کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۵۸۶۵
تاریخ خبر:

داستان ‌دو اتفاق مهم در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ روزی تاریخی بود. دو اتفاق مهم همزمان در این روز رخ می‌دهد. اولی حضور یاسر عرفات در مدرسه رفاه و دیدار با آیت‌الله خمینی رهبر پیروز انقلاب ایران بود. این ملاقات در تشدید شور انقلابی آن روزهای حیرت‌انگیز پس از پیروزی‌، ‌نقش بسزایی داشت. حضور عرفات که آن روزها تک‌ستاره مبارزه با اسرائیل محسوب می‌شد، با استقبال گسترده ده‌ها هزار تن از مردم روبه‌رو شد که طبق معمول هر روز برای ملاقات با امام خمینی به مدرسه رفاه آمده بودند.

بلال‌الحسنه، نویسنده و خبرنگار روزنامه السفیر، به خبرنگاران ایرانی گفت: «ساعت ۴ بعدازظهر روز ۲۸ بهمن‌ماه ۱۳۵۷ از بیروت- از طریق دمشق- به سوی ایران پرواز کردیم. وقتی به فضای آسمان ایران آمدیم، شش هواپیمای فانتوم ساخت آمریکا، برای شناسایی، هواپیمای حامل ما و یاسر عرفات را محاصره کردند. پس از آنکه متوجه شدند هواپیما متعلق به فلسطین است و مسافران آن، همگی فلسطینی هستند، با علامت «V» به ما سلام دادند و حتی خلبانان ایرانی، دست تکان دادند.

یاسر عرفات، ابتدا از پرواز شش فانتوم نگران شد، اما وقتی هواپیما شناسایی شد و علامت به ما دادند، عرفات گفت: «این برای اولین‌بار است که شش هواپیمای فانتوم ساخت آمریکا را می‌بینیم، بدون اینکه قصدشان، از بین بردن ما باشد. علاوه بر این اینها حتی سلام هم می‌کنند.» این طلیعه یک اتفاق بزرگ بود. آیا بین انقلاب ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین اتحادی شکل می‌گرفت؟‌ عرفات آن روزها بزرگ‌ترین متحد خود یعنی انور سادات را به‌خاطر پیمان صلح کمپ دیوید از دست داده بود و حالا در ایران غیر عرب در جست‌و‌جوی متحد خود بود. آن‌هم ایرانی که زمانی بزرگ‌ترین متحد اسرائیل در منطقه محسوب می‌شد. مکالمات میان یاسر عرفات و آیت‌الله خمینی نشان از شادمانی عرفات است.

در همین روز در اتفاقی شگفت‌انگیز اعضای کانون نویسندگان ایران به ملاقات آیت‌الله خمینی می‌روند. شامل اسفندیار فرد، باقر پرهام، بزرگ پورجعفر، فریدون تنکابنی، اسماعیل خویی، مصطفی رهنما، غلام‌حسین ساعدی، محمدعلی سپانلو، جلال سرفراز، فریدون فریاد، محمد قاضی، سیاوش کسرایی، جواد مجابی، محمد مختاری، نعمت میرزازاده (آزرم)، جمال میرصادقی، منوچهر هزارخانی، محسن یلفانی و خانم سیمین دانشور. از چهار تن عضو شورای مرکزی سه نفر در این ملاقات حضور داشتند؛ یعنی پرهام و ساعدی و یلفانی. فقط شاملو غایب بود.
این ملاقات با پیام کانون که توسط باقر پرهام خوانده شد، آغاز شد. در بخش ابتدایی این پیام آمده:

حضرت آیت‌‏الله‏ امام خمینی! برای کانون نویسندگان ایران فرصتی مغتنم است که پیروزی انقلاب ایران را به حضور آن بزرگوار به‌عنوان رهبر مبارزات ضداستعماری و ضداستبدادی ملت ایران تبریک بگوید. حضرت آیت‌‏الله‏ به خوبی آگاهند که در سال‌های سیاه دیکتاتوری بر اهل قلم ایران همانند دیگر قشرهای ملت چه گذشته است. اغلب همین نمایندگان که اکنون افتخار حضور دارند، ممنوع‌القلم بوده و به جرم آثار قلمی کمی و بیشی که توانسته‏اند منتشر کنند، بارها و در طی سالیان دراز زندانی شده و انواع سختی‌ها و محرومیت‌ها را تحمل کرده‌‏اند…

