داستان خروج محمدرضا پهلوی از ایران
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | از نیمه مهرماه که آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو مستقر شد، ریتم حوادث بازهم تندتر شد. مطبوعات به یک اعتصاب سهروزه در اواخر مهر دست زدند و فقط با گرفتن تضمین در مورد عدم سانسور به کار خود بازگشتند. در اواخر مهر و اوایل آبان، جمعی از زندانیان سیاسی آزاد شدند. مثل مهندس بازرگان و آیتالله منتظری و طالقانی.
در همین آبان هرگونه فعالیت اقتصادی برای خانواده پهلوی ممنوع اعلام شد. در سیزده آبان زدوخورد نظامیها با دانشجویان در خیابان شاهرضا و دانشگاه تهران تلفات قابل توجهی به بار آورد. جعفر شریف امامی که با دوحادثه ۱۷شهریور و سیزده آبان در حافظهها تثبیت شده بود در ۱۴آبان و پس از ۶۹روز، استعفا داد و دولت نظامی ارتشبد ازهاری بر سرکار آمد.
در همین تکاپو و تنشهای انقلاب خبر میرسد که امام موسی صدر هم که در شهریور که به لیبی سفر کرده مفقود شده است. تنش در تمام کشور احساس میشد بهجز رادیو تلویزیون. قطبی پسردایی ۳۸ساله فرح دیبا از همان مدل تکنوکراتهای خوشلباس و نسبتا جوان رژیم پهلوی بود. مثل ثابتی(معمار و تئوریسین شکنجه و کمیته ضدخرابکاری) و حسین نصر(رئیس سابق دانشگاه شریف و رئیسدفتر فرح) و داریوش همایون(وزیر اطلاعات و جهانگردی در دولت آموزگار).
تکنوکراتهایی که خودشان را برای دستیابی به مناصب بالاتر و مهمتر آماده میکردند که با موج انقلاب روبهرو شدند. قطبی با پشتیبانی فرح، سالها مدیریت تلویزیون را در دست داشت و به طراز کیفی غیرمنتظرهای در میانگین برنامهسازی دست پیدا کرده بود. او همچنین از معماران اصلی جشن هنر شیراز بود که یکی از دلایل مهم عصیان طیف مذهبی در مقابل رژیم محسوب میشد.
نام او از جنبه دیگری هم در تاریخ ثبت شده است. او نویسنده متن سخنرانی پوزشطلبانه شاه از مردم بود که در تلویزیون و در ۱۶آبان ۵۷ توسط محمدرضا قرائت شد و با تیتر من صدای انقلاب شما را شنیدم، معروف شد. سخنرانیای که بیش از هرچیزی تزلزل و فروپاشی و ترس شاه را مخابره میکرد. طرفه آنکه سیدحسین نصر مدعی است که قطبی تقیدات مذهبی هم داشته که ادعای عجیبی است. بگذریم.
برگردیم به داستان انقلاب. دولت ازهاری هم ۵۶روز عمر میکند. و در ۱۱دیماه فرو میپاشد. سهروز مذاکره شاه برای تشکیل دولت جدید با چهرههایی ملیگرا مثل غلامحسین صدقیانی، وزیر کشور دولت مصدق و رئیس دپارتمان جامعهشناسی دانشگاه تهران به جایی نمیرسد. صدقیانی خواستار بازگشت به نظام مشروطه میشود و خب شاه قبول نمیکند.
کریم سنجابی هم گزینه دیگر بود که با دیدار با آیتالله خمینی در پاریس و ابراز ارادت به رهبری ایشان از فهرست خارج شد. درنهایت قرعه به نام شاپور بختیار یکی دیگر از چهرههای قدیمی جبهه ملی میافتد. مردی ۶۵ساله که از ۱۴دیماه در اوج ناآرامیها نخستوزیر میشود و خودش را مرغ طوفان مینامد. و جالب آنکه دولت این یکی هم فقط ۳۸روز به طول میانجامد.
در همین ۱۴دیماه ژنرال هایزر، معاون نیروهای آمریکایی در اروپا با ماموریتی ویژه به تهران میآید. او ملاقاتهای متعددی با فرماندهان نظامی انجام میدهد و از آنها میخواهد که پشتیبان دولت بختیار باشند و حتیالمقدور از پادگانها خارج نشوند. شاه که هنوز خاطره خوش مداخله آمریکا در کودتای ۲۸مرداد را در ذهن داشت، هایزر را در ارائه توصیههایش آزاد میگذارد.
در برنامه پیشنهادی از هایزر خروج شاه از ایران هم قید شده بود. ظاهرا آمریکا از اینکه شرایط ایران از کنترل خارج شود میترسیده است. خروج شاه بهنظر میرسید بهنوعی بازسازی ماجراهای قبل از کودتای ۲۸مرداد سیودو باشد. احتمالا در ذهن شاه هم همین مسئله بود که توصیه هایزر را قبول کرد و در ۲۶دیماه ایران را به مقصد مصر ترک کرد.
شاه در آن دوران حد فاصل زمستان ۵۶ تا زمستان ۵۷ به مردی بیروحیه و متزلزل تبدیل شده بود. او حجم مخالفتهای مردمی با خودش را باور نمیکرد. سیل جمعیت در عید فطر و تاسوعا و عاشورا او را شوکه کرده بود. دوسالی میشد که با نشانههای سرطان لنف دست و پنجه نرم میکرد. دوتا همنشین و مشاور اصلیاش یعنی اسدالله علم و ارنست پرون را از دست داده بود و اشرف هم مدتها بود که به نیویورک سفر کرده بود.
روند فرار نامحسوس نزدیکانش به خارج از کشور هم شروع شده بود. و برعکس پشتیبانی بیقید و شرط جمهوریخواهها، دولت کارتر سیگنالهای متضاد و متناقضی برای او ارسال میکرد. شاه با چشمانی گریان و روحیهای باخته ۲۶دی تهران را ترک کرد و دیگر هرگز بازنگشت. روزنامهها جسورانه تیتر زدند: شاه رفت. در خیابانها هم جشنهای مردمی برقرار شد.
او بعد از دورهای طولانی از سرگردانی و دیپورتشدنهای غیرمنتظره از سوی دولت آمریکا و شیمیدرمانیهای پیاپی درنهایت در مرداد ۵۹ در بیمارستانی در قاهره فوت کرد. در ۶۰سالگی. همچون پدرش در تبعید و با موجی ملموس از نفرت از سوی افکار عمومی.