داستان افجهای و کچویی و پرونده پیچیده سعادتی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | از پرونده محمدرضا سعادتی یکی دوتا فیلم و سریال بیرون می آید. سعادتی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود.در سال ۵۱ دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.او پس از انقلاب، مقامش در سازمان مجاهدین چیزی در ردیف موسی خیابانی و بلافاصله پشتسر رجوی بود.
او اما دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر میشود. لابد میگویید در آن هاگیر واگیر ماههای اول انقلاب چه کسی توانسته یک پرونده جاسوسی، آن هم در ارتباط با شوروی را پیگیری کند. جوابش ساده است: نیروهای ساواک! درواقع اداره هشتم ساواک که متخصص ضدجاسوسی بود و منوچهر هاشمی رئیس اداره هشتم ضدجاسوسی و فرازیان معاون اداره دوم اطلاعات،از همان زمستان ۵۷ با سفارش ناصر مقدم (آخرین رئیس ساواک در دوران پهلوی) ارتباطشان با اعضای دولت موقت و شورای انقلاب را سروشکل داده بودند.
نیروهایی زبده که از بدنامی اعضای اداره سوم ضدخرابکاری و شکنجهگرهای مشهورش، بری بودند. کار اصلیشان رصد کردن نیروهای شوروی بود؛ چه عناصر فرهنگیشان، چه پزشکان مجتمع در بیمارستان اختصاصیشان و چه اعضای سفارت. این گروه بلافاصله پس از انقلاب کارشان را با جدیت پی گرفتند. ابتدا زیر نظر ابراهیم یزدی و بعد دکتر چمران.
کار از آنجا پیچیده شد که مهندس چمران (برادر دکتر چمران) بر این اداره احاطه پیدا کرد و کسی به نام مادرشاهی را به مسئولیت این اداره گذاشت که خب داستانش متفاوت است. منوچهر هاشمی و فرازیان و گروهشان تا سال ۶۰ به کار مشغول بودند و بعد یا بازنشسته شدند یا راهی خارج از کشور.
بگذریم. سعادتی اینگونه لو میرود. اما این داستان یک مقدمه دیگر دارد. اداره هشتم ساواک در یک شاهکار ضدجاسوسی در سال ۱۳۵۵ سرلشکر مقربی، از ژنرالهای ردهبالای نیروی زمینی دوره پهلوی را به جرم جاسوسی برای شوروی به دام میاندازد. مقربی یکی از دستاندرکاران خریدهای تسلیحاتی از آمریکا بوده و مهرهای ارزشمند برای روسها محسوب میشده است. از قرار ارتباط مقربی با روسها بیش از ۲۰ سال برقرار بوده.
در آذر ۱۳۵۵ مقربی به همراه یک تبعه روس به نام کابائف بازداشت میشوند. کابائف با تکیه بر مصونیت دیپلماتیک آزاد میشود، اما سرلشکر مقربی در دیماه همان سال اعدام میشود. به دام افتادن مقربی همیشه نکته مبهمی برای کا.گ.ب باقی میماند؛ اینکه چگونه بهرغم همه پوششهای امنیتی، مقربی لو رفته بود. پس به دنبال اصل داستان و پیداکردن یهودای ماجرا بودند.
در این میان آنطور که برخی منابع میگویند، در بلبشوی یکی، دوماه اول پیروزی انقلاب و دسترسی گروههای مختلف سیاسی به مرکز اسناد ساواک، پرونده ماجرای سرلشکر مقربی به دست سازمان مجاهدین میافتد. آنها برای نزدیک شدن به روسها پیشنهاد تبادل این پرونده را ارائه میدهند.
قرار میشود سعادتی این کار را انجام دهد؛ در ملاقات با فنسینکو، دبیر اول سفارت شوروی در ایران. بیخبر از اینکه اداره هشتم ساواک با تمام قدرت در حال ادامه وظایف خود است. آنها تماسها را شنود میکنند و به دولت خبر میدهند. ماشاالله قصاب، مسئول کمیته حفاظتی مستقر در سفارت آمریکا (یادتان باشد هنوز سفارت آمریکا برپا بوده و گروه ماشاالله قصاب برای حفاظت از این سفارتخانه در مقابل حملات احتمالی چریکهای فدایی فعال شده بود!) مسئول دستگیری سعادتی میشود.
سعادتی درششم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ بازداشت میشود. این ماجرا به یک بحران بزرگ بدل میشود. رجوی و خیابانی به قم میروند و با امام دیدار میکنند و میگویند که داستان جاسوسی نبوده و برعکس قرار بوده اطلاعاتی درباره فعالیت ماموران سیا در ایران توسط یک خبرنگار روسی به گروه آنها داده شود و سعادتی قربانی یک دسیسه شده و پای انتقامجویی ساواکیهای بهجامانده از رژیم قبل در میان است.
این ملاقات به جایی نمیرسد.تحصنها شروع میشود و تظاهرات طرفداران مجاهدین و در نهایت مجاهدین به آیتالله طالقانی متوسل میشوند و با سفارش ایشان عبدالکریم لاهیجی وکالت سعادتی را قبول میکند. دادگاهی برگزار میشود و سعادتی به جرم جاسوسی به ۱۰سال حبس محکوم میشود.
اما درحالیکه سعادتی در زندان بود،بمبگذاریهای مجاهدین آغاز شد. از قرار در حیاط زندان اوین پس از شنیدن خبر انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، هواداران بازداشتشده مجاهدین شروع به پایکوبی میکنند. این باعث واکنش محمد کچویی، رئیس زندان اوین میشود و درخواست محاکمه مجدد و برخورد با اعضای سازمان مجاهدین را ارائه میکند.
داستان مربوط به ۸ تیرماه ۱۳۶۰ است. آیتالله محمدیگیلانی و اسدالله لاجوردی به اوین میآیند و در این میان یکی از اعضای دادستانی که بعد مشخص شد نیروی نفوذی مجاهدین است با اسلحه کمری به سمت لاجوردی و محمدیگیلانی و کچویی یورش میبرد و در این میان کچویی دخالت میکند و گلولهها بر بدن او مینشیند و کچویی شهید میشود.
افجهای به ساختمان اداری اوین فرار میکند و پس از یک تعقیبوگریز خودش را از طبقه سوم به پایین پرت میکند و کشته میشود. بعد گفته میشود که افجهای از نیروهایی بوده که توسط سعادتی جذب سازمان شده بود. متعاقب این اتفاقات سعادتی اعدام میشود.