کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۱۸۹۱۳
تاریخ خبر:

درباره ظهور و صعود و سقوط ابوالحسن بنی‌صدر

روزنامه هفت صبح، کمال بردبار | بنی‌صدر عضو تکرو یه دسته ۵ نفره جاه‌طلب بود که همه‌شون تحصیلکرده و مهاجر بودند و بعد از کودتای ۳۲ با بورس دولتی راهی اروپا و آمریکا شدند و نوعی اسلامگرایی انقلابی و نیمه سوسیالیستی را بنا گذاشتند.یزدی و چمران و قطب‌زاده و علی شریعتی چهارتای دیگر بودند.همه‌شان تقریبا همسن و سال و همنسل.

یزدی متولد ۱۳۱۰‌،‌ چمران ۱۳۱۱‌،‌ بنی‌صدر و شریعتی متولد ۱۳۱۲ و قطب‌زاده متولد ۱۳۱۴٫ هر پنج نفر همسو با گرایشات و نهضت‌های دهه بیست و دهه سی‌، ملی‌گرا بودند و پرشور با روحیه مذهبی. یزدی اهل قزوین بود‌،‌ بنی‌صدر اهل همدان‌،‌ شریعتی اهل مزینان و خراسان و چمران اهل تهران و قطب‌زاده اهل اصفهان‌.

این گروه ۵ نفره در انتهای دهه سی و اوایل دهه چهل با گرفتن بورس‌های دولتی عازم آمریکا و فرانسه شدند. بنی‌صدر آخرین کسی بود که به اروپا رفت. در ۲۹سالگی و پس ازآنکه در ماجرای ۱۵ خرداد تحت تعقیب قرار گرفته بود. آن چهار نفر در یک گعده قرار می‌گرفتند و قطب و مرادشان در وهله اول امام موسی صدر بود و بنی‌صدر هم در یک سمت دیگر. قطب و مرادی به جز خودش نداشت. شریعتی در سال ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و از این گعده فاصله گرفت.

سه نفر دیگر اما همچنان پرتکاپو بودند و در آمریکا و کانادا فعالیت‌های ضد رژیم را برپا کرده بودند و بعد هر سه جذب آهن‌ربای موسی صدر شدند و به نوبت سر از لبنان و فلسطین و مصر درآوردند. در تمام این مدت بنی‌صدر در پاریس اقامت داشت و از جایش هم تکان نمی‌خورد. دکترایش را در اقتصاد از سوربن گرفت و آنجا نماینده جبهه ملی و نهضت آزادی محسوب می‌شد. تا این که قطب‌زاده با پاسپورت جعلی که امام موسی صدر برایش تدارک دیده بود به پاریس آمد‌. در سال ۱۳۴۸٫

حالا نهضت آزادی دو مدعی برای نمایندگی و رهبری این نهضت در پاریس داشت و دو نماینده هم درآمریکا (یزدی و چمران ). در همین دوران است که شاخه‌های نهضت آزادی در تهران‌،‌ حنیف نژاد و بدیع‌زادگان و سعید محسن و بقیه دوستان (که یک نسل از آن دسته ۵ نفره جوانتر بودند) مجاهدین خلق را راه‌اندازی کردند. رقابت بنی‌صدر و قطب‌زاده هم از همین جا شروع شد. هردو از هم نفرت داشتند‌.

درگذشت شریعتی‌،‌ مفقود شدن امام موسی‌صدر و جوشش مردم در ایران در حمایت از آیت‌الله خمینی موجب شد تا باقی مانده این گروه (که شریعتی را از دست داده بودند) در تابستان سال‌۵۷ ناگهان قطب‌نمای سیاسی‌شان متوجه ظرفیت‌های آیت‌الله خمینی شود‌. ابراهیم یزدی به نجف رفت و قطب‌زاده و بنی‌صدر در رقابت شدند برای نزدیک شدن به آیت‌الله در سفر ایشان به پاریس و نوفل لوشاتو. بنی‌صدر اما این رقابت را برد. آشنایی‌اش با زبان فرانسه او را یکه تاز بحث رسانه‌ای آیت‌الله خمینی در پاریس ساخته بود و بدبینی عمیقی که در بیت امام نسبت به قطب‌‌زاده وجودداشت و ریشه در سوءظن مرحوم مصطفی خمینی به قطب‌‌زاده‌، کار را برای بنی‌صدر ساده‌تر ساخته بود.

بنی‌صدر تحصیلات بهتری هم داشت و سخنران درجه یکی هم بود و بر مباحث تئوریک اقتصادی هم تسلط داشت. در بازگشت به تهران بنی‌صدر و قطب‌‌زاده سوار برهمان هواپیمایی هستند که امام را به تهران آورد. در تهران اما به نظر می‌رسید یزدی و قطب‌‌زاده شرایط بسیار بهتری دارند. دولت موقت برپا شده بود و بازرگان اعتماد کامل به قطب‌‌زاده و یزدی داشت‌. بنی‌صدر با توصیه آیت‌الله خمینی به عضویت شورای انقلاب درآمد اما چند ماه به هرگونه پیشنهاد عضویت در دولت موقت جواب رد داد‌. در همین دوران است که او متوجه شد در حکومت آینده باید رویاروی با نفوذ روحانیون جوان و شجاعی باشد که اطراف آیت‌الله خمینی بودند و بنی‌صدر عادت داشت آنها را دستکم بگیرد.

مجادلات او با دولت موقت از یکسو و با آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله بهشتی از سوی دیگر بالا گرفته بود. او در مجلس خبرگان در تیرماه ۵۸ تلاش کرد با نفوذ روحانیت مقابله کند و حتی به مخالفت با تصویب اصل ولایت فقیه پرداخت. او همچنان اعتماد آیت‌الله خمینی را با خود داشت اما سعی کرد یک راه سوم برای خود درپیش بگیرد. راهی متفاوت از لیبرال‌های دولت موقت و تیم قطب‌‌زاده و یزدی و مهندس بازرگان و همین طور روحانیت متنفذ مثل آیات بهشتی و رفسنجانی‌.

روزنامه انقلاب اسلامی را منتشر کرد و آرام آرام به دنبال دورنمای مورد علاقه خود از سیاست رفت. سخنران بسیار خوبی بود و کم کم طرفداران بیشتری برای خود پیدا کرد. ماجرای سیزده آبان ۵۸ و اشغال سفارت آمریکا‌،‌ یزدی و قطب‌‌زاده را از دایره رقابت با او خارج کرد‌. دکتر چمران هم درگیر فعالیت‌های نظامی خود برای سرکوب شورش‌های منطقه‌ای بود‌. پس از سقوط دولت موقت در آبان ماه‌،‌ بنی‌صدر سرپرستی وزارت اقتصاد و دارایی را برعهده گرفت و در بهمن ۵۸ کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد. به شکلی طعنه آمیز قطب‌‌زاده هم کاندیدا شد و تیمسار مدنی و همین طور حسن حبیبی از حزب جمهوری اسلامی.

نقشه راه بنی‌صدر کامل و مشخص بود:‌حالا نوبت شکست دادن تمام آن روحانیون متنفذی بود که در حزب جمهوری اسلامی جمع شده بودند. بنی‌صدر با اختلاف فراوان کاندیدای این حزب را شکست داد و با رایی قاطع اولین رئیس‌جمهور ایران شد. آن هم در حالیکه شورای انقلاب هم دیگر غیر رسمی شده بود و در بهار ۵۹ منحل شد. حالا خودش را در اوج موفقیت می‌دید. در ۴۶ سالگی. اما مشکلات شروع شدند. انتخابات مجلس با پیروزی قاطع حزب جمهوری اسلامی توام شد. و این آغاز یک چالش بزرگ‌تر میان روحانیون و بنی‌صدر بود. در همان پروسه انتخاب نخست وزیر داستان حاد شد‌.

