کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۰۹۶۵۲
تاریخ خبر:

داستان عجیب بازگشت پیکر شهید جانی بت اوشانا

چند روز پیش انجمن آشوریان ایران پوستری از یک شهید اقلیت منتشر کرد و اعلام کرد که شهید «جانی بت اوشانا» پس از گذشت ۳۸ سال از شهادت، شناسایی شده است اما نشانی از بستگان او برای تشییع پیکرش در دسترس ندارد.

جانی بت اوشانا متولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۳ است و در شرق دجله و در منطقه علمیاتی بدر به شهادت رسیده است. پیکر این شهید از طریق DNA شناسایی شده است اما ستاد تفحص نتپانست نام و نشانی از خانواده‌اش پیدا کند. خبرگزاری ایسنا ماجرا را پیگیری کرده است:

با جستجو در گوگل، تصاویری از حضور رهبر انقلاب آیت الله خامنه‌ای در خانه این شهید به‌دست می‌آید. عکس‌ها قدیمی است و به سال‌های ریاست جمهوری‌ آیت الله خامنه‌ای تعلق دارد. اطلاعات عکس را بالا می‌آورم. سال ۱۳۶۵ همزمان با ایام ولادت حضرت مسیح، رهبر انقلاب به دیدار خانواده‌های شهدای آشوری و مسیحی می‌رود. تصاویر این دیدار در سال ۱۳۹۷ و روایت آن نیز در کتابی با عنوان «مسیح در شب قدر» از انتشارات صهبا منتشر شده است.

در چند سایت دیگر هم نام شهید جانی بت اوشانا به عنوان یکی از شهدای اقلیت آمده است. وارد سایت‌ «گلزار شهدا» می‌شوم. با این پیش فرض که قرار است مرا به نام و نشانی از این شهید برساند. اما در خود سایت دو شهر به عنوان شهر محل تولد شهید و در انتهای توضیحات آمده بود:«پیکر این شهید پس از مراسم مذهبی تشییع و در مزار شهدای آشوری، آرامستان ساوراء به خاک سپرده شد.»

بالاخره از چند تماس با انجمن آشوریان تهران و آقای «یوناتن بت‌کلیا» نماینده سابق آشوریان در مجلس شورای اسلامی و رئیس انجمن آشوریان تهران به اطلاعاتی از این شهید و چند شماره تماس از بستگان شهید می‌رسم.

جانی بت اوشانا فرزند سوم خانواده بود و به جز خودش چهار برادر دیگر داشت. یکی از برادرنش به آلمان مهاجرت کرد و هیچکدامشان زنده نیست. پدر و مادرش نیز چند سال پیش از دنیا رفته‌اند. پدرش راننده کامیون بود و خودِ جانی دیپلم ادبیات داشت. متولد و بزرگ شده محله کمالی مخصوص تهران است. جایی نزدیکی همان کلیسا آشوریان تهران. چند دختر عمه در ارومیه و یک عموزاده در تهران دارد. به جز این‌ها دیگر کسی جانی بت اوشانا را نمی‌شناخت و هیچ شماره تماسی هم از خانواده‌اش در دسترس نبود. این‌ها را از صحبت‌های بت‌کلیا رئیس انجمن آشوریان تهران متوجه می‌شوم.

انجمن، شماره دخترعمو و دختر عمه شهید جانی بت اوشانا را در اختیارم می‌گذارد: «در آن موقعیت تمام جوانان کشور از جانشان مایه گذاشتند و تنها پسر عموی من نبود. همه شهدا و جانبازان از موقعیت و شرایط جنگی کشور خبر داشتند و برای دفاع رفتند.» دختر عموی جانی بت اوشانا گفتگویش را با این چند جمله آغاز می‌کند: سال ۶۳ به ما خبر دادند که پسر عمویم در منطقه عملیاتی بدر شهید و مفقود شده است. عمو و زن عمویم تا لحظه آخر منتظر آمدن پسرشان بودند. هربار که شهید می‌آمد، آزمایش DNA می‌دادند اما خبری نمی‌شد. زن عمویم می‌گفت که شاید جانی اسیر باشد و خودش بازگردد. مادرش هنوز امید داشت. چند سال گذشته بنیاد شهید با حضور پدر شهید مراسمی برگزار کرد و آب پاکی را روی دستمان ریخت که این پسر دیگر مفقود الاثر است. وقتی خبر رسید که کسی به این نام پیدا شده است همه شوکه شدیم.»

اولین کسی که پس از اطلاعیه انجمن آشوریان تهران، شهید جانی بت را شناسایی کرده بود، دختر عمه او «شامیران اصلان» است. وقتی درباره خصوصیت‌های شهید از او می‌پرسم بارها تکرار می‌کند که جانی بسیار وطن‌دوست و متعصب به ایران بود:« سال ۶۳ وقتی به ما خبر شهادت جانی را دادند، دایی‌ام به همه ارگان‌های مرتبط را برای پیدا کردن پیکر جانی رفت. تا اینکه به او گفتند که جانی مفقودالاثر است. بعد از چند سال و در همان سال‌های جنگ تحمیلی پلاک و ساک جانی را به خانه دایی آوردند و گفتند که پسرتان به دلیل شدت جراحات به شهادت رسیده است. این پلاک و این ساک اوست. دایی همیشه به شهادت جانی افتخار می‌کرد و می‌گفت که خون پسرم از خون جوانان دیگر رنگین‌تر نیست. پس از شهادت هم می‌گفت که من پسرم را در راه وطن دادم. مادر و پدر جانی پس از سال‌ها چشم انتظاری هم از دنیا رفتند.»

قصه پیدا شدن گمشده‌شان را هم اینگونه تعریف می‌کند:«در گروه‌های آشوریان یکباره عکس جانی را دیدم. قبل از خواندن متن زیر عکس یکباره گفتم عکس پسر داییم اینجا چه می‌کند؟ متن زیر تصویر را که خواندم متوجه شدم پس از ۳۸ سال جانی بازگشته است. با چشم‌های گریان خودم را معرفی کردم و گفتم که دختر عمه او هستم.»

به‌خاطر فاصله سنی کم‌ جانی و این دختر عمه‌اش، جانی ارتباط صمیمی با او داشت. اما وقتی شامیران ازدواج می‌کند و خود جانی به سربازی می‌رود باز هم جانی بود که دختر عمه‌اش را برای این دوری دلداری می‌داد.«وقتی به سربازی رفت و من ازدواج کردم خیلی کم او را می‌دیدیم. اما هر بار که او را می‌دیدم به من می‌گفت که برای آزادی وطن‌مان درحال جنگ هستیم. دعا کن تا پیروز از این جنگ خارج شویم. خودم را هم پیشاپیش برای خاک وطن فدا کردم. بازگشت جانی برایمان هیجان داشت. یک هیجان حزن انگیز است.»

کدخبر: ۵۰۹۶۵۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • zenon

    خوش به حالت جانی ..

  • _user_1591597440

    روح شهید جانی و همه شهدای وطن شاد و غریق رحمت واسعه الهی باد.

  • _user_1560804133

    نعلت به جنگ ، نعلت بر باعث و بانی اش روح ت شاد