درباره سرنوشت چهار شخصیت فیلم برزخیها
روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی | این نکتهای تاریخی است که در اولین ماه پس از انقلاب در شور و خشونت انقلابی که همه عوامل سیاسی و اقتصادی و حتی خدماتی دوران پهلوی را مورد هدف قرار داده بود اما بازیگران و خوانندهها آماج این خشونت قرار نگرفتند. یا حداقل در مقیاسی بسیار کمتر از آن چیزی که در آن روزها تصور میشد.سینمای ایران در دهه پنجاه به غیر از فیلمهای موج نو و در بخشی که به آن فیلمفارسی میگفتند آثار غیرقابل دفاعی تولید کرد.
هرچند این روزها بسیاری در پی اعاده حیثیت از آن نوع سینما هستند اما واقعیتی است که سینمای فارسی دهه پنجاه به شدت نزول کرده بود و برای فروش بیشتر به هردستاویزی چنگ میانداخت. آن سینما اما قهرمانهای خود را داشت. بازیگرانی که بعضیهایشان بیست سال سابقه بازی در سینمای ایران راداشتند و از سرمایه اجتماعی قابل قبولی در میان تودههای مردم برخوردار بودند. وقتی سینمای ایران در ابتدای دهه شصت به عنوان تنها حوزه هنر و سرگرمی تایید شده از سوی نظام راهاندازی شد ناگهان بافقدان قهرمان و بازیگران محبوب روبهرو بودیم.
برخی مسئولان راه چاره را به کارگیری دوباره ستارههای محبوب سینمای قبل از انقلاب دیدند. مجوزهایی صادر شد و در فیلمهایی مثل دادا و دادشاه و مهمتر از همه برزخیها این ستارهها میداندار شدند. فردین و ملکمطیعی (هردو در ۵۳ سالگی ) و سعید راد و ایرج قادری. این فیلم با فروش فوقالعادهای روبهرو شد و همانطور که پیشبینی میشد صداهای مخالف با حضور این بازیگران بلند شد. طبیعی هم بود.
آن زمان حافظه تماشاگران و منتقدان هنوز روبهراه بود و انبوهی از فیلمهای غیرقابل نمایش در اذهان بود که این بازیگرها در آنها بازی کرده بودند و مروج نوعی کلاهمخملی آمیخته با نمایشهای جنسی بودند. این چهار نفر ممنوعالکار شدند. ابتدا از حضور در جلوی دوربین و بعد حتی در پشت دوربین. آیاتصمیم اشتباهی بود؟ نمیدانیم. به هرحال تلاشی کنترل شده بود برای آفریدن یک سینمای جدید به دور از تهمتها و شائبههایی که موجب شده بود سالنهای سینما در سال ۵۷ بارها مورد حمله رادیکالهای مذهبی قرار بگیرند و به آتش سپرده شوند.
یک جمله از امام خمینی در دفاع از فیلم گاو، این بارقه را ایجاد کرده بود که سینما دوباره در ایران پای بگیرد. یادمان باشد در نیمه اول دهه شصت موسیقی به شکل کامل دچار توقف شد اما سینما با موقعیت شناسی برخی مسئولان به حیات دوبارهای دست پیدا کرد که تاامروز به هر ترفندی که بوده به زندگیاش ادامه داده است. پس سریع قضاوت نکنید.
سینمای ایران قبل از ایران به اندازه انگشتان دو دست ستاره مرد داشته است: آن ۵ مرد اصلی یعنی انتظامی و مشایخی و نصیریان و رشیدی و کشاورز و پنج مرد دیگر یعنی بهروز وثوقی و سعید راد و ایرج قادری و فردین و ناصر ملکمطیعی. پنج تن اول ماندند بعد از انقلاب و شاهمهرههای سینما و تلویزیون ما شدند و پنج تن دیگر، رفتند یا اگر هم برگشتند و ماندند خیری ندیدند از زندگی هنری در ایران. داستان این ماه ما، داستان گروه دوم است. بهروز وثوقی را البته از جمعشان بیرون بردیم چرا که او نیز از ابتدای دهه پنجاه با حضور در موج نوی سینمای ایران، حسابش را از بقیه جدا کرده بود.
خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در تهران فیلمی اکران شد به نام برزخیها. کارگردانش ایرج قادری بود و تهیهکننده آن بنیادی فرهنگی به نام هدی. پنج بازیگر مرد شاخص قبل از انقلاب هم در آن بازی میکردند. فردین و ناصر ملکمطیعی و خود ایرج قادری و سعید راد و محمدعلی کشاورز. این فیلم کمی بعد، نخستین فیلم توقیفی پس از انقلاب نام گرفت و چهار بازیگر مرد آن، یعنی همه آن فهرست به جز محمدعلی کشاورز ممنوعالکار شدند. داستان این هفته ما داستان زندگی این چهار نفر است. بازیگران شاخص مرد پیش از انقلاب که بعد از انقلاب مجال چندانی برای فعالیت در سینما پیدا نکردند. داستان را البته از ابتدای زندگی آنها آغاز میکنیم.
*** پردهاول: ملکمطیعی تا ۳۰سالگی
ماجرا را از بزرگترین یا قدیمیترین آنها آغاز کنیم. از ناصر ملکمطیعی. متولد فروردین ۱۳۰۹ بود. وارد دانشسرای عالی تهران شد و در آنجا تربیت بدنی خواند و معلم ورزش شد. با این حال، ظاهرا در همان زمان، سینما را آغاز کرد و نخستین نقش را در «واریته بهاری» (۱۳۲۸) بازی کرد؛ فیلمی از پرویز خطیبی که ظاهرا این روزها در آن اثری از آن دست نیست.
اما تا یادمان نرفته از ورزشش بگوییم. نیکی کریمی گفته که پدرش دو معلم شاخص در مدرسه داشته است: ناصر ملک مطیعی، معلم ورزشش بوده و جلال آل احمد، معلم ادبیاتش. با این حال ملک مطیعی ظاهرا در همان ایام معلمی هم از هنر غافل نبوده و خودش گفته انجمنی به نام نمایش و ورزش را در مدرسه اداره میکردم.به کارنامه سینمایی او برگردیم.
بعد از یک بازی کوتاه در فیلمی به نام شکار خانگی، بازی او از فیلم سینمایی «ولگرد» (۱۳۳۱) به کارگردانی مهدی رئیس فیروز به چشم میآید. بعد از آن میشود که ظاهرا آن قدر سر ملک مطیعی شلوغ میشود که کم کم، معلمی را کنار میگذارد و ورزش برایش به عنوان تفنن درمیآید. کارنامه بازیگری ملک مطیعی نشان میدهد که او به جز فیلم ولگرد، از سال ۱۳۳۱ تا پایان سال ۱۳۴۰، در ۱۹ فیلم دیگر نیز بازی میکند.
*** پرده دوم: فردین تا نقش اولی
ملک مطیعی متولد فروردین سال ۱۳۰۹ بود و محمدعلی فردین در بهمن ماه همان سال به دنیا آمده بود. پدرش ظاهرا بازیگر تئاتر بود ولی خودش اهل ورزش بود و به طور مشخص کشتی. ورزشکار خوبی بود، رفیق آقاتختی شده بود، عضو تیم ملی بود و نقره مسابقات قهرمانی کشتی جهان در سال ۱۹۵۴ توکیو را داشت و قهرمان کشور در دسته ۷۳ کیلو در مسابقات سال ۱۳۳۶ شده بود اما در سال ۱۳۳۷ ورزش را میبوسد و کنار میرود.
دلیلش را آسیب دیدگی و برخی نامهربانیها ذکر کردند ولی به قولی «الخیر فی ما وقع». گفتهاند یک سال بعد از بازیگری رفته بود سینما که فیلم ببیند و دیر رسید و در سینما را بستند و اسماعیل کوشان او را دید و همین زمینهساز حضورش در سینما شد. ملک مطیعی البته مدعی است که او فردین را به سینما معرفی کرده: «مرحوم تختی، فردین را به من معرفی کرد و از من خواست او را به سینما معرفی کنم. ایشان را دعوت کردم، حسین نوری، قهرمان وزن هشتم کشتی هم که بعدها همسر خواهر فردین شد و با مرحوم تختی کشتی میگرفتند، رفیق قدیمی مدرسه من بود.»
