داستان ترور حسنعلی منصور در بهمن ۱۳۴۳
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | پس از فوت آیتالله بروجردی و خیزش آیتالله خمینی (که در آن سالها ۶۰ سالگی را پشت سر گذاشته بودند) علیه حکومت پهلوی در ابتدای دهه چهل، گروههای رادیکال مذهبی برای پر کردن خلأ فدائیان اسلام به تکاپو افتادند و اینگونه در تابستان ۱۳۴۲ و بعد از واقعه ۱۵ خرداد موتلفه اسلامی زاده شد.
در ائتلاف سه هیات بزرگ مذهبی تهران (هیات مسجد امینالدوله، هیات مسجد شیخعلی و هیات اصفهانیها). چندین نفر از موسسان سابقه حضور در جمعیت فدائیان اسلام راداشتند. کاظم مقدم در کتاب خشونت قانونی این گروه را اینگونه توصیف کرده است: جمعیت مؤتلفه اسلامی، از ائتلاف سه هیات در اوایل سال ۴۲ پدید آمد. افراد اصلی که در شکلگیری آن نقش داشتند، اغلب از شغلهای جزء و اکثراً شاگرد مغازه و با میانگین سنی ۳۰ سال با تحصیلات ششم ابتدایی بودهاند…
این گروه بلافاصله با بخشی از روحانیت جوان ارتباط برقرار کرد. از جمله هاشمی رفسنجانی، مطهری، انواری و بهشتی. و همینطور باهنر و گلزاده غفوری. عجیب است که مثلا مطهری و گلزاده غفوری همزمان با اعضای نهضت آزادی که میانه رو محسوب میشدند نیز معاشرت داشتند.بعد از ماجرای ۱۵ خرداد و بازداشت و حصر آیتالله خمینی، موتلفه به دنبال ترور اعضای رژیم بودند تا ضرب شستی به آنها نشان دهند.
هدف اولیهشان اسدالله علم نخست وزیر وقت بود. آیتالله انواری شرایط آن سالها را این گونه توصیف کرده: آقای صادق امانی آمد منزل ما و گفت: با اعلامیه کار درست نمیشود. این هنوز زمان اسدالله علم بود. صادق میگفت: علم را بکشیم. چند سؤال کردم و گفتم: چه میخواهی؟ گفت: از آقا بپرسید که ما مجازیم بزنیم؟ گفتم: کسی هست که بزند؟ گفت: آری، هستند جوانهایی که این کار را بکنند. من گفتم: این تبعاتی دارد، دستگیری دارد، اعدامی دارد. باز گفتم: کسانی هستند؟ گفت: آری. گفتم: باعث امیدواری است.
انواری همراه با یکی از تجار بازار (جلالی فر ) به قم میرود تا جلالیفر سهم امام خود را پرداخت کند و انواری از آیتالله خمینی درباره مجوز شرعی ترور پرس و جو کند. پاسخ آیتالله خمینی اما منفی است: «مسئله را طرح کردم. مؤتلفه میخواهند دست به اقدامات تند بزنند. میگویند دوره اعلامیه گذشته است، باید یک کاری کرد. امام اول یک داستان تعریف کردند.
فرمودند یکی از دوستان ما اینجا آمد و اسلحهاش را درآورد و گذاشت جلوی من و گفت: من فردا دیداری با علم دارم. اگر اجازه بدهید علم را در دفترش میکشم. به او گفتم: نه، ما تازه اول کارمان است. خواهند گفت اینها منطق ندارند. بگذارید اینها را به مردم بشناسانیم. باید بگوییم اینها فساد آوردهاند و ادعای اصلاحات دارند. بگذارید بشناسانیم آرام آرام. بعد مردم تکلیف خود را میدانند. معین نکنید. صبح مکلف هستی بروی تهران و بگویی این کار را نکنید.»
