ماجرای حمله به دانشگاه تهران در ۱۶آذر ۱۳۳۲
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | ۲۷ماه مقاومت دولت ملی برابر انگلیس با یک کودتای ۷۰ هزار دلاری در هم شکسته بود و کسی نمیدانست مقصر اصلی کیست؟ مصدق که با پافشاری بر عقایدش و همینطور اعتماد به آمریکا مواهب دولتش را برباد داد و به اهمیت رابطهاش با توده مذهبی ملت واقف نشد یا عقاید آن دوران مبارزین مذهبی مثل آیت الله کاشانی و نواب صفوی که برای اعمال منویات خود در سطح جامعه شتاب بیش از حدی داشتند و نتوانستند و نخواستند ارزش استقلال اقتصادی از قدرتهای استعماری را درک کنند؟
یا حزب توده و طرفدارانش که جریان مبارزات ملی و مذهبی کشور را به کانالهای هیجان و آنارشیگری سوق دادند؟در شهریور ماه ۳۲ تظاهرات جسته و گریختهای علیه دولت کودتا در تهران در جریان بود. بهخصوص در ایام محرم که با اواخر شهریور یکی شده بود. تظاهرات دوم،بیست و دوم و بیست و پنج شهریور که توسط پلیس به شدت سرکوب شد.
روزنامهها حتی کیهان و اطلاعات توقیف شدند بسیاری از بازاریها دستگیر شدند و قلع و قمع طرفداران حزب توده با شدت و بهخصوص در میان ارتشیها ادامه داشت. در این میان شبنامهای به نام راه مصدق منتشر میشد که در میان جوانان طرفداران خاص خود را داشت. از پاییز و تثبیت دولت کودتا ریتم حوادث سریعتر شد.
در ۲۹ مهر ۱۳۳۲ آنتونی ایدن وزیر خارجه وقت بریتانیا گفت «بریتانیا بار دیگر دست دوستی به سوی ایران دراز میکند و برای تجدید مناسبات سیاسی همه نوع آمادگی دارد.» محاکمه مصدق از ۱۷ آبان آغاز شد.۱۴ آذرماه هم سفارت انگلیس در ایران دوباره آغاز به کار کرد. اما اتفاق اصلی سفر ریچارد نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا در ۱۷ آذر به ایران بود. آمریکا که در نابودی رویای استقلال ایران حالا دشمن شماره یک محسوب میشد.
جلوتر از انگلیس و شوروی. نیکسون عازم ایران میشد تا ایران جدید را تحویل بگیرد. شاخه دانشجویی جبهه ملی تظاهرات گستردهای را در دانشگاه تهران به راه انداخت. این بار واکنش حکومت یکپارچه و سرکوبگرانه بود. حمله به تجمع دانشجویان ،تعقیب آنها در ساختمانها و کلاسها و شلیک مستقیم به آنها.
مصطفی چمران حادثه را اینگونه روایت کرده است؛ حادثهای که با حمله سربازان به دانشکده فنی کلید خورد:«مصطفی بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پای در آمد. شریعت رضوی که ابتدا هدف سرنیزه قرار گرفته به سختی مجروح شده بود، دوباره هدف گلوله قرار گرفت. ناصر قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود.
یکی از جانبازان «دسته جانباز» با رگبار مسلسل سینه او را شکافت و او را شهید کرد. در این میان چند نفر از دانشجویان دانشکده افسری که دانشجوی دانشکده فنی نیز بودند دوستان دانشجوی خود را هدایت کرده، دستور دادند به زمین بخوابند و بدین ترتیب عده زیادی از مرگ حتمی نجات یافتند. دستهای در آبخوری و عده زیادی در کتابخانه پنهان شدند و افرادی متعددی در پشت ستونهای سنگی دانشکده خود را از گلوله حفظ کردند. عدهای نیز به کارخانههای دانشکده فنی پناه برده لباس کارگری به تن کرده و از معرکه جان به سلامت بردند. بیست و هفت نفر هم دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.»
سه شهید این رویداد یکی مصطفی بزرگ نیاست. دانشجوی ۱۹ساله که روایت است گرایش سیاسیاش به سمت حزب توده بوده ، احمد قندچی که برادر اصغر قندچی پدر صنعت کامیون ایران است. او دانشجوی سال اول دانشکده فنی بود و از سمپاتهای جبهه ملی و عقاید ملی و مذهبی. او به هنگام شهادت ۲۰ساله بود.از قرار او همکلاسی شهید چمران هم بوده است.
نفر سوم آذر شریعت رضوی برادرزن علی شریعتی است. او به هنگام شهادت ۲۱ساله بود و متولد مشهد و با گرایشات ملی و مذهبی. علی شریعتی درباره او گفته است: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که بیست و دو سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند.» (البته در زمان حادثه ۱۶ آذر،شریعتی با پوران شریعت رضوی وصلت نکرده بود )
عواقب این یورش وحشیانه به عذرخواهی ضمنی شاه از خانواده کشتهشدگان انجامید اما در واقع حکومت از « دسته جانباز» ارتش که بانی اصلی کشتار ۱۶ آذر بود به شکل مخفیانه تقدیرکرد شرح مستند آن در یکی از شمارههای شبنامه راه مصدق درج شده بود.بعد از حادثه ۱۶ آذر دیگر آمریکا به یک هدف واقعی مبارزین از هر طیف و ایدهای تبدیل شد. این آغاز یک دوران تازه بود.