به هر حال هر چه بود، در دورانی که ملکمطیعی، سیزده فیلم بازی کرده بود، فردین و ملک مطیعی با هم در فیلم «دوقلوها» اثر شاپور یاسمی همبازی شدند. فردین البته آن قدر گمنام بود که نامش روی پوستر فیلم هم نیامده بود و در عوض، جلوی نام ملک مطیعی نوشته بودند: «جوان اول سینمای ایران» ولی ورق کم کم برگشت. درست مثل ناصر ملک مطیعی، دو سال بعد از آغاز کارش، فردین هم دیده شد. در دو کار از ساموئل خاچیکیان؛ کارگردان نامی سینمای ایران که حتما او را دست کم با فیلم «عقابها» میشناسید.
*** پرده سوم دهه پرکار چهل
دهه چهل، دهه درخشش و اوجگیری فردین است و ملک مطیعی هم با وجود اینکه ظاهرا عنوان جوان اول سینمای ایران را از دست داده اما در نقشی جدید و البته با آغاز کارگردانی سینما، عرصه جدیدی از موفقیت را تجربه میکند. بازیگر جدیدی نیز البته به عرصه آمده است: ایرج قادری. متولد سال ۱۳۱۳ که کارش را از همان کار دوم محمد علی فردین آغاز میکند: فیلم «چشمه آب حیات» (۱۳۳۸) به کارگردانی سیامک یاسمی.
در نگاهی کلی هر سه نفر یعنی ملک مطیعی، فردین و ایرج قادری، بهترین دهه عمر خود را در دهه ۴۰ تجربه کردند. ملک مطیعی، در بیش از ۴۰ فیلم بازی کرد و در ۹ مورد از آنها کارگردان بود، فردین در ۴۰ فیلم سینمایی بازی کرد و تهیه کننده سه فیلمش بود و ایرج قادری، در ۲۷ فیلم نقش بازی کرد و کارگردان ۱۱ فیلم بود و تهیه کننده ۵ فیلم شد. ملک مطیعی، با از دست دادن عنوان جوان اول سینمای ایران، کلاه مخملی میگذاشت و با حضورش در قیصر با این تصویر، نقش یک جاهل را برای خود تثبیت کرد. مهمترین کار فردین، در این دهه، بازیگری در فیلم سینمایی پرفروش و پرمخاطب گنج قارون بود و کارگردانی فیلم سلطان قلبها و مهمترین کارهای ایرج قادری، بازیگری در کوچه مردها به همراه محمد علی فردین.
جالب خواهد بود اگر بدانید که احمد شاملو نیز در این دهه با دو نفر از این جمع همکار بوده است. او فیلمنامهنویس فیلمی به نام «بنبست» (۱۳۴۳) به کارگردانی مهدی میرصمدزاده و تهیهکنندگی ایرج قادری بود و فیلمنامهنویس فیلم دیگری به نام «فرار از حقیقت» (۱۳۴۵) به کارگردانی ناصر ملک مطیعی.
قبل از آغاز پرده چهارم، شاید بهتر باشد یک نکته دیگر را با هم مرور کنیم. در جمع مردان بازیگر قبل از انقلاب، یک نام دیگر هم مهم است و آن بهروز وثوقی است اما او اگرچه در ابتدا مثل بازیگران تجاری در آن دهه پرکار بود اما بعد از آن در موج نوی سینمای ایران حضور یافت و به نوعی به جوان معترض در سینمای آن هنگام تبدیل شد.
*** پرده چهارم: دهه پنجاه؛ جاده میپیچد
از اواخر دهه چهل، فضای سینمای ایران تغییر میکند و زمینه جدیدی در سینما به نام موج نو ایجاد میشود. فضای اقتصادی هم از ابتدای دهه با وفور نفت تغییر میکند و بهتبع شکستهای اقتصادی، رفته رفته فضای اجتماعی و اقتصادی بحرانی میشود. آن طور که مدیسا مهرابپور در مطلبی برای سایت سلام سینما نوشته: «در دهه پنجاه، دو تصویر مهم از ملک مطیعی فقید ثبت شده است.
یکی در فیلم «رقاصه شهر» اثر شاپور قریب که در آنجا (هم) نقش یک جاهل لوطی کلاه مخملی را بازی میکند، (و) تصویر آخر که شمایلیترین تصویر ثبت شده از ستاره فقید در تاریخ سینمای ایران هم هست، «سه قاپ» زکریا هاشمی است.» فردین دهه پنجاه را با فیلم «جهنم + من» شروع میکند تا به قول خودش از سایه گنج قارون بیرون بیاید و ایرج قادری ۱۳فیلم میسازد که در زمره همان گروه موسوم به فیلم فارسی دستهبندی میشود.
بازیگر چهارم ما البته در همین دهه به سینما معرفی میشود. سعید راد. متولد سال ۱۳۲۳٫ مشهور است که در جوانی، پاتوقش بولینگ عبدو بود و همان جا چند پیشنهاد سینمایی دریافت کرد تا اینکه در نهایت در سال ۱۳۵۰ یعنی در ۲۷ سالگی، کار خود را در سینما با فیلم «فاتحین صحرا» اثر محمد زرین دست آغاز کرد. او مورد توجه کارگردانهای موج نوی سینما قرار گرفت و هم تقوایی و هم امیر نادری، از او استفاده کردند و البته کارگردانهای فیلم فارسی مثل ایرج قادری نیز از او استفاده میکردند.
*** پرده پنجم انقلاب؛ آغاز ماجراها
انقلاب ۱۳۵۷، احتمالا انقلابی بر مبنای ریشههای سیاسی، عقیدتی و اقتصادی بود اما مسایل فرهنگی نیز در قشر پیشران آن یعنی قشر مذهبی موثر بود و اینگونه بود که هنرمندان به خصوص با توجه به حمایت سیستماتیک حکومت پهلوی نوعی سینما و نیز ارتباط خوب شخصی برخی از چهرههای سینما با اعضای آن خاندان، به مثابه افرادی دیده شدند که بعد از انقلاب باید مورد بازخواست قرار گیرند.
بر همین اساس بود که در هفته پایانی سال ۱۳۵۸، حاکم شرع فردین و بهروز وثوق و ایرج قادری و ناصر ملک مطیعی را به دادگاه انقلاب احضار کرد و بر همین مبنا، سینما نیاگارای فردین توسط بنیاد مستضعفان ضبط شد. با این حال، امکانی برای فعالیت این افراد وجود نداشت. فردین و ملک مطیعی بعد از انقلاب امکان فعالیت پیدا نکردند تا همین برزخیها که ذکرش را خواهیم گفت و ایرج قادری فقط توانست یک فیلم بسازد به نام دادا و خودش در آن بازی کند. سعید راد اما وضعش کمی فرق داشت و سه فیلم در سال ۱۳۶۰ بازی کرد.
*** پرده ششم: ماجرای برزخیها
سال ۱۳۶۲ بود و بنیادی به نام فرهنگی هدی و محمد هاشم سبوکی، تهیهکننده فیلمی شدند به کارگردانی ایرج قادری و با حضور ستارگان قبل از انقلاب: ملک مطیعی و فردین و خود ایرج قادری و سعید راد. ادامه ماجرا به نقل از معادیخواه بخوانید که اکران در دوره وزارت فرهنگ و ارشاد او صورت گرفته بود:
«یک آقایی که از پیش از انقلاب در زمینه سینما فعالیت میکرد و فیلم محمد رسولالله (ص) هم از طریق او برای نمایش وارد ایران شده بود، آمده بود و از مدیران آقای عارفی مجوز ساخت فیلم «برزخیها» را گرفته بود. بعد هم به اعتماد امضای مدیر وقت رفته بود و ۱۰میلیون تومان برای ساخت این فیلم سرمایهگذاری کرده بود. تمام ستارههای سینمای قبل از انقلاب را هم مثل فردین، ایرج قادری، ناصر ملکمطیعی و… را به عنوان بازیگر در این فیلم جمع کرده بود…
کارگردان فیلم هم ایرج قادری بود. داستانش هم این بود که یک عده ضد انقلاب که در مقام توطئه بودند، به دلیل شروع شدن جنگ از آن برزخ به سمت انقلاب برگشتند، این سوژه قضیه بود. معنای عملیاش این بود هنرمندهای سابق که اشکال و ایرادی هم داشتهاند، حالا میخواهند در خدمت انقلاب باشند. این از نظر من نه تنها اشکالی نداشت، بلکه در برنامهای هم که به مجلس داده بودم، اشاره کرده بودم…میدان دادن به امثال فردین جزو سیاستی بود که ما به مجلس داده بودیم و مجلس هم قبول کرده بود، اما این میدان را خود من ندادم. قبل از اینکه من بیایم، به این آدم امضا داده بودند و تهیه کننده هم به اعتبار امضای مدیر جمهوری اسلامی رفته بود سرمایهگذاری کرده بود.»
با این حال، منتقدان فرهنگی در آن دوره به این چیزها گوش نمیدادند. روزنامه کیهان در شماره ۹ خرداد ۱۳۶۱ علیه اکران فیلم «برزخیها» با قلمی ناشناس از تیتر «دوزخ ابتذال در برزخیها» استفاده کرد و نوشت: «من در لحظاتی که این حادثه ننگآور بر پرده سینما اتفاق میافتاد شاهد حضور نگران شهدایمان بودم. من اگرچه دیروز در سالن سینما براین خیانت گریستم و اگرچه دیروز شهدا را در جمهوری اسلامی نیز غریب یافتم اما ایمان دارم که حضور همین شهدا در جای جای این خاک مقدس، هر توطئهای را خنثی و هر خیانتی را افشا میکند.»
گفته شده که پشت این موج، محسن مخملباف بود و معادیخواه هم گفته: «شما بروید روزنامه کیهان آن موقع را بخوانید و ببینید چه داد و فریادی امثال آقای مخملباف راه انداختند. من یک بار در مجلس به آقای خاتمی گفتم شما به این دوستانتان در روزنامه کیهان بگویید بیایند صورت مسئله را ببینند و درست مطرح کنند. ایشان هم حرفشان این بود که باید آزادی قلم حفظ شود…بعد از اینکه من از وزارتخانه آمدم بیرون آقای میرحسین موسوی مانع ادامه اکران فیلم شد.» با این حال فیلم در همان زمان هشت میلیون تومان فروخت و گفته شد که در تهران فقط، یک میلیون و ششصد هزار نفر آن را تماشا کردند.
*** پرده هفتم؛ سرنوشت
ملک مطیعی و فردین بعد از آن فیلم ممنوعالکار شدند. ملک مطیعی بعد از ۳۵ سال موفق شد در یک فیلم به نام نقش نگار بازی کند ولی سرمایهگذار فیلم بابک زنجانی بود و پروژه مدتی توقیف شد و شکست خورد. ملک مطیعی در خرداد ۱۳۹۷ در تهران از دنیا رفت. فردین هم در ایران ماند و به فرش فروشی پرداخت و در سال ۱۳۷۹، ۱۸ سال زودتر از ملک مطیعی که با او هم سن بود، از دنیا رفت. ایرج قادری.
اما از سال ۱۳۶۳ توانست به کارگردانی ادامه دهد و فیلم مهمی مثل تاراج را ساخت و در فعالیت دوبارهاش در دهه ۷۰ فیلم بسیار پر فروشی مثل میخواهم زنده بمانم را کارگردانی کرد و سام و نرگس را هم در سال ۱۳۷۹ ساخت و از همان سال هم در فیلم سینمایی شهرت توانست به بازیگری ادامه بدهد و در نهایت در سال ۱۳۹۱، در ۷۸ سالگی فوت کرد. سعید راد هم بعد از برزخیها ۴ فیلم در ایران بازی کرد و بعد از آن به خارج از کشور رفت اما در سال ۱۳۸۲ به ایران بازگشت و دوئل را با احمدرضا درویش بازی کرد و آخرین کار او هم بازی در سریال دل بود که البته از آن کار ابراز پشیمانی کرد.