داستان دو باجناق؛ حسنعلی منصور و هویدا
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا دو سیاستمدار اصلی دوران پس از پانزده خرداد هستند. دهه سی را به عنوان دیپلمات سپری کرده بودند و بانیان تشکلی به نام کانون ترقی ایران بودند که بعدها به حزب ایران نوین تغییر نام داد. سیاستمداران جوانی که جاهطلبانه میخواستند زمام قدرت را از چهرههای سالخورده باقیمانده از دوران رضاشاهی خارج کنند.
هویدا فرانکو فیل بود اما منصور به شدت آمریکوفیل و برای همین پس از شکست علی امینی و استعفای علم، با هماهنگی آمریکا، بلافاصله پس ازتلاطمات ۱۵ خرداد نخست وزیر شد و دوست صمیمیاش یعنی امیرعباس هویدا را وزیر دارایی کرد. منصور ۴۰ ساله بود و هویدا ۴۵ ساله.پدر منصور در سالهای ۱۳۱۹ و ۱۳۲۹ در دو نوبت کوتاه، نخست وزیری را تجربه کرده بود اما پدر هویدا یک رجل درجه دو دوران قاجاری بود.
در رفاقت این دو به جز دلباختگیشان به تجدد و فرنگی مآبی و وابسته بودنشان به دستگاه عبدالله انتظام ، در شرکت نفت پای عشقشان به دو خواهر هم وسط بود.نوادگان وثوق الدوله، از خانوادهای ثروتمند و اشرافی یعنی فریده و لیلا امامی. منصور با فریده ازدواج کرده بود و جایگاه سکوی پرش خود را در همان دهه سی محکم کرده بود. ازدواج با نوه وثوقالدوله یعنی خویشاوندی با قوام وامینی .
چرا که قوام برادر کوچک وثوق الدوله بود و امینی هم داماد وثوق الدوله و شوهرخاله فریده و لیلا امامی. اما رابطه هویدا و لیلا که می گویند از همان شب ازدواج منصور و فریده جوانه زده بود ،به شکلی فرانسوی پسند ادامه یافته بود. رابطهای آزاد و احتمالا عاشقانه. در واقع منصور و هویدا به نوعی باجناق هم محسوب میشدند و به نظر می رسد رابطه طولانی امیرعباس و لیلا تحت تاثیر ازدواج زودهنگام حسنعلی منصور و فریده امامی قرار داشت.
در آن زمان جدااز کانون ترقی ایران ،هم هویدا و هم منصور اعضای هیات مدیره شرکت نفت به ریاست عبدالله انتظام هم بودند.اما ستاره بخت منصور با تکیه بر نسب خانوادگی و ازدواج سیاسی و جاه طلبی ذاتی به سرعت روبه صعود بود تاآنجا که در اسفند ۱۳۴۲ به نخست وزیری رسید.
روایت است که در مرداد ۱۳۴۳ در بازگشت از مهمانی فاطمه پهلوی در شمال،این چهارنفر سوار بر اوپل لیلا امامی به تهران برمیگشتند و به خاطر مستی او تصادف سختی میکنند که موجب شکستگی پای هویدا میشود و تا آخر عمر محتاج عصا میماند. ژاما دوران اوج حسنعلی منصور، دورانی که همه عمر برای آن برنامه ریزی کرده بود و تحصیل کرده بود و حتی ازدواج، فقط یازده ماه به طول میانجامد. در بهمن سال ۱۳۴۳ ، منصور سه ماه پس از آنکه حکم تبعید آیتالله خمینی را صادر کرده بود، توسط بخارایی از اعضای هیات موتلفه ترور میشود.
در ۴۱سالگی. و ناگهان در میان انبوهی از مدعیان پست نخست وزیری همای اقبال روی شانه هویدا مینشیند و تکنوکرات نه چندان سرشناس وارث باجناق غیررسمی خود میشود. سپس در سال ۱۳۴۵ هویدا ازدواج رسمی خود با لیلا امامی را اعلام میکند. در سن ۴۷ سالگی در حالیکه لیلا امامی هم ۳۵ساله بود.
اما مشکلات از این به بعد آغاز میشود. عدم تقید لیلا به تشریفات دربار، بیاعتناییاش به جایگاه اشرف و ناسازگاریاش با تیم امنیتی نخست وزیری که سهوا باغبان کهنسال خانواده امامی را در یک سوءظن احمقانه کشته بودند موجب شد تا او به چهرهای پردردسر برای دربار بدل شود. او مهمانیها را نمیآمد و در پوزیشن زن روشنفکر پاریسی اما در قلب تهران، خود را با گلخانه پرزرق و برقش سرگرم میکرد که گلهای ارکیده روی کت هویدا حاصل همان گلخانه بود.
در گزارشهای ساواک او دلباخته گل و وینستون و ویسکی توصیف شده است. سال ۱۳۵۰ در حین سفر به پاریس لیلا امامی از هویدا جدا میشود. روایت است به خاطر خیانت امیرعباس. روایت دیگری هم هست که به خاطر فشار اشرف این اتفاق افتاده است و یا شاه که از این دو خواهر (هم فریده و هم لیلا ) دل خوشی نداشته است.
این ها روایت های معقول از دلیل طلاق این دو نفر هستند وگرنه بقیه روایت ها بسیار شگفتانگیز و حتی کثیف محسوب می شوند و بهتر است از نقلشان خودداری کنیم. لیلا به پاریس میرود اما عجیب آنکه روابطش را با هویدا حفظ می کند. با هم برای تعطیلات به یونان می روند و درایران هم هویدا از امکانات نخست وزیری برای پشتیبانی مالی باغ گل بزرگ لیلا در کرج به اسم سامان گل حمایت مادی و مهندسی می کند. و در اکثر مواقع در کنار هم حضور داشتند .
خب بقیه ماجرا را میدانید. هویدا سیزده سال در پست نخست وزیری باقی ماند و به منصب خود که در واقع رئیس تشریفات حکومت پهلوی بود، رضایت داده بود. نخست وزیری که نه بر تصمیمات نفتی ؛ نه تصمیمات امنیتی و برنامههای ساواک، نه بر سرنوشت ارتش و خریدهای نظامی و نه حتی ایدههای دیپلماسی هیچ اختیار و کنترلی نداشت و جایگاه خودرا حتی پایینتر از امثال علم و اشرف و حتی تیمسار خانم و منوچهر اقبال ارزیابی میکرد.
برای همین نه رشد اقتصادی برق آسای دهه چهل را به او نسبت میدهند و نه آشفتگی اقتصادی و سیاسی دهه پنجاه را؛ هرچند احتمالا در هردو ماجرا سهمی داشته است. او در نهایت در سال ۵۷ به سمت وزیر دربار تنزل کرد و بعد در آبان ۵۷ توسط حکومت ازهاری به همراه چند چهره متنفذ دیگر به زندان افتاد تا مثلا خشم مردم آرام شود.شاه که در دی ماه ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد به نظر میرسید خیلی نگران سرنوشت نخست وزیر کهنه کارش نبوده است.
روایت است که شاپور بختیار طرح دیگری را آماده کرده بود که طی آن امیرعباس هویدا باید محاکمه و اعدام میشد و این طرح نظر مثبت شاه را هم که به دنبال یک قربانی برای بقای خود بود جلب کرده بود. حال با چه اتهامی مشخص نیست. مشخص است که هویدا پرونده فساد اقتصادی نداشته است اما آنچه مخالفانش را به سرحد جنون میرسانید همین انفعال او در برابر سیر تصمیمات نهادهای قدرت و سرکوب در دوران نخست وزیریاش بود.
هویدا در همان زندان جمشیدیه میماند و در ۲۲ بهمن ۵۷ به دست انقلابیون میافتد و در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ اعدام میشود. این که جزئیات این محاکمه و اعدام چگونه بوده شایعات زیادی را پیرامون خود دارد اما به نظر میرسد هیچکس از فرایند این محاکمه و دادگاه وشکل اعدام چندان راضی نیست. این داستان دو باجناق بود. راستی لیلا امامی هم در سال ۱۳۹۷ در پاریس درگذشت. در سن ۸۶ سالگی.