کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۴۴۱۶۸
تاریخ خبر:

در جلسه ابتهاج ‌با دبستانی‌ها چه گذشت؟

روزنامه هفت صبح، نگین باقری| ماجرا از یک شوق کودکانه در کلاس فارسی برای دیدن ابتهاج شروع می‌شود. کدام ماجرا؟ همان عکسی از این شاعر که در حال یک مکالمه ویدئویی با چند دانش‌آموز کلاس چهارمی و پنجمی منتشر شده است. ابتهاج کجا و این مدرسه دخترانه در قیطریه کجا؟ همه آنها را آوینا، دختر ۱۲ ساله و شاعر کوچک مدرسه هماهنگ می‌کند که داستانی شنیدنی دارد.

آوینا نوری، به واسطه ارتباط مادر با یلدا ابتهاج، دختر این شاعر، شناخت بیشتری از او داشته است. «یک روز هم‌صحبتی با سایه» در قالب یک آرزو در کلاس فارسی کلاس‌ چهارمی‌ها مطرح می‌شود. آن هم روزی که معلم ادبیات آنها، دکلمه ابتهاج از شعر ارغوان را برای دانش‌آموزان پخش می‌کند و درباره این شاعر اطلاعات بیشتری به آنها می‌دهد. آوینا که شوق چند نفر از همکلاسی‌هایش را می‌بیند، درخواستش را برای نشستن سر کلاس یک روزه ه.الف.سایه(هوشنگ ابتهاج )، از طریق مادرش با یلدا ابتهاج در میان می‌گذارد.

همین می‌شود که دخترک، معلم فارسی را به ابتهاج وصل می‌کند و کلاس فارسی روز یکشنبه، اول اسفند با حضور ابتهاج برگزار می‌شود. آن هم در حالی که خیلی وقت است ه.الف.سایه ساکن ایران نیست و درخواست خبرنگاران را هم برای مصاحبه رد می‌کند؛ با این حال این بار پیشنهاد همنشینی با دانش‌آموزان برای این شاعر ۹۴ ساله وسوسه‌انگیز می‌شود تا با«‌ادوبی کانکت» خانم معلم وارد کلاس درس بچه‌ها شود.

آوینا درباره آنچه سر کلاس آنها با استاد گذشته، این اطلاعات را به هفت صبح می‌دهد:«ما اول شعرهایمان را خواندیم و ایشان هم نظراتشان را می‌دادند و درباره علت نوشتن این شعر و اینکه در خانه ما شاعری هست یا نه سوال پرسیدند. بعد هم ما سوال‌هایمان را پرسیدیم. مثلا پرسیدیم که چرا تخلص سایه را انتخاب کردند؟»

از قضا این بخش از صحبت‌های شاعر در اینستاگرام مدرسه هم منتشر شده که داستان معروف شعر ارغوان را برای دختران تعریف کرده؛ با این تفاوت که به جای اینکه بگوید زمان سرودن ارغوان در حبس بوده، می‌گوید که من در خانه خودم نبودم؛ احتمالا توضیح دادن اینکه همیشه هم آدم‌بدها به زندان نمی‌روند، برای بچه‌ها باید کار سختی باشد که ماجرا را با این نیت تغییر داده است. سایه در این جلسه چه گفت؟ بخشی از صحبت‌های‌سایه را بخوانید:

«ما با اکسیژن زندگی می‌کنیم و درخت ارغوان هم طوری دیگر. شعر ارغوان برای وقتی بود که من در خانه خودم نبودم و فکر می‌کردم که حالا که دارد بهار می‌آید حتما ارغوان من هم گل کرده است. درخت ارغوان، درخت عجیبی است. تا جایی که من می‌شناسم ارغوان درختی است که اول گل می‌دهد و بعد برگ. معمولا بقیه درخت‌ها اول برگ می‌دهند، برگ‌هایشان رشد می‌کند، بعد غنچه می‌دهد و بعد گل. گل کردن ارغوان هم خیلی با عجله است.

ریشه آن، مایه رنگینی را که تبدیل به گل می‌شود، از زمین می‌مکد تا بعد در سرشاخه‌ها گل می‌دهد. این درخت طاقت این را ندارد که شیره به سرشاخه برسد و گل باز شود. از همان پایین پوسته سخت آن را می‌شکافد و بیرون می‌زند. مثل این است که شما سوزنی به دستتان بزنید و خون بجهد بیرون.

{…} بیشتر این‌ها را در دیوانه‌خانه‌ها می‌شود پیدا کرد ولی ما همه استعداد این را داریم که با طبیعت ارتباط برقرار کنیم. می‌توانیم زبان درختان،پرنده‌ها و اشیا را هم یاد بگیریم. من خیال می‌کنم که سنگ هم با ما حرف می‌زند و باید زبانش را بفهمیم. این تصوری است که دیگر باید آنهایی که خیلی عاقل هستند ما را بابت آن ببخشند.»

آوینا در شرح جلسه ۴۵ دقیقه‌ای همچنین می‌گوید: « سوال دیگر ما این بود که چرا با اینکه این همه درخت ارغوان را دوست داشتند، آن را ترک کردند و به آلمان رفتند؟ که گفتند من به خاطر سنم می‌خواستم کنار دخترم باشم و خانواده‌ام آلمان زندگی می‌کردند. برای همین از پیش ارغوانم رفتم.» استاد ابتهاج در سال ۲۰۱۲ و هنگامی که می‌خواست شعر ارغوان را در دانشگاه «یو‌سی‌ال‌ای» لس‌آنجس بخواند، درباره ماجرای این درخت گفت:

«در خانه‌ای که داشتم، یک کنده‌ای از زیر خاک درآمده بود که قطر کنده زیاد بود و به‌نظر می‌رسید که این درخت باید ۵۰۰، ۴۰۰، ۳۰۰سال عمر داشته باشد که یا پوسیده شده یا آن را بریده‌اند. بعد از چند هفته از دور این کنده یک پاجوش‌های نازک سبز روشن بیرون زد و من سعی کردم در مدت بنایی نگذارم آنجا آهک و آجر بریزد.

در نهایت این پاجوش‌ها هر کدام به یک تنه ضخیم درخت تبدیل شدند! این درخت ارغوان با بچه‌های من قد کشید و بزرگ شد. من به‌خود درخت واقعا دلبستگی پیدا کردم و در آن سالی که از خانه و زندگی جدا و دور بودم، یاد این درخت همیشه با من بود و به یک سمبل برای همه‌‌چیز تبدیل شد؛ به سمبلی برای زن و بچه، زندگی خصوصی، آرزوها و آرمان‌ها و تصورات و ایده‌هایی که آدم برای جهان و انسان دارد.»

ابتهاج: موسیقی را به شعر ترجیح می‌دهم
در ادامه این جلسه، نیمی از کلاس گذشته بود که خانم معلم از ابتهاج درخواست می‌کند در صورت خسته شدن، می‌تواند کلاس را ترک کند که ابتهاج می‌گوید: «اگر تا صبح هم بخواهید من می‌مانم.» او همینطور در جواب به این سوال که چطور تصمیم گرفت شاعر شود گفته است: «من اول می‌خواستم سمت موسیقی بروم. هنوز هم موسیقی را به شعر ترجیح می‌دهم چراکه شعر فقط بازی با کلمات است.»

آوینا می‌گوید همینطور از او پرسیده‌اند که منبع الهام شعرهایش کجاست و عنوان‌های آنها را چطور انتخاب می‌کند؟ که ابتهاج مثلا درباره کتاب سیاه مشق جواب داده است: «شعر نوشتن شبیه مشق نوشتن بود؛ برای همین اسم آن را گذاشتم سیاه مشق.» برای این روز به خصوص، ۳۰ شاگرد کلاس چهارم و پنجم مدرسه، یکی یکی مصرع‌های شعر آینه در آینه را برای سایه می‌خوانند و ویدئویی از آن درست می‌کنند که به عنوان هدیه تولد اول کلاس پخش می‌شود.

کدخبر: ۴۴۴۱۶۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر