داستان سومین یهودای ساواک
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | پیش از این درباره دو نفوذی ساواک در گروههای چپی نوشته بودیم.یعنی امیرحسین فطانت که کار گروه گلسرخی و دانشیان را یکسره ساخت و سیروس نهاوندی که گروههای مائوئیستی و کمونیستی را تخریب کرد.اما کاری که عباسعلی شهریاری با جریان چپ انجام داد مغولها با ایران نکردند.
زاده کازرون به سال ۱۳۰۷ که در دهه ۲۰ به عضویت حزب توده درآمد و در ناآرامیهای کارگری آن دوران در مناطق جنوبی بسیار فعال بود و دورهای هم به زندان افتاد اما پس از کودتا به کویت گریخت.احتمالا با وساطت پدرهمسرش که دوست تیمور بختیار بود در سال ۱۳۳۶ به تهران بازگشت و به همکاری با ساواک پرداخت.
او تشکیلات پراکنده حزب توده را دوباره سازماندهی کرد و با فراغ بال در اختیار ساواک قرار میداد.او به بهانه سازماندهی مجدد چند مامور ساواک را نیز وارد تشکیلات کرد و در تمام این دوران به عنوان یک نابغه مورد ستایش رهبران فراری حزب توده بود.بهخصوص رادمنش دبیر اول این حزب.وی به عنوان مغز متفکر حزب توده خودش را به هستههای باقیمانده این حزب در اصفهان و خوزستان و آذربایجان وصل کرد و تکتک اعضا را تحویل ساواک داد.
او با هماهنگی ساواک توانست عملیات فرار اعضای حزب کمونیست عراق از مرز ایران به سمت شوروی را در سال ۱۳۴۲ سازماندهی کند و به این ترتیب شهرت خود را به عنوان مغز عملیاتی حزب توده تقویت و جایگاهش را محکمتر کند.ارتباط او با کادر رهبری که در آلمان شرقی مستقر بودند به جایی رسید که با سفارش او چهارتن از چهرههای فراری و رده بالای حزب توده تصمیم گرفتند برای هدایت عملیات انقلابی با پشتیبانی شهریاری به ایران بازگردند که خب هر چهار نفر در سال ۱۳۴۳ در جایی میان هشتپر و آستارا به چنگ ساواک افتادند.
بهخصوص بازداشت پرویز حکمت جو و علی خاوری که ضربه سنگینی به حزب توده بود.حکمت جو در زندان ماند و به سال ۱۳۵۳ کشته شد و علی خاوری هم پس از ۱۴سال همزمان با انقلاب ۵۷ از زندان بیرون آمد و بعدش هم پس از کیانوری دبیر اول حزب توده شد. یکی از شاهکارهای خبیثانه این یهودای بزرگ سیاسی ماجرای حمله ساواک به چاپخانهای بود که روزنامه مردم را چاپ میکرد و دو کارگر یعنی صابر محمدزاده وآصف رزم دیده دستگیر شدند و تا زمان انقلاب در زندان باقی ماندند(هر چند هر دو نفر در دهه ۶۰ و در ماجرای برخورد با حزب توده به جرم جاسوسی و تلاش برای راهاندازی کودتا اعدام شدند).
جالب اینکه شهریاری به رهبری حزب توده اطمینان داد که چاپخانهای برای ادامه انتشار ضمیمه مردم پیدا خواهد کرد و خب این کار را هم کرد:از آن پس چاپخانه ساواک، ارگان حزب توده را منتشر میکرد!
در سال ۴۵، چند نفر از فعالان حزب توده به شهریاری مشکوک شدند و به وسیله عضو دیگری به نام ملایری پیامی را برای کادر مرکزی حزب در روسیه فرستادند و از نقش شهریاری ابراز نگرانی کردند.
فقط بدشانسی آنها این بود که ملایری خودش عضو ساواک بود و پیام را عینا تحویل شهریاری داد و شهریاری هم پیام را در جهت تقدیر از خودش عوض کرد و ملایری را راهی مسکو کرد و دو نفری را که به او مظنون شده بودند(رزمی و معصومزاده) را به قتل رساند.اما اینجا بدشانسی آورد چراکه ملایری مورد سوءظن ماموران امنیتی شوروی قرار گرفت و بعدها دربازجوییها اصل ماجرا را اعتراف کرد.