موتلفهایها سرخورده میشوند و تا تبعید آیتالله خمینی در آبان ۴۳ این ماجرا را کنار میگذارند. اما پس از تبعید و تیغه کشیدن برخی مغازههای بازار از سوی پلیس به خاطر حمایت از آیتالله خمینی، موتلفهایها دوباره به تکاپو افتادند. احمد شهاب میگوید: «نکته خیلی مهم این است که پس از تبعید امام، بازار بسته نشد؛ در حالی که یک سال قبل که امام را گرفته و به زندان برده بودند، بازار تعطیل شده بود.
لذا ما بلافاصله درصدد تحقیق برآمدیم و متوجه شدیم که بعضی از آقایان و رؤسای اصناف در جایی جمع شده بودند و پهلوانی، معاون سرهنگ صدارت در ساواک، بازار را دعوت کرده و قول گرفتند که ما رؤسای اصناف سعی میکنیم بازار بسته نشود و در مقابل به هشتاد نفر از ما تذکره زیارت قبر امام حسین(ع) را بدهید. لذا بازار در آن روز باز بود.
من و شهید عراقی و بعضی از برادرانمان درصدد بودیم که چه کار کنیم؟ بلافاصله شبانه به منزل شهید عراقی رفتیم. حمید ایپکچی بود، آقای عسگراولادی و برخی از برادران که الان درست در نظرم نیست هم بودند. در آنجا با ریگ و باروت و گلیسیرین حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ بمب کوچک ساختیم و فردای آن روز به بازار آمدیم و بین اعضای مؤتلفه تقسیم کردیم که سر ساعت ده صبح عمل کنیم.
سر ساعت ده، اینها را به طرف دیوارهای مغازهها در بازار پرتاب کردیم. بمبها صدای عجیبی میداد و دود عجیبی نیز برپا میشد. بازار به کلی بسته شد و تمام مغازهدارها رفتند. ساواک و شهربانی به بازار آمدند. دو مرتبه بمبها به طرف آنها پرتاب شد.» اعضای شورای روحانیت موتلفه نیز در این هیجان شریک بودند. از آیتالله مطهری نقل است که:
«باید چند تن از سران رژیم را به خاک افکند. هاشمی رفسنجانی هم که در آن دوران روحانی جوان ۳۰ساله و متمول و پرشوری است به میانه ماجرا وارد میشود و طبق روایتی متواتر در تهیه اسلحه کمری کوچک برای موتلفه پیشگام میشود. روایت است که: مرحوم آیتالله هاشمی با مرحوم «حاج ابوالفضل تولیت»
در قم که فرد متمکن و مخالف رژیم شاه بود، ارتباطات گوناگونی داشت و کمکهای مالی میگرفت. تولیت یک قبضه سلاح کمری نو داشت که آن را به آقای هاشمی داد و آقای هاشمی آن را به عراقی داد و عراقی خواست به حاج صادق امانی تحویل دهد.اما مجوز شرعی از چه کسی صادر شده است. آیتالله انواری بر مخالفت صریح آیتالله خمینی تاآخرین لحظه تاکید میکند.
آیتالله خمینی بارها مخالفت خود را با حرکت مسلحانه و ترور اعلام کرده بود و حتی گاه با لحنی تند و شماتت آمیز این پرسشها را روانه کرده بود. شاگرد مهمش یعنی آیتالله مطهری هم به تدریج به جرگه مخالفان پیوست. در این میان موتلفه به دنبال مجوز شرعی بود. آنها به سمت آیتالله میلانی در مشهد رفتند اما برخی روایتها حاکی از مخالفت ایشان بوده.
برخی نیز میگویند که از مرحوم جعفری امام جماعت مسجد شاه این مجوز را گرفته بودند. برخی هم میگویند استناد آنها به سخنرانیهای آیتالله خمینی در خائن خواندن برخی مسئولان و نمایندهها بوده است. این معما هنوز هم حل نشده. اول بهمن ۱۳۴۳ حسنعلی منصور ترور شد. خرداد ۴۴ چهار نفر از سران موتلفه تیرباران شدند.