بنی‌صدر انگار در رویای تبدیل شدن به مرد اول کشور متوجه نبود که پست ریاست جمهوری طبق قانون اساسی به شکلی باورنکردنی تشریفاتی محسوب می‌شود و این نخست وزیر و مجلس است که دست پیش در مسائل اجرایی را دارند. تلاشش برای نفوذ در تلویزیون‌،‌ قوه قضائیه و کمیته‌ها همه و همه با شکست روبه‌رو شدند. این مسئله موجب موجی از سرخوردگی و افسردگی و ایجاد نوعی مقاومت منفی در برابر مجلس و روحانیون متنفذ شد. مجلس سرسختانه گزینه‌های خودرا برای نخست وزیری دنبال می‌کرد و در نهایت بنی‌صدر محمد علی رجایی را برای نخست وزیری انتخاب کرد و مجلس هم قبول کرد.

و خب رجایی قطب کاملا متضاد با بنی‌صدر ازآب درآمد. مردی فعال و مردمی که بیشتر به حزب جمهوری اسلامی و مجلس متمایل بود تا بنی‌صدر‌. و از این پس جنگ اعصاب بزرگ شروع می‌شود‌. فشار قابل توجه آیت‌الله‌هاشمی و آیت‌الله بهشتی برای سرجای خود نشاندن بنی‌صدر و از آن سو بی‌احترامی‌ها و بی‌اعتنایی‌های عمدی بنی‌صدر به روحانیون سیاستمدار. شروع جنگ در سال ۱۳۵۹ ماجرا را پیچیده‌تر کرد‌. سیاستمدار و تئوریسین اقتصاد سوربن حالا فرمانده کل قوا محسوب می‌شد و بار مسئولیت سنگینی بر دوشش افتاده بود و خب او هم نمی‌خواست این فرصت برای فرماندهی و رئیس بودن را از دست بدهد.

و حالا چالش‌هایش با سپاه و نیروهای مردمی و حتی فرماندهان ارتش آغاز شده بود‌. داستان‌های زیادی از تصمیمات غیرقابل فهم بنی‌صدر در جنگ بر سرزبان‌هاست اما خب در این چند سال گذشته محسن رضایی و شمخانی علنا اتهام خیانت را از بنی‌صدر زدودند. سرنوشت مشخص بود. بنی‌صدر باروحیه غیر قابل انعطاف خود و با میل ریاست و رهبری‌اش نمی‌توانست از انتقادات گسترده روحانیت متنفذ جان سالم به در ببرد. پشتیبانی آیت‌الله خمینی هم از او رو به کاهش داشت‌.

چرا که بنی‌صدر به شکلی کودکانه به سمت طیفی متمایل شد که بیشترین افتراق نظری را با دیدگاه‌های سیاسی و اقتصادی او داشتند. به گروه مجاهدین خلق که رسما در حال تبدیل شدن به یک چالش امنیتی برای جمهوری اسلامی بودند. این نزدیکی از چشم آیت‌الله خمینی و سید احمد خمینی دور نماند و در نهایت به آن حکم تاریخی عدم کفایت رئیس‌جمهور از سوی آیت‌الله خمینی انجامید‌. بنی‌صدر در واقع به شکل عملی تنها یک سال رئیس‌جمهور ایران بود .

عزل او همزمان شد با شورش مسلحانه ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ از سوی مجاهدین و مخفی شدن بنی‌صدر و در نهایت فرار او با لباس زنانه همراه با مسعود رجوی از فرودگاه مهرآباد‌. و این پایانی بود بر همه جاه طلبی‌های مردی که می‌خواست همه کاره ایران باشد اما در نهایت به محدوده تصاویری پیوست خورد که او را در حال بازی پینگ پونگ با محافظانش و مسعود رجوی نشان می‌دهد‌. نقش آفرینی او در فضای سیاسی چهل سال گذشته بسیار اندک بود. شاید الزامات خانوادگی‌اش و فشار همسر و دخترش بود که باعث شده بود او به یک سیاستمدار اپوزیسیون پاره وقت بدل شود‌. بنی‌صدر دیروز در ۸۸ سالگی درگذشت.

کدخبر: ۴۱۸۹۱۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر