درباره کنفرانس رئیسی، پیرمرد دستفروش و فوتبال ترکیه
روزنامه هفت صبح | یک: سازماندهی مراسم دیروز کنفرانس مطبوعاتی حجتالاسلام رئیسی چندان امیدوار کننده نبود. یک نوع هرج و مرج بر اتمسفر محل برگزاری این کنفرانس مطبوعاتی حاکم بود که شایسته چنین مراسمی نبود. مدیریت این مراسم باید با کاردانی بیشتر و نیروهای بیشتر برنامهریزی میشد. حتی مشخص نبود که با اتومبیل میشود وارد محوطه مجتمع قضایی شد یا نه و اگر هم خوشبخت بودی وارد میشدی کسی نبود که اتومبیلها را هدایت کند.
حتی محل برگزاری کنفرانس هم مشخص نبود و باید با پرس و جو پیدایش میکردی. حسننیت برگزار کنندگان این مراسم واضح است اما باید دُز کاردانی را تا آنجا که میشود بالا برد. میدانم که پاکدستی و مخلص بودن چقدر در دولت جدید به عنوان ارزش، محترم شمرده میشود اما حتما آقای رئیسی در نظر گرفتهاند که کاردانی چه جایگاه حیاتی و غیرقابل اغماضی دارد. کاردانی ربطی به دو قطبی تعهد و تخصص هم ندارد.
آدم کاردان،کسی است که برای عمل به تخصصش، از تعهد و وظیفه شناسی لازم برخوردار است.آدم کاردان،کسی که برای هر مشکل و چالشی به دنبال راه حلی است خود به خود پکیج تعهد و تخصصش کامل است. آقای رئیسی،کاردان بودن را مدنظر خود قرار دهید. دور و بر ما پر است از آدمهای مخلص و با حسننیت و متعهد و متخصص. همه رقم. آن چیزی که کم داریم آدم کاردان است. کسی که برنامه کنفرانس مطبوعاتی شما را طراحی کرده بود خیلی کاردان نبود.
* دو: سر چراغ قرمز تقاطع دستواره، پیرمرد دستفروش به سراغم آمد تا یکی از جعبه دستمالهایش را بخرم. گفتم پول ندارم، گفت خب شماره کارتمو میدهم بعدا بریزید. به سرعت یک ورقه کاغذ بیرون کشید و گفت عکسش را بگیرید. یک سری رقم و عدد به شکل نامرتبی نوشته شده بود. چراغ سبز شده بود و با موبایلم هول هولکی عکس گرفتم و او هم یک بسته دستمال انداخت داخل ماشین و گفت هفت تومن میشود.
شب در خانه یادم افتاد که پول این بنده خدا را بریزم. به عکس رجوع کردم و مشخص شد که شماره کارت نوشته شده مخدوش است. سعی کردم با حدس و گمان و سعی و خطا شماره درست را حدس بزنم اما نشد. دیروز ظهر قبل از کنفرانس آقای رئیسی راه افتادم تا پیرمرد را پیدا کنم و از زیر دینش دربیایم اما نبود. پسر جوانی در گوشهای ایستاده بود و در ظل آفتاب دستمالهای گردگیری میفروخت (رشتهاش با پیرمرد فرق میکرد) سراغ پیرمرد را گرفتم گفت او معمولا عصرها میآید.
بهش گفتم این پول را بهت میدهم بده پیرمرد. دوتا اسکناس ۱۰تومنی گذاشتم کف دست پسرک. پول دستمال با بهره ۲۴ ساعته. اما قبول نکرد. با حس مسئولیت جالبی گفت آخر شاید نبینمش و پولتون پیشم میمونه خوب نیست!هیچی دیگر. جزو کارهای دو سه روز آیندهام و در وسط ترافیک و گرما باید مدام به این تقاطع سربزنم تا استاد را پیدا کنم. این هم از مضرات دنیای تکنولوژیک. من هم پشت دستم را داغ میکنم و از این به بعد مقداری اسکناس در داشبورد اتومبیل میگذارم.
* سه: فوتبال ترکیه چه سقوط تحقیرآمیزی را تجربه کرد. شکستهای سنگین از ایتالیا و سوئیس و ولز آن هم در حالیکه در ابتدای مسابقات شانس ترکیه را برای صعود به مرحله بعد بیشتر از سوئیس و ولز میدانستند، اتفاق عجیبی بود. ترکیه انگار با تمام ستارههایش در حال سقوط به جایگاهی است که تا قبل از هزاره سوم به آن تعلق داشت. یعنی تیمهای درجه ۳٫ این شکست بد در باشگاههای اروپا مطمئنا در روحیه مردم ترکیه و در میزان سرمایه اجتماعی این کشور تاثیر نامطلوبی خواهد گذاشت.