کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۲۲۱۹
تاریخ خبر:

درباره فیلم تئاتر «آوازه‌‌خوان خیابان‌‌های منهتن»

روزنام هفت صبح، سمانه استاد | پیرمردی تنها و آواره در شب‌‌های منهتن قدم می‌‌زند و از روزهایی می‌‌گوید که آمال و آرزوهایش در آن نفس می‌‌کشید و این گفته‌‌ها و خاطرات را برای دخترش در قالب ویدئو ضبط می‌‌کند. «میکاییل شهرستانی»، بازیگر و کارگردان تئاتر ایران و مدرس دانشگاه، برای سومین بار در قالب نمایشی مونولوگ‌‌محور به روی صحنه آمده و دست به کاری دشوار زده است. او در نقشِ پیرمردی که آرزوی بازیگر شدن داشته، هفت مونولوگ از هفت شخصیت مهمِ شکسپیر یعنی هملت، مکبث، ریچارد، یاگو، مارک آنتونی، لیر و تاجر ونیزی را به زبان آورده و بازی می‌‌کند.

هفت شخصیتی که بازی کردنشان آرزوی خیلی از بازیگرانِ تئاتر است و حالا پیرمرد قصه در آخرین روزهای عمرش این آرزو را برای تنها تماشاگر، یعنی دخترش بازی می‌‌کند، آن هم نه زنده بلکه به این امید که بعدها فیلم این اجرا به دست دخترک برسد. آوازه‌‌خوانِ خیابان‌‌های منهتن، بازیگری است که از تئاتر برادوی شکایت دارد، به سرمایه‌‌گذاران تئاتر و سلبریتی‌‌هایش معترض است و می‌‌داند که آنها تقدس تئاتر و صحنه را زدوده‌‌اند.

این بازیگرِ شاکی و خسته در واقع خود میکاییل شهرستانی است. اوست که از وضع تئاتر این روزهای کشور راضی نیست، (منظور روزهای قبل کرونا است) اوست که می‌‌داند سرمایه‌‌گذاران، تئاتر را به تجارت بدل کرده و سلبریتی‌‌ها دلیل این تجارت شده‌‌اند. شهرستانی که پیش از این در قالب نوشتار پراکنده، نقدهایش را بیان کرده و با در حاشیه سخن گفتن راهی از پیش نبرده بود، خود دست به کار شده و در قالب آوازه‌‌خوان خیابان‌‌های منهتن، شکایتش را از تئاتر امروز ایران، بر روی صحنه نمایش بیان کرده است.

او از پیرمردهای آینده می‌‌گوید که در آرزوی نقشِ رویاهایشان پیر می‌‌شوند و بعدها پر از حسرت به گذشته می‌‌نگرند. شهرستانی به درستی نقدش را بیان می‌‌کند و با دور کردن فضا از تهرانِ امروز، انگشت خطابه‌‌اش را از نشانه‌‌گیری مستقیم به افراد برمی‌‌دارد، اما آوازه‌‌خوانیِ او تنها در مورد تئاتر و پیامدهایش نیست. قصه‌‌ آوازه‌‌خوان، بُعد دیگری از روایت را هم در خود دارد و شهرستانی برای ما قصه نیز می‌‌گوید. او از بازیگری می‌‌گوید که آرزوی روی صحنه رفتن داشته.

اما همیشه بازیگر جایگزین بوده؛ به جزیک بار که شخصیت اصلی نمی‌‌تواند روی صحنه حاضر شود و آوازه‌‌خوان برای اولین و آخرین بار به آرزویش می‌‌رسد. آوازه‌‌خوان خوشحال از این اتفاق، دلیل نیامدن شخصیت اصلی را می‌‌فهمد، دلیلی که او را به سوی انهدام می‌‌فرستد. او همسرش را که باعث برآورده شدن آرزویش بوده به زیر ریل قطار هُل می‌‌دهد، به مدت بیست سال به زندان می‌افتد و حالا به نوعی دارد برای دخترش وصیت می‌‌کند. اما ارتباط بین شخصیت‌‌های شکسپیر و روایت اصلی پیرمرد در نمایش مشخص نیست.

مگر اینکه بازی این شخصیت‌‌ها را آرزوی پیرمرد بدانیم، شخصیت‌‌هایی که در دنیای واقعی از بازی کردن آنها محروم بوده و حال دارد به دخترش نشان می‌‌دهد که چه بازیگر توانمندی است، توانمندی‌‌ای که دیر خودش را نشان داده است. پیرمرد از طوفانِ بیابانی که لیرشاه در آن گرفتار آمده، جان سالم به در نمی‌‌برد و نمایش با مرگ او تمام می‌‌شود. مرگی که استعاره‌‌ای است از در تنهایی مُردن بازیگرانی که قابلیت‌‌هایشان در دنیای سلبریتی‌‌ها تا روز مرگ پنهان می‌‌ماند.

*‌ نویسنده: نیما مهر
* کارگردان: میکاییل شهرستانی
* بازیگر: میکاییل شهرستانی

کدخبر: ۳۹۲۲۱۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر