درباره منوچهر نوذری طنازترین مجری رادیو و تلویزیون
روزنامه هفت صبح، کمال بردبار | یک برنامه رادیویی نظرسنجی گذاشته برای طنازترین مجری رادیو و تلویزیون. نفر اول منوچهر نوذری شده و نفر دوم ایرج طهماسب. راستش دقیقا نمیدانم مخاطبین رادیو در حال حاضر چه کسانی هستند و به شکل اخصتر مخاطبین این برنامه رادیویی، اما هرچه هست نتیجه این رایگیری برای من فوقالعاده شوقبرانگیز بوده.
در نوجوانیام شیفته نوذری بودم. صدایش در صبح جمعه با شما و اجرای دلچسبش در برنامه مسابقه هفته کیفیتی داشت که با بقیه برنامهها و مجریها فرق میکرد. نوعی بیخیالی و آسودگی سطح بالا در حرکات و صدایش بهچشم میخورد که با فضای سفت و سخت آنموقع تلویزیون و رادیو توفیر داشت. من بدجور طرفدارش بودم و برای تماشای سربهسر گذاشتنهایش با شرکتکنندههای مسابقه هفته بیتاب بودم. خیلیوقتها خودش سوتی میداد.
دانشمند نبود که. یک مجری طناز و شیرین بود. بهش سفارش شده بود که مرز شوخی و طعنه به شرکتکنندهها را حفظ کند. پس سعی میکرد موقر باشد و شوخیهایش را کنترل کند اما بالاخره یکجا حوصلهاش سر میرفت و با کلمات نیشدارش برج و باروی شرکتکننده بینوا را با خاک یکسان میکرد. پیرمرد چقدر دوستداشتنی بود.
یک دهه پیش مهران مدیری در موقعیتی همپای نوذری قرار داشت. شیرین بود و با نمک و طناز . اما نمیدانم از چه موقع سایه نوعی خودپسندی غریب بر چهره مدیری به چشم میخورد که او با تمام هوشمندیاش نمیتواند خودرا از شر آن خلاص کند. کاری که نوذری و طهماسب به شیوههای مختلف در آن استاد بودند و هستند.
محمدعلی ابطحی در خاطراتش درباره نوذری نوشته: «آقای کدخدازاده مدیر هماهنگی رادیو و واسطه بین قدیمیها و جدیدیها بود. از او پرسیدم که میتواند نوذری را پیدا کند. بررسی کرد. چند روز بعد خبر داد که در یک فروشگاه لوازمالتحریر در میدان آزادی کار میکند. سال ۶۷ بود که نوذری را به رادیو دعوت کردیم. آنموقع خیلی از کسی مشورت نمیگرفتیم.
نوذری در ملاقات اول، وقتی وارد اتاق هماهنگی رادیو شده بود، زده بود زیر گریه. به بچهها گفته بود که شماها همقد ایرج من هستید. بعد با من ملاقات کرد. گفتم قصد داریم شادی را به داخل خانهها ببریم و میخواهیم از تجربه شما استفاده کنیم. همانجا هم گفتم اگر توانستیم با شما ادامه بدهیم، سراغ دیگران هم میرویم.
نوذری مرا بغل کرد، گفت که یکبار در همان لوازمالتحریرفروشی، عدهای ریخته بودند توی مغازه و تهدید کرده بودند که در مغازه را گِل میگیریم. بعد خاطراتی را نقل کرد که در دربار و جاهای دیگر رفته و برنامههای شاد اجرا میکرده. من نمیدانستم. کمی تنم لرزید ولی گفتم که ما این صدا را برای شاد کردن دل مردم ایران میخواهیم…»
نوذری زود مرد. در ۶۹ سالگی. و هنوز وقتی به یادش میافتم لبخند میزنم. با آن صدای مخملی (فقط کافی است دوبله جک لمون در فیلمهای بیلی وایلدر را به یاد بیاوریم) و طنزی که از چشم و زبانش بیرون میریخت. و چه خوب که هنوز اسمش همچون یک برند در عرصه طنازی باقی مانده است. او هنر دوستداشتنی بودن را بلد بود.
همانطور که مثلا طهماسب و جبلی هم بلدند. همانطور که مرحوم فتحعلی اویسی هم بلد بود. همانطور که کیومرث صابری و یا نجف دریابندری در آن خبره بودند. راستش طنازی کار سختی است و این بزرگان در آن استاد بودند و هستند. با داشتن چنین نامهایی و چنین سابقهای در عرصه طنازی، سخت است که باور کنیم خانم بهنوش بختیاری به تازگی کلاس طنازی برای علاقهمندان گذاشتهاند…