داستان ریتای درویش و بلقیس نزار
روزنامه هفت صبح، مهسا مژدهی | محمود درویش و نزار قبانی هر دو پادشاهان شعر عرباند که یکی در دمشق و در دهه ۲۰ میلادی و دیگری در فلسطین و در دهه ۴۰ متولد شدهاند. زندگی هر دو آنها بعد از واقعه «نکسه» یا همان شکست اعراب از اسرائیل در جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷، با سیاست گره خورد.هر دو سالها در رثای زنانی که عاشقشان بودند سرودند و داغ عشق را تا روز آخر زندگی بر دل کشیدند.
هر دو شاعر عرب زبان، وجه مشترکی با هم دارند. سیاست و جنگ آنها را برای همیشه از زنان محبوبشان دور کرد و از آن پس هر دو شاعر عاشقانههای سوزناک عرب شدند. اینجا از این دو ماجرای عاشقانه بخوانید.
* یک: محمود درویش برای هیچ زن دیگری شعر نسروده است.«ریتا» آن زن جوان خوش قد و بالایی است که قلب شاعر را در اوایل ۲۰سالگی تسخیر کرد و تا آخرین سالهای عمر درویش خاطرش با او ماند. درویش برای ریتا مینویسد:«ریتا، مرا دوست بدار…چون عطر یاسمن… تا غم و اندوه مرد دربند فرو میرد.»
اما اگر در فلسطین در آستانه سال ۱۹۶۷ عاشق شوید، تراژدی برای شما رقم خواهد خورد. این همان داستانی است که بر سر محمود درویش هم آمد.
«تمر بن آمی» زنی یهودی در سرزمین اشغالی بود که آواز میخواند و محمود مردی شاعر مسلک که روستای کودکیاش در حوالی«عکا» به دست اسرائیلیها به آتش کشیده شده بود. آنچه از دوران کوتاه عاشقی این دو باقی مانده، چند عکس دونفره است که در آن درویش جوان و لاغر، چشمان تیزش را مستقیم به دوربین دوخته و تعداد نسبتا زیادی شعر که شهرتی جهانی دارند.
اما جنگ میان اعراب و اسرائیل فرصت عشق ورزی را از آن دو گرفت. تمر که درویش به او نام ریتا داده بود، به ارتش اسرائیل پیوست تا تبدیل به یک اشغالگر شود. تفنگ به دست گرفت و محمود در موردش نوشت: میان ریتا و چشمانم تفنگیست…اما محمود درویش تا ۴ دهه پس از آن از ریتا شعر میخواند. اما هویت این زن نزدیک به ۵ دهه پنهان باقی میماند تا روزی که یک فیلمساز عرب به سراغ معشوقه پنهان درویش میرود تا راز آن رابطه کوتاه مدت پر شور را بداند.
* دو: نزار قبانی حداقل در ابتدا از درویش خوش شانستر بود. بلقیس را عاشقانه دوست داشت و بلقیس هم دلش را به این شاعر باخته بود. زن عراقی الاصل، از قبانی دو فرزند داشت که در بمبگذاری سفارت عراق در لبنان تکه تکه شد. نزار پس از این فاجعه مینویسد: «بلقیس رفته بودی انار بخری؛ دانههایت را آوردند…»
میگویند شعر قبانی پس از مرگ بلقیس تبدیل به مرثیه شد. او که پیش از آن از زن، عشق، زیبایی و گاه سیاست مینوشت، پس از آن تنها مرثیه گوی زنی شد که عاشقانه دوستش داشت. خودش این مرثیه سرایی را اینطور توصیف میکند: به این فکر میکنم که چند « بَلقیس» در جنگ کشته شدهاند ؟ و چند عاشق هیچگاه به شعرشان بازنگشتند…؟