غلامحسین ساعدی که بعدها از ایران رفت و به اپوزیسیون پیوست، این‌گونه از آن روز نقل کرده است.« سیمین دانشور بود، من بودم، سیاوش کسرایی بود، جواد مجابی بود، باقر پرهام. شانزده‌، هفده نفر بودیم… تنها زنی هم که بین ما بود خانم دانشور بود… [ایشان] یک روسری داشتند و این شیخ [مصطفی رهنما] هی می‌گفت که این روسری را یک کمی بکش بالا؛ مثلا صورتتان را بپوشاند. خانم سیمین طفلی هم که سنی ازش بالا رفته و اینها، می‌گفت چی چی را بکش بالا…

خانم سیمین به … آیت‌الله یک‌جور شیفتگی داشت. بعد گفت: آقا اجازه بدهید دستتان را ببوسم…‌ چیز عجیب و غریبی که هیچ‌وقت من یادم نمی‌رود، اتفاقا خانم سیمین و من رفتیم خانه ما. برای من خیلی جالب بود. آن حالت شیفتگی و این چیزها که در بعضی‌ها بود… »
این روایت را هم از خود سیمین دانشور نقل کرده‌اند: سه بار به دیدار امام رفته‌ام، دفعه اول سه روز پس از پیروزی انقلاب و همراه اعضای کانون نویسندگان ایران. در آن دیدار امام پرسیده بود، این زن کیست و گفته بودند همسر جلال آل‌احمد. و امام خواسته بود که دوباره نزد او بروم.
خانم دانشور، تاریخ دیدار دوم را به یاد نمی‌آورد اما یادش بود که امام ذکر خیری از جلال کرده و گفته بود که کتاب غرب‌زدگی او را خوانده و خوشش آمده. خانم دانشور می‌گفت امام از من خواست اگر مشکلی داشتم به اطلاعش برسانم یا به او مراجعه کنم. وی در ادامه با تاکید گفت خیلی از منش امام خوشم آمد، او مردی بزرگ بود با شخصیتی کاریزماتیک که همه را به خویش جذب می‌کرد.

سیدعطاءالله مهاجرانی هم در مستندی که شبکه انگلیسی بی‌بی‌سی درباره سیمین دانشور تهیه کرده است می‌گوید: «خانم دانشور می‌گفت وقتی امام را دیدم، تحت تاثیر او قرار گرفتم. آن‌قدر که این پیرمرد با شکوه، آرام و لطیف بود، نمی‌توانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم، خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.»

در این ملاقات آیت‌الله خمینی خطاب به کانون نویسندگان سخنرانی مفصلی انجام دادند که در بخشی از آن آمده‌«‌ آقایان! شما نویسندگان الان تکلیف بسیار بزرگی بر عهده‏تان است. پیش‌تر قلم شما را شکستند؛ الان قلم شما باز است لکن استفاده از قلم در راه آزادی ملت و در راه تعالیم اسلامی بکنید. »
در چرخش روزگار عرفات که برای یافتن متحد اصول خاصی نداشت، به دوست صمیمی صدام حسین بدل شد و از خط مقدم جنگ عراقی‌ها با ایران بازدید کرد. در آن‌سو کانون نویسندگان بسیاری دچار مسائل سیاسی شدند. مشخص بود که نگاه اعضای کانون نمی‌تواند با اصول یک انقلاب مذهبی همخوان باشد. ساعدی و یلفانی و خویی و آزرم و تنکابنی ایران را ترک کردند. سپانلو و دانشور و مجابی و مختاری و قاضی و شاملو در ایران ماندند. در دهه شصت بالکل از جریان فرهنگی ایران دور ماندند و در دهه هفتاد مجموعه‌ای از حوادث شگفت‌انگیز را پذیرا شدند که خودش داستان دیگری است.

کدخبر: ۳۹۵۸۶۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر