داستان آن ۵۳نفر و شکوفایی اقتصادی دهه ۴۰
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | شکوفایی اقتصادی دهه۴۰ به کمک گروهی از سرمایهداران بخشخصوصی شکل گرفته بود که میشود آنها را سرمایهداران رانتی نام نهاد.میشود به یک فهرست جمعوجور ۴۰ نفره یا ۵۰نفره رسید.بخشی ازآنها کارآفرینانی بودند که از جوانی در پی کسبوکارهای خود بودهاند مثل اصغر قندچی یا برادران خیامی یا حاجی برخوردار یا خسروشاهی که با تیزبینی وزارت اقتصاد در دهه۴۰ پروبال گرفتند.
مشارکت آنها در جهش اقتصادی دهه ۴۰ موجب شد تا ثروت قابل ملاحظهای بهدست بیاورند.اما بخش بزرگی از سرمایهداران هم بودند که با نزدیکی با کانونهای قدرت ثروت اندوختند یا ثروت خود را مضاعف کردند.بهخصوص در ابتدای دهه ۵۰ که به تدریج اموال و سرمایهها به سمت بازار مشکوک و پرسود بانکداری شیفت پیدا کرده بود.
مشهورترین و بزرگترین آنها مطمئنا حبیب القانیان،حبیب ثابت (پاسال) و هژبر یزدانی بودند.القانیان کلیمی بود و ثابت و یزدانی بهایی بودند و هر سه بیزینسهای متنوعی در اسرائیل داشتند. به این ترتیب نوعی بدبینی قابل توجیه نسبتبه جریان سرمایه در ایران میان طبقه مذهبی که موتور اصلی انقلاب ۵۷ بودند شکل گرفته بود. این شایعه که حبیب ثابت مشوق اعدام طیب رضایی بوده به چنین دیدگاهی دامن هم میزده است.
به این ماجرا اضافه کنید دیدگاههای مارکسیستی و ضد سرمایه را که توسط گروههای چپ در ایران مورد توجه قرار داشت و در ادبیات و سینمای دهه ۴۰ و ۵۰ هم بروز چشمگیری داشتند و باز هم یادمان باشد که تجار سنتی بازار نفرت عمیقی از سرمایه سالاران مدرن و رهاوردهای اقتصادی و فرهنگیشان داشتند.نفرت ساختار افقی بازار تهران از نمادهای عمودی دوران پهلوی مثل پلاسکو و ساختمان سپهر.
به این ترتیب غائله بزرگ مصادره اموال در مرداد ۱۳۵۸ به راه افتاد.
قانون حفاظت از صنایع، تیرماه ۵۸ تصویب شد و در نهایت یک لیست از اموال ۵۳ نفر مشخص شد که از سوی دادگاههای انقلاب مصادره شدند.این اموال در تصرف بنیاد مستضعفان قرار گرفتند و بعدها بخشی از آنها به ستاد اجرایی فرمان امام رسید.دو بند اول قانون مربوط به صنایع هواپیما،خودرو، کشتی و نفت و گاز بود که ملی شد.بسیاری از سرمایهدارها مطابق با همین بند اموالشان را از دست دادند.
مثل«برادران خیامی که ایران خودرو را با عنوان ایران ناسیونال بنیان گذاشته بودند، اصغر قندچی که کارخانه کامیونسازی ماگ و ایران کاوه را داشت، خانواده سودآور که کمپانی بنز را داشتند یا آقای نصیرزاده، خود به خود مصادره شدند. فولاد برادران رضایی هم شامل این دو ماده میشد چراکه از اساس صنعت فولاد هم ملی شده بود.»
بیشتر اسامی هم قابل پیشبینی بودند.مثلا اعضای خانواده ابتهاج که در حوزه بانک و سیمان فعالیت میکردند و رفاقت نزدیکی بین برخی از اعضای خانواده بهخصوص ابوالحسن ابتهاج و اشرف و محمدرضا برقرار بود. یا حبیب ثابت، هژبر یزدانی ،القانیان(او در بهار ۵۸ اعدام و تکلیف اموالش به عنوان سلطان صنعت پلاستیک قبلا مشخص شده بود) که مشخص بود اموالشان قابل مصادره توسط نیروهای انقلاب است.
وابستگی و نزدیکی این گروهها و همینطور سوءاستفاده آشکارشان از رانت قدرت جای چون و چرا باقی نمیگذاشت(البته منظور نگارنده مصادره اموال بوده و نظری درباره حکم اعدام القانیان ندارم) یا خانواده فرمانفرمائیان که قریب ۱۰۰سال با نهادهای قدرت و ثروت همنشین بودند یا مهدی بوشهری شوهر اشرف یا برادران خائن رشیدیان و مهدی میراشرافی امپراطور نخ در اصفهان و علی رضایی و چهرههای مشهور دیگر که به شکلی آشکار با دربار پیوند داشتند ولی این یک سوی ماجراست.
در مورد خانواده لاجوردی نمیتوان با قاطعیت حرف زد که پیشگام صنایع انفورماتیک در ایران محسوب میشدند و همینطور صنعت نخ و پارچه و البته کل گروه صنعتی بهشهر را در دست داشتند یا برادران عمید حضور(کفش بلا) حتی در مورد برادران خیامی هم میشود نوع دیگری به ماجرا نگاه کرد یا جعفر اخوان.
اما تصرف اموال خسروشاهی بزرگ مالک گروه صنعتی مینو که تاجری متدین بوده است اشتباه شگفتانگیزی محسوب میشد.مشهور است که قرار بوده اموال پسر خسروشاهی (کاظم خسروشاهی) که در صنایع دارو کار میکرده و مالک دهها هلدینگ دارویی در کشور بود (از جمله تولیدارو و تولیپرس) مصادره شود.
اما با بیدقتی قاضی، اموال پدر نیز در فهرست قرار میگیرد.یا نام حاجی برخوردار که پیشگام لوازم خانگی در ایران و موسس پارس الکتریک و توشیبا و چند شرکت کاشی و سرامیک بود از عجایب این لیست مصادره محسوب میشد. یا قرار دادن نام اصغر قندچی مالک اصلی ایران کاوه از بدسلیقگیهای آن روزگار بود یا داستان پر آب چشم مرتضی رستگارتهرانی.
چگونه میشود باور کرد که متقی ایروانی مالک کفش ملی که حتی در نوفل لوشاتو به دیدار آیت الله خمینی رفته بود شامل مصادره اموال شود؟یا عالی نسب؟ از همه ظالمانهتر ماجرای حاج اکبر طرخانی بود. بازاری معتمد و متدین که در عرصه روغن نباتی و قند و شکر فعالیت میکرد.او آنقدر مورد اعتماد بود که اداره املاک عظیم هژبر یزدانی پس از فرارش از سوی آیت الله خمینی به او سپرده شد اما همزمان دادگاههای انقلاب اموال او و برادرانش را مصادره کردند.چیزی که به دل آزردگی عمیق او از جریان انقلاب منجر شد.
آیا مصادره اموال این سرمایهداران کار خردمندانهای بود؟سخت است قضاوت.با معیارهای امروز میشود قاطعانه به عنوان یک اشتباه از آن یاد کرد.حکومت میتوانست از توان و سرمایه و تجربه اجرایی آنانی که در حلقه رانت دربار قرار نداشتند برای بهبود شرایط اقتصادی کمک بگیرد اما شاید آن دوران در زمانی که حاکمیت هنوز کاملا مستقر نشده بود اینگونه واکنشها و اکتهای سوپر انقلابی قابل تفسیر باشد.متاسفانه حاکمیت آن دوران به اندازه کافی نیروهای مجرب و معتمد و پاکدست نداشت (الان هم به اندازه کافی ندارد) و خب این نقل و انتقال خسارتهای خود را به سرعت نشان دادند.
عوارض آن مصادرهها هنوز در جامعه احساس میشود و هرچند سال پرده از یکی از سوءاستفادهها بر میافتد. گروههایی از نیروهای حاکمیت بودند که بدون وسواس و سختگیریهای لازم در مورد شخص خودشان،خیلی راحت به زندگی در خانهها و ویلاهای مجلل مصادرهای تن دادند.سختگیری در مورد دیگران و سهلگیری در مورد خود از بدترین اتفاقاتی است که در چهرههای دخیل در حاکمیت میتواند رخ دهد و متاسفانه در ایران پس از انقلاب هم در بخشی نه چندان بزرگ از مسئولان رخ داد.