خودآگاهی و عاشورا؛ درس بزرگی که باید بیاموزیم
روزنامه هفت صبح، دکتر امیررضا مافی | خودآگاهی چیست؟ یعنی اینکه یک فرد آگاه باشد و آگاهی خود را در عمل نمودار کند. در واقع خودآگاهی کمال آگاهی است؛ آنجا که عمل منطبق بر نظر میشود