داستان دو پروفسور خوشنام اروپایی در ایران
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در سالهای پس از جنگ دوم جهانی دو پزشک و دانشمند اروپایی (فرانسوی و بلژیکی) در ایران مقیم شدند و حاصل تلاشهایشان منجر به محبوبیت غیرمنتظره آنان در میان ایرانیان شد. فرد مشهورتر پروفسور بالتازار بود. دانشمند میکروبشناس نابغه فرانسوی که اتفاقا بعدها الهامبخش کارتون مشهور پروفسور بالتازار بود.او جزو جامعه پزشکان فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی بود که برای مهار بیماریهای واگیر خدمات خودرا به دولتهای مختلف در آسیا و آفریقا عرضه میکردند.
وقتی خبر ازشیوع طاعون در کردستان و مناطق غربی ایران منتشر شد،بالتازار طی قراردادی با دولت ایران به کشورمان آمد و ریاست انستیتو پاستور را به عهده گرفت و شروع به سازماندهی واکسیناسیون و مبارزه با طاعون و آبله و هاری و سل کرد.کانون اصلی مطالعات او در کبودرآهنگ همدان بود که پایگاه انستیتو پاستور را با هزینه مردی خیر به نام جمشید قراگوزلو در این منطقه برپا کرده بود.تحت هدایت او انستیتو پاستور به یک موسسه علمی قدرتمند در سطح خاورمیانه بدل شد.
یادمان باشد کمی قبلتر از حضور بالتازار در انستیتو پاستور، دکتر جردن هم البرز را به یک قطب آموزشی پربازده تبدیل کرد(بین سالهای ۱۲۷۹ تا ۱۳۱۹). میبینید همیشه مدیریت خارجی حاکی از استعمار و توطئه نبوده است. بالتازار پس از ریشهکن کردن طاعون در اواخر دهه سی از پاستور کنارهگیری کرد اما تا سال ۱۳۴۵ همکاریهایش را با پزشکان و متخصصین ایرانی ادامه میداد. بالتازار قریب به ۱۷سال در ایران سکونت داشت و در سال ۱۳۵۰ در پاریس و در سن ۶۳سالگی درگذشت.
اما داستان پروفسور بولون از این هم جالبتر است.او با اینکه شهرت بالتازار را نداشت.یک پزشک متخصص و جراح متولد بلژیک بود که در سال ۱۳۳۴ با قراردادی هزار دلاری از طریق وزارت دربار به آستان قدس رضوی معرفی شد تا ریاست بخش جراحی بیمارستان امام رضا را برای سه سال برعهده بگیرد. او در این زمان ۴۳ ساله است. اما قرارداد سه ساله به یک اقامت ۱۵ساله بدل شد.بولون در بیمارستان امام رضا در مشهد، جراحی نوین علمی را به شاگردان پرشمارش معرفی کرد.
دهها دکتر جراح حاذق از زیردست بولون به جامعه پزشکی معرفی شدند. حضور او در مشهد داستانهای عجیبی برای او به وجود آورد. رویارو شدن با بیمارانی که میگفتند از طریق توسل به امام رضا شفا گرفتهاند بهخصوص چند بیمار مبتلا به سل،به شدت ذهن این پروفسور بلژیکی را به خود مشغول ساخته بود.بهخصوص بیماری که مدعی بود از طریق رویا و حضور در محضر امام رضا شفا یافته و حرفهایش چنان فضای معنوی بر بیمارستان حاکم ساخته بود که بولون هم به همراه چند پرستار دستهجمعی اشک میریختند.
این فضا بولون را به دین اسلام علاقهمند ساخته بود تا آنکه کار به عمل جراحی آیتالله هادی میلانی از مراجع مشهد رسید. از اینجا به بعد روایتهای مختلفی برای به اسلام روی آوردن بولون وجود دارد که هیچکدام از طرف خود او تحریر نشدهاند و میشود مقداری هیجان و یا دخل و تصرف را در این خاطرهها لحاظ کرد.معمولا اینگونه خاطرهها برای آنکه ضربه تربیتی بیشتری داشته باشند دچار نوعی تحریفهای ملیح میشوند.
به هرحال روایت مشهور که عموما بین علما و روحانیون شنیده میشود اینگونه است:مرحوم آیتالله سید محمدهادی میلانی(ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور بولون پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند و پس از این مسئله پروفسور بولون گفت« کلمه شهادتین را به من بیاموزید زیرا از این لحظه میخواهم روی به اسلام بیاورم… بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است.»
این روایت آنقدر اتو کشیده و با ساختارهای دراماتیک منطبق است که بعید است عین به عین با واقعیات منطبق باشد.اما این نکته غیرقابل انکار است که بولون در اواخر دوران کاریاش در مشهد به اسلام میگرود و نام عبدالله را برای خود انتخاب میکند.او در سال ۱۳۴۸ در مشهد فوت میکند.در سن ۵۸ سالگی و به پاس کوششها وتلاشهایش برای جامعه پزشکی ایران و گرویدنش به اسلام در خواجه ربیع به خاک سپرده میشود. این داستان دو پرفسور خوشنام اروپایی در ایران بود.