شعبده دیگر شهریاری وصل شدن به اعضای تندرو رادیکالی بود که داشتند هستههای چریکهای فدایی را ایجاد میکردند.شهریاری نقش اصلی را در دستگیری مهمترین کمونیستهای تئوریسین و مسلح فدائیان خلق ایفا کرد. مثل بیژن جزنی، سورکی، سرمدی، ضیا ظریفی، چوپانزاده، رشیدی، سیروس شهرزاد،زاهدیان و بسیاری دیگر.
مشهور است که جزنی در حال گرفتن اسلحه از ناصر آقایان دستگیر میشود.نمایشگردانی این اتفاق کلا با شهریاری بوده است.بقیه اعضای گروه با شهریاری تماس میگیرند که بتوانند از کشور مخفیانه خارج شوند و شهریاری هم قول همکاری میدهد و خب همگی سر از زندان و شکنجهگاههای ساواک در میآورند!
او یک تنه گروه نوپای آرمان خلق را نیز از هم پاشاند و موجب کشته شدن همه آنها شد.یعنی همایون کتیرایی و هوشنگ تره گل و بهرام طاهرزاده و ناصرکریمی. او در یک قلم خیانت دیگر در حالی که نشان میداد در حال تدارک خروج مخفیانه ۳۰چریک جوان برای آموزش در اردوگاههای رزمی فلسطین بود،کاری کرد که تقریبا همه آنها سر از اوین دربیاورند!
او در این میان به عنوان شاخصترین چهره حزب توده در ایران، به تیمور بختیار که در عراق به سر میبرد و علم طغیان برداشته بود وصل شد و تلاش کرد که به بهانه تشکیل جبهه ضد شاه و ائتلاف با بختیار، پای رهبران فراری حزب توده از جمله رادمنش را به بغداد بکشاند تا همانجا کلکشان کنده شود اما این نقشه با سرسختی بختیار که شرط توده برای ندامت از گذشته را قبول نکرد، پیش نرفت و در نهایت با ایده شهریاری یک تودهای نادم دیگر، یک افسر ارمنی، بختیار را میکشد.
در این میان کا گ ب با شنود مکالمات ساواک به نفوذ در حزب توده پی برده بود و با دستگیری یک رابط دیگر که توسط شهریاری عازم مسکو بود مطمئن شد که یک جای کار میلنگد. هیاهوی این ماجرا به برکناری رادمنش از رهبری حزب توده منجر شد که تا آخرین لحظه به شهریاری ایمان کامل داشت.ساواک از اینجا به بعد پرونده شهریاری را بست و در یک نمایش تلویزیونی با تصویر ضد نور او،ثابتی ادعا کرد که مرد هزار چهره دستگیر شده است.
اما شهریاری از آن به بعد به بیزینس روی آورد و رئیس شرکت کشتیرانی آریا شد.در همین میان ضیا ظریفی و بیژن جزنی در زندان شواهدی را مرور کردند که نشان میداد شهریاری خیانتکار است.آنها این اطلاعات را به بیرون از زندان منتقل کردند. از ابتدای دهه ۵۰ این شاهمهره ساواک مجبور میشود زندگی مخفی را در پیش بگیرد چراکه چریکهای فدایی به دنبال او بودند تا انتقام بگیرند.
تا اینکه در سال ۱۳۵۳ یکی از اعضای نزدیک به حمید اشرف به شکل اتفاقی دختر شهریاری را در تاکسی میبیند و با زیر نظر گرفتن او مخفیگاه پدر لو میرود.عملیات ترور کلید میخورد و چند روز بعد یک هسته شش نفره، شهریاری را در اسفند ۱۳۵۳ و در خیابان پرچم در غرب میدان کندی (میدان توحید فعلی) به قتل میرسانند. پایان زندگی خطرناکترین عنصر نفوذی ساواک. مرد هزارچهره. یک ماه بعد شاید در تلافی این ترور، بیژن جزنی و هشت نفر دیگر در تپههای اوین اعدام شدند.