درباره سریال شگفتانگیزی که تماشای آنرا نباید از دست داد
روزنامه هفتصبح ،کسری ولایی| زندگی دوگانه یک قاتل اجارهای
۱) به نظرتان معروفترین قاتل مزدور در عالم سینما کیست؟ همانهایی که پول میگیرند تا آدم بکشند. گزینهها زیادند ولی برای اینکه دعوا نشود، بیایید فعلا روی جف کاستلوی «سامورایی» توافق کنیم. خونسرد، حرفهای و بیاعتنا با یک زندگی خالی. حالا فرض کنید اگر قرار بود «سامورایی» را یکی از کمدیسازهای قهار بسازد، حاصل کار چه چیزی میشد؟ بلیک ادواردز، استنلی دانن یا هرکس دیگر. منظور هجوکردن ایده زندگی یک قاتل حرفهای نیست. به این فکر کنید که برخلاف کارگردانانی مانند ژان پییر ملویل، مایکل مان و هرکس دیگری که به نمایش استیلیزه جهان خیالی فیلمهایش فکر میکند، نگاه بیرونی از ژانر میتواند روی چه تناقضها و لحظات عجیبی در زندگی واقعی یک قاتل دست بگذارد. بله، دارد کوئنی میشود ولی موضوع سریال درجهیکی است که فعلا دوفصل از آن پخش شده و اگر هنوز تماشایش نکردهاید، بهتر است آخر هفته برایش چندساعت وقت خالی کنید: «بَری».
۲) بری تفنگدار سابق نیروی دریایی آمریکا است که از جنگ برگشته و حالا بهعنوان آدمکش زندگیاش را میگذراند. بیحوصله، خسته و بیانگیزه. منتظر مینشیند تا ماموریت جدید از راه برسد، کار قربانی را بسازد، پولش را بگیرد و برگردد همانجایی که بود. نگاهش به آدمکشی هم خیلی با خردکردن شلغم در آشپزخانه یا بریدن سر گوسفند در سلاخخانه فرق نمیکند. همهچیز دارد از روی برنامه و به کسالتبارترین شکل ممکن پیش میرود تا اینکه برای انجام ماموریت جدید، مجبور میشود تا برود لسآنجلس و ناخواسته راهش میافتد به یک کلاس بازیگری. تجربه بازیگری زندگیاش را تحتتاثیر قرار میدهد و تصمیم میگیرد تا بازیگر شود. همهچیز میریزد بههم و باید بین زندگی مخفیانهاش بهعنوان یک قاتلِ حرفهای بیرحم و یک بازیگرِ دوزاری احساساتی تعادل برقرار کند؛ این وسط چندتا ماجرای خونبار دیگر هم داریم مثل دعوای بین مافیای چچنیها و بولیویاییها.
۳) مردم تازه داشتند «دِرامدی» را بهعنوان یک ژانر مستقل و پدیده مهم دهه میپذیرفتند که حالا نوبت رسیده به «تراژیکامدی»ها که مرز میان کمدی و تراژدی در آنها بهسادگی قابل تشخیص نیست، درست مثل همین «بری» که دقیقا نمیدانید کجا باید بخندید و کجا باید از فضای تیره و تار قصه وحشت کنید. برای این که کشت و کشتارها، در عین جفنگبودن موقعیت روایی، طبیعی از آب در بیاید، سازندگان سریال ساعتها نشستهاند پای ویدئوهای مربوط به قتلها و یورشهای واقعی و سعی کردهاند تا به جای فضای استیلیزه و معمول فیلمها، جنبههای کر و کثیف و احتمالا دردسرهای آدمکشی را به نمایش بگذارند.
۴) احتمالا بدون حضور بیل هیدر، «بری» امکان ساخت نداشته. کمدین سابق SNL(شنبهشب زنده) و همدوره کریستن ویگ، اندی سمبرگ و ایمی پولر که بالاخره و بعد از سالها فرصت پیدا کرده تا آدم اصلی یک پروژه باشد، البته نه فقط بهعنوان بازیگر یا کمدین. سریال را هیدر به همراه الک برگ خلق کرده و کارگردان بیشتر اپیزودها هم خودش بوده. اتفاقا غافلگیری اصلی پشت دوربین اتفاق افتاده و هرچه سریال میرود پیشتر، جاهطلبی هیدر و برگ میشود بیشتر. سابقه بازیگری هیدر باعث شده که شیوه اجرا و کارگردانیاش بیشتر در خدمت بازیگرها و فراتر از آن در مرحله نوشتن، در خدمت شخصیتها باشد. با وجود پیرنگ جذاب، خطوط داستانی چندگانه و پیچشهای هوشمندانه، همهچیز با درک عمیق شخصیتها شروع میشود و براساس تصمیمات دراماتیک آنها پیش میرود. وقتی که شخصیت منحصربهفرد را در موقعیت خاص قرار میدهی، قصه به شکل طبیعی جان میگیرد.
۵) فکر کنید زندگی خلافکارهای گندهبَک و خشن و بازیگرهای آماتور خیالاتی باهم چه نقطه اشتراکی دارند؟ هر دوگروه میخواهند در دنیایی خودشان را جا بیندازند که کسی راهشان نمیدهد. شخصیت بری هم وسط این ماجرا گیر میافتد؛ هم میخواهد از گذشته و واقعیت خودش فرار کند و هم باید برای رسیدن به رویای تازهای که به سرش افتاده جان بکند. اینجا است که بهسختی میتوانید مرز میان تراژدی و کمدی را تشخیص دهید و در عین حال از تماشای سریال دست بردارید، سریالی که یکی از سطح بالاترین کمدیهای چندسال اخیر است و به همان اندازه که به موقعیتهای ابزوردش میخندید، برای تنهایی آدمهایش غصه میخورید.
-----
*این مطلب در روزنامه هفت صبح ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ منتشر شده است
*توجه : انتشار این مطلب مشمول قانون کپیرایت میباشد. انتشار متن کامل یا بخشی از آن در وبسایتها و کانالها با پیگیری قانونی مواجه خواهد شد.