درباره گلی امامی، گلی ترقی و لیلی گلستان
روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی | این هفته به سراغ سه نویسنده خانمی رفتیم که در دهه ۲۰ و ۳۰ در ایران، متولد شدند و حالا در دهه ۷۰ و ۸۰ زندگی خود هنوز از چهرههای شاخص فرهنگ و نشر کتاب هستند. بهانه ما برای این موضوع، انتشار کتاب جدیدی بود از گلی ترقی و در کنار او زندگی و زمانه گلی امامی و لیلی گلستان را هم بررسی کردیم هرچند که شاید جا داشت در این بررسی فردی مثل مهشید امیرشاهی را هم بگنجانیم و یا اگر کمی به عقب برمیگشتیم میتوانستیم از سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد نیز یادی بکنیم.
*** خانم نویسنده
«دیو و چشمهایش» آخرین اثر گلی ترقی است که اینروزها به بازار کتاب آمده و علیالظاهر استقبال خوبی هم از آن شده است. کتابی از یک نویسنده ۸۱ساله. ماشاءالله باید گفت و چشم حسود بترکد ولی واقعا انگیزه و حوصله و البته یک توان ذهنی بالا باید داشته باشی که در این سن و سال همچنان داستان بنویسی و بهعبارتی خلق کنی(حتی ترجمه هم نه! نوشتن).
کارنامه ادبی و هنری خانم ترقی، نقاط اوج متعددی دارد. این خاصیت احتمالا بیش از هرچیز بهخاطر آن است که گلی ترقی کمکار است و البته با فاصله زیادی کتب خود را منتشر میکند. او نخستین کتابش را در سال ۱۳۴۸ نوشته است با عنوان «من هم چهگوارا هستم» در نشر نیلوفر. چهارسال از او خبری نداریم تا اینکه رمانی مینویسد به نام «خواب زمستانی». بعد از آن حدود ۲۰سال، اثری از او منتشر نمیشود و به این ترتیب از او تا حدود ۵۰سالگی فقط دوکتاب در دست داریم که خیلی هم از آنها نشنیدیم و به قولی معروف هم نیستند.
البته این را بگویم که او در میانه دهه شصت بهخاطر یک داستان، جایزه داستان سال فرانسه را میبرد، ضمن اینکه نباید یادمان برود که ایده اصلی فیلم «بیتا» به کارگردانی همسر او که ساخت سال ۱۳۵۱ است، از نوشتههای خانم ترقی برداشته شده است. تا حرف از اقتباس است، این را بگویم که گلی ترقی رابطه دوستانه نزدیکی با داریوش مهرجویی کارگردان داشت و در خاطرات مهرجویی نیز، ردی از حضور ترقی در مهمانیهای مشترک با سایر هنرمندان به چشم میخورد و شاید همین باعث شده که مهرجویی دو فیلم «درخت گلابی» در سال ۱۳۷۶ و «چه خوبه که برگشتی» در سال ۱۳۹۲ را با اقتباس از آثار ترقی بسازد. با اینحال مهمترین آثار ترقی مجموعهداستانهای «دو دنیا» و «جایی دیگر» است که در پایان دهه هفتاد و ابتدای دهه هشتاد آنها را نوشته و البته رمان «اتفاق» که در سال ۱۳۹۳ به بازار آمده است.
این کارنامه هنری البته محصول چند رکن در زندگی خانم ترقی است. اول، نسب او که دختر مدیر مجله ترقی بود. دوم، ثروتی که باعث میشد او در کودکی در شمیران هم در مدارس خوب درس بخواند و هم با بزرگان نشست و برخاست کند. همین ثروت او را در جوانی به آمریکا و در آستانه میانسالی به فرانسه فرستاد. ترقی البته نان عقل و ذوق خود را هم میخورد. او در آمریکا فلسفه خوانده و حالا ۵۱سال است که داستان و رمان مینویسد و البته شاید کمتر کسی بداند که اهل ترجمه هم هست و دو سه تا کتاب هم ترجمه کرده است.
*** خانم مترجم
کتاب گلی ترقی البته باعث شد که یاد یک گلی دیگر ادبیات و دنیای کتاب ایران بیفتیم که مدتی است در بازار نشر حضوری ندارد ولی آخرین کتابی که ترجمه کرده، حالاحالاها در این بازار پرفروش خواهد بود. از گلی امامی حرف میزنیم که سهسالی از گلی ترقی کوچکتر است و خوب اگر بخواهی بدانی نه اسمش گلی است(که گلرخ است) و نه فامیلش امامی است(که ادیب محمدی است) ولی لابد به اختصار و محبت دوستان گلی شده و به حکم ازدواج با کریم امامی در لندن، فامیل همسر، فامیل او شده و البته رویش باقی مانده است.
آخرین کاری که از گلی امامی منتشر شده و از آن صحبت کردیم، کتاب «جستارهایی در باب عشق» است اثر آلن دوباتن. تب آلن دوباتن اینروزها در جامعه ایران داغ است ولی گلی امامی، وقتی به سراغ دوباتن رفت که کمتر کسی سراغی از این فیلسوف سوئیسیالاصل ساکن بریتانیا در ایران داشت. در واقع او بعد از عرفان ثابتی که کتاب «تسلیبخشهای فلسفه» دوباتن را ترجمه کرد، با انتشار «پروست چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند؟» دومین مترجم دوباتن در ایران بود ولی بسیاری از مردم معمولی با ترجمه کتاب «جستارهایی در باب عشق» بود که دوباتن را شناختند و البته با گلی امامی آشنا شدند. کتابی که حالا به چاپ سیزدهم رسیده است.
با اینحال در عمر ۷۸ساله خانم امامی و البته در این ۵۰سال مترجمی او، چندین و چندکتاب دیگر هم بوده است که دست کم در جامعه ادبی مورد توجه قرار گرفته و خانم امامی مترجم آن بودند. مثل «خانواده من و بقیه حیوانات» اثر جرالد دال که ممکن است برخی از شما از طریق تماشای سریال خانواده دارل با آن آشنا باشید. در ادبیات کودک هم خانم امامی مترجم کتاب «پیپی جوراببلنده» یکی از مهمترین کتابهای ادبیات کودک ترجمهشده در ایران است که روایتی از زندگی دختربچهای نهساله است که کاملاً مستقل و دور از والدین بهسر میبرد. تا یادم نرفته بگویم که امامی مترجم یک کتاب دیگر از دوباتن هم هست به نام «هنر سیر و سفر».
زندگی امامی هم دست کمی از زندگی ترقی ندارد. در دهه ۲۰ و ۳۰ شمسی، او مدام در مهاجرت داخل کشور بوده چراکه پدرش فرماندار و شهردار بوده است. مشخص است که این خانواده در آن زمان زندگی بدی نداشته است. همین وضع زندگی خوب باعث مهاجرت او به آلمان و انگلستان میشود. بازگشت از انگلستان هم حتی در آن دوره شکست نیست چراکه میتوانی کارمند همایون صنعتیزاده در انتشارات فرانکلین شوی و زندگی خود بهعنوان مترجم را شروع کنی و این درحالی است که همسر خودت هم یک مترجم برجسته است. هوش و ذوق و تلاش را به این مجموعه اگر اضافه کنی، چرا یک فرد نباید گلی امامی شود؟
*** خانم گالریدار
از دو گلی گفتیم و یادمان افتاد به یک گلستان؛ لیلی گلستان همعصر است با این دو نفر. متولد سال ۱۳۲۳٫ مصاحبهای دارد خانم گلستان با امید فیروزبخش که نشر ثالث آن را ترجمه کرده است. آب دستتان است بگذارید زمین و بخوانید این کتاب را. به یک ساعت میتوان تمامش کرد ولی حیرت کرد از تلاقی همزمان این همه خوشبختی و البته کوشش.
لیلی گلستان آدم خوشبختی بود. پدرش ابراهیم گلستان بود. در کودکی او کارمند شرکت نفت بود و برای این بخش پولدار پول میساخت و البته از نظر خاندانی هم، آدم فقیری نبود. این بود که وضع زندگی گلستان خوب بود اگرچه لیلی اصرار دارد بگوید آنها ثروتمند نبودند و اگر بودند ثروتشان را به رخ نمیکشیدند.
این دومی البته درست است. ثروت را به کار میبستند. مثلا ابراهیم گلستان در نوجوانی و جوانی، بچههایش را فرستاده با قطار به تبریز و از آن طرف به استانبول و بعد رفتند تا انگلستان. گلستان میگوید همه موزهها و آثار تاریخی مهم را در این زمان دیده است. یا مثلا به پشتوانه این وضع مالی خوب میتواند به فرانسه برود و درس بخواند.
با این حال تلاشگر است. نمیگوید دختر ابراهیم گلستانم و فقط اثر هنری ببینید. به ایران که برمیگردد طراح پارچه میشود در یک کارخانه و بعد بهعنوان دکوراتور لباس میرود به تلویزیون. تلاش واقعیاش را اما باید بعد از جدایی از نعمت حقیقی ببینی که او حضانت سهفرزند را قبول میکند و از صبح تا شب به تر و خشک کردن بچههایی میگذراند که یکی از آنها مانی حقیقی است و تازه آخر شب مینشیند به ترجمه کردن و کتاب نوشتن. یا مثلا تلاشش را وقتی باید ببینی که انقلاب میشود و جنگ آغاز میشود و او میرود به سراغ کتاب فروختن در گاراژ شخصی خانهاش. یا وقتی دارد پیگیریهای خود از وزارت ارشاد را در پایان دهه شصت توضیح میدهد که چگونه توانست بهعنوان یک خانم و البته دختر ابراهیم گلستان، مجوز افتتاح یک گالری را در تهران بگیرد.
ولی بازهم به شانس بها بدهید. بالاخره خانم گلستان در یک جشنواره خارجی با کسی عکس گرفته و حالا میدانیم که او تارکوفسکی است. بالاخره به اعتبار پدر، همنشین برتولوچی و گدار شده است. بالاخره سهراب سپهری، میآمده به خانه آنها و آنها میرفتند به خانه جلال آلاحمد یا اصلا بالاخره این شانس را داشته که با پدرش به کافه نادری برود و صادق هدایت بیاید و روی یک کاغذ، پرتره بکشد از او. اینها کم چیزی نیست.
ولی درنهایت، کنار این شانس و تلاش به صبر هم امتیاز بدهید. گلستان، در سراسر آن مصاحبه بلندی که گفتیم، زنی است صبور و مداراگر حتی با سانسورچی. از اصول خود کوتاه نمیآید و حاضر نمیشود آثار ترجمهشدهاش را راحت قلع و قمع کند ولی با کسی خصومت ندارد و درنهایت از تناقضهای جهان حرف میزند و همین موضوع است که توانسته از او، حتی با عدم ارتباط وثیقی که با پدرش داشته و حتی با وجود شکست در زندگی خانوادگی و حتی با وجود وقایعی مثل انقلاب و جنگ، یک لیلی گلستان بسازد.
گفتن از لیلی گلستان البته کامل نخواهد بود اگر بعد مترجمی در زندگی او را پررنگ نکنیم. گلستان ترجمه را با کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» از اوریانا فالاچی آغاز میکند و میگوید فالاچی در یک کنفرانس مطبوعاتی در تهران کفش خود را در دست گرفته و گفته آن را برای مترجم و ناشر کتابش در نظر گرفته که بدون رعایت کپیرایت آن را بازنشر کردند و حالا او در هفتادوشش سالگی، دو جین ترجمه دارد به نام خود در رسته داستانی و غیرداستانی.
و این داستان زندگی مشترک دو گلی و یک گلستان بود. خانمهای متولد اواخر دهه ۲۰ و ابتدای دهه ۳۰، از خانوادههای تقریبا ثروتمند و عموما شمال شهری تهرانی که توانستند به لطف ثروت خانوادگی، تحصیلات خود را در اروپا و آمریکا بگذرانند و البته با رابطههای سببی و نسبی و رفاقتی که در آن دوره برقرار کردند و صد البته به لطف دانش و ذوق خود، حدود ۵۰ سال است در عرصه فرهنگ و ادبیات ایران، حرفی برای گفتن دارند.
*** لیلی گلستان
لیلی گلستان متولد تیرماه سال ۱۳۲۳ در تهران است. مترجم است و یکی از قدیمیترین گالریدارهای ایران. منسوبانش هم هر کدام یکی هستند برای خودشان. دختر ابراهیم گلستان است، خواهر کاوه گلستان، همسر نعمت حقیقی و مادر مانی حقیقی. در تهران متولد شد، کودکی را در آبادان گذراند، وقتی پدرش برای شرکت نفت کار میکرد، نوجوانیاش در تهران گذشت و در حلقه ادبی هنری اطراف پدرش، برای چهار سال به فرانسه رفت، با بازگشت به ایران طراح پارچه شد در کارخانه پارچه مقدم و بعد به تلویزیون رفت.
در آنجا با نعمت حقیقی ازدواج کرد ولی شش سال بعد از او جدا شد. با سه فرزند. مانی و یک دوقلو به نام صنم و محمود. رفت در کار ترجمه کتاب و مدتی هم کتابفروشی و بعد هم گالریداری. گلستان علاوه بر اینها فعال مدنی و عضو کانون نویسندگان هم هست و امضایش پای بسیاری از نامههای اعتراضی دیده میشود.
*** گلی امامی
گلرخ ادیب محمدی که عموماً به نام گلی امامی شناخته میشود متولد سال ۱۳۲۱ در تهران است. پدرش شهردار و فرماندار بود در آن زمان و به همین دلیل تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهرستانهای مختلف گذراند. بعد از آن وارد دانشکده هنرهای تزیینی شد و بعد از آن هم به آلمان و انگلستان رفت. رفتنش مهاجرت بود آن هم از نوع مهاجرتی که برود و دیگر برنگردد ولی نشد.
در انگلستان با کریم امامی، که او را با ترجمه کتاب «گتسبی بزرگ» و البته یکی دو جین کار دیگر میشناسیم ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، دو فرزند به نامهای هدیه و هستی است. گلی امامی بعد از بازگشت به ایران در انتشارات فرانکلین به عنوان مترجم مشغول به کار شد و در دهه ۷۰ و ۸۰ هم کتابفروشی زمینه را اداره میکرد. او مدتی هم رئیس انجمن صنفی ویراستاران تهران بوده است.
*** گلی ترقی
گلی ترقی متولد سال ۱۳۱۸ در تهران است. پدرش لطفالله ترقی، مدیر مجله ترقی بود. بعد از پایان دوره دبیرستان به آمریکا رفت و در آنجا فلسفه خواند. آمریکا را دوست نداشت و احتمالا رشتهای را که دوست داشت و برای همین به ایران بازگشت و شروع کرد به داستاننویسی. حدود ۱۰ سالی هم در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، اسوره و نمادها را درس داد و بعد به فرانسه رفت و در آنجا ماندگار شد.
خانم ترقی با هژیر داریوش، کارگردان و فیلمساز ایرانی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند است. البته داریوش و ترقی مدتی بعد، از هم جدا شدند. نخستین داستان خانم ترقی در سال ۱۳۴۸ منتشر شده و آخرین مجموعه داستانش یعنی دیوهای خوش پوش هم مدت کوتاهی است که به بازار آمده است. او تاکنون جوایز مختلفی هم به دست آورده که مهمترینش، جایزه داستان سال فرانسه به خاطر کتاب بزرگبانوی روح من در سال ۱۹۸۵ است.