داستان اینکه چگونه مدیون رضا عطاران شدم
روزنامه هفت صبح | مصاحبهای خواندم از خانم بازیگری که از سریالی یاد میکرد در اواخر دهه ۷۰ که موقع پخشش خیابانها خلوت میشد. این توصیف قشنگی است. از قبل از انقلاب هم سریالهایی بودند که مشهور به خلوت کردن خیابانها بودهاند؛ سریالهایی که مردم برای دیدنشان خیابانها را ترک میکردند و به خانهها میرفتند و در یک احساس عمومی و فراگیر تماشای همزمان سریال را تجربه میکردند.
روایت است که در قبل از انقلاب مراد برقی چنین سریالی بوده. اما در سالهای پس از انقلاب هم سریالهایی مثل سربداران، سلطان و شبان، کوچک جنگلی، روزی روزگاری … هزاردستان و امام علی در چنین الگویی میگنجیدند. حالا نه در طول سریال و همه قسمتهایش اما حداقل در بخشهایی از آن.
اما به یاد دارم که مثلا در مورد سلطان و شبان این یک احساس طولانی و فراگیر و در طول مدت سریال بود. از بس که سلطان و شبان بانمک و شیرین بود. البته مشهورترین سریال خیابان خلوتکن و خانه شلوغکن سریال اوشین بود که معمولا کسی نمیخواست حتی یک قسمت از ماجراهای او را از دست بدهد.
یادم هست در میانه دهه ۸۰ در ماه رمضان بود که با سرعت در اتوبان چمران میراندم تا به یک ضیافت پس از افطار برسم. روی پل دوربرگردان مربوط به بزرگراه حکیم مایع لغزندهای ریخته شده بود و موقع پیچیدن روی پل ناگهان اتومبیلم به شکل کامل از کنترل خارج و منحرف شد و پس از ساییده شدن به نردههای جنوبی پل کاملا چرخید و مماس با نردههای سمت شمالی در جهت خلاف مسیر ایستاد؛ یعنی چرخش ۱۸۰ درجهای در لاین سرعت.
قاعدتا چنین سانحهای میتوانست به یک ضربوجرح جدی و حتی مرگ ختم شود، اما به شکلی باورنکردنی هیچ اتومبیل دیگری روی پل نبود، آن هم در آن مسیر همیشه شلوغ و پرترافیک. بعدها متوجه شدم که جان سالم به دربردن از چنین حادثهای را مدیون پخش یکی از سریالهای ماهرمضانی رضا عطاران بودهام. شاید «متهم گریخت» یا آن یکی. بههرحال از آخرین سریالهایی بود که خیابانها را خلوت میکرد و من هم از این موهبت استفاده ناخودآگاه کردم. دلم برای یک سریال خیابان خلوتکن دیگر تنگ شده است. نمیدانم آیا پایتخت یا نون.خ چنین خاصیتی را داشتهاند یا نه؟