیه این صبحانه کاری… آدم انرژی می‌گیره، فکرش درست کار می‌کنه…»
در انتها بر من مشخص شد که این کلام «صبحانه رو تنها بخور» کاملا درسته و صبحانه، کاری نمی‌شود… بنابراین، برای انجام کار، قراری برای ناهار کاری گذاشتیم که نصیحت شده «با دوستت بخور»… که ایشون هم دوستم بود دیگه: «آقا پس ناهار در خدمتیم…»/ «خدمت از ماست…»

آخه من نمی‌فهمم، کله ظهر که فشار و قند خون، به اتفاق می‌افتند و انسان از گرسنگی، خون جلوی چشمانش را می‌گیرد، وقت صحبت کردن راجع به کار و مسائل جدیه؟… واقعا این الفاظ و این کارها، از کجا وارد فرهنگ ما شده… جوجه‌کباب با استخوان را به نیش کشیده بودیم که دوستم به یاد انگیزه این قرار افتاد: «آقا شما هر موقع بخواهی، ما در خدمتیم‌ها…»به دلیل غوطه خوردن در میز غذا، از گفتن «خدمت از ماست» هم عاجز بودم و فقط یه ‌سری براش تکان دادم که ممنون از این‌که در خدمت ما هستی…

به نظر من، یکی از زمان‌هایی که به حرف آدم‌ها نباید اطمینان کرد، بعد از ناهار، در حین استفاده از خلال دندان است… حال و هوا یک‌جوریه که هر قولی می‌دهی…- «آقا برای این‌که ما حسابی در خدمت شما باشیم، نظرت چیه قرار یک شام کاری بگذاریم و من، چند نفر آدم حرفه‌ای هم دعوت کنم که ایشالا همونجا قال قضیه رو بکنیم؟…»

به دلیل سیریِ بیش از حد و تمایل شدید به خواب، همانطور که خلال سوم را برای اکتشاف به داخل دهان می‌فرستادم، با وجود نصیحت به خوردن شام با دشمنان، بسیار از این پیشنهاد استقبال کردم… شام کاری هم به‌غیر از کابوس شبانه، به‌خاطر سنگینی معده، دستاورد خاص دیگری نداشت… یه دور کامل زدیم و برگشتیم سر جای اولمون: «آقا همون صبحانه در خدمتتون باشیم، بهتره انگار…»/ «خدمت از ماست… ولی این دفعه دیگه می‌دونیم چی سفارش بدیم‌ها…» آقا من عاشق این وعده غذاهای کاری شدم… خیلی اشتها‌آوره…

کدخبر: ۴۳۷۶۷۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر