درباره هدیه تهرانی، ستاره کمنظیر سینمای ایران
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | چند روز پیش به تماشای نسخهای از فیلم کاغذ بیخط نشسته بودم. ملاقات بعد از ۱۹ سال.آخرین فیلم ناصر تقوایی با حضور هدیه تهرانی و خسرو شکیبایی و حالا جدا از فیلم و مضمون پیچیدهاش باز هم دیدم که هدیه تهرانی عجب ستاره کم نظیری برای سینمای ایران بوده است.
در این فیلم مشخص است که پیچیدگیهای نقش و همکاری با فیلمسازی مثل ناصر تقوایی آن اعتماد به نفس مشهور هدیهتهرانی را از بین برده یا حداقل تقلیل داده است اما همین ماجرا نوعی عصبیت و شکنندگی به نقش او داده که باعث شده ارتباط بهتری میان نقش رویا زن خانهدار خیالباف و تماشاگران برقرار شود.
تهرانی در این فیلم ۳۰ساله است. پنج سال است که بازیگری را شروع کرده و دو سه سالی است که طعم خوش محبوبیت کم نظیر را تجربه کرده است. یک طراح داخلی تجربی که قرار بود در روز واقعه ظاهر شود اما نشد و توسط کیمیایی با آن چشمان همیشه تیزش در کشف استعدادها برای فیلم سلطان انتخاب شد.
در اولین فیلمش آنقدر متقاعدکننده بود که تهیهکنندههای سینما سراسیمه به سمتش شتافتند. او یک شانس دیگر هم داشت.ظهور او بر پرده سینما همزمان شد با ماجرای دوم خرداد و دختران جوانی که سرمست از تاثیرگذاریشان در سپهر انتخاباتی سال ۷۶ در او همان کاراکتر مغرور و سردی را میدیدند که در برابر مردسالاری قدیمی جامعه ایرانی قد علم میکرد.
تهرانی اما ذاتا این گونه بود. هیچ تلاشی برای جلودار بودن هیچ حرکت و نهضتی را نداشت. تا به خودش بجنبد خانهاش از خیابان میرزای شیرازی شیفت پیدا کرد به آپارتمان لوکسی در یک مجتمع بورژوایی در ولنجک و بعد آن خانه زیبای خیابان خزر در الهیه با آن چروکی چیف سیاه رنگ قدیمیاش والبته گربههایش.
در شش هفت سال او به تنهایی ضامن فروش هر فیلمی بود. غریبانه،چتری برای دو نفر، قرمز، شوکران ،سیاوش، پارتی، دستهای آلوده، دختر ایرونی،دنیا و چهارشنبهسوری. تماشاگر با او احساس راحتی میکرد. کاراکتر خونسرد و مهاجمش برای تماشاگران خو کرده به زنان ستمکش جاذبه داشت.
مشخص بود که او به معنای آکادمیک قضیه بازیگر نیست اما درکی غریزی از دوربین و نقش داشت و آنقدر تیزهوش بود که از پس چالشها بربیاید.سیمرغ اولش شاید حاصل رقابتها و رجز خوانیهای پشت پرده بود. حاصل عداوت یکی از اعضای مشهور هیات داوران که نیکی کریمی بازی در فیلمش را قبول نکرده بود و در جشنواره بازی شگفت انگیز او در دو زن را نادیده گرفتند و سیمرغ را به هدیه تهرانی تازه نفس برای پرتره سادو مازوخیستیاش از رویا مشرقی در فیلم قرمز دادند.
اما به تدریج او خودرا به سطح اول بازیگران سینمای ایران رساند. در شوکران و کاغذ بیخط عالی ظاهر شد و نشان داد که به عنوان یک بازیگر حاضر است شمایل دست و پاگیر ستارهوار خود به عنوان زنی خونسرد و متفاوت را بشکند و ازآن عبور کند. حاصل این شمایلشکنی سیمرغ دوم او برای فیلم چهارشنبه سوری بود که این بار هیچکس در شایستگی او تردید نداشت.
اما انگار این سیمرغ دوم تمام اشتیاق او برای ادامه کار در سینمای ایران را زایل کرد. درحالی که تنها ۳۳ سال داشت و در اوج محبوبیت بود. از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ در بهترین سن یک بازیگر زن جوان او ترجیح داد تنها در دو سه پروژه جدی سینمایی ظاهر شود که تازه دو تا از مهمهایش یعنی نیوه مانگ و فرزند صبح شانس اکران عمومی را پیدا نکردند.
او به جایش به زندگی ماجراجویانهاش پرداخت. ورزشهای رزمی، بازسازی کاروانسراهای مخروبه و تبدیلشان به خانههای گردشگری ،فعالیت دوباره در طراحی دکور و همینطور حضور پررنگ در فعالیتهای زیست محیطی. او چند سالی است که دوباره فیلم بیشتر بازی میکند اما همچنان علاقهای به حضور در محافل و جشنهای سینمایی ندارد. عکسهایی از چهره تکیدهاش دست به دست میشود.
چهرهای بدون آرایش. زنی که سال پیش را وقف کمک رسانی به مردم سیل زده آق قلا کرد و امسال هم زمزمههایی از کمکهای خیریهاش به تنگدستان دوران کرونا شنیده میشود. او به شکلی واضح و صریح مختصات زنی را مخابره میکند که با علایم زن سنتی ایرانی منافات دارد. او شخصیتی مستقل و مدرن دارد اما در عین حال نمیخواهد در لشگر پرسروصدای سلبریتیها بر بخورد.سینما او را در بهترین سالها از دست داد و خب انگار خود تهرانی از این بابت چندان غمگین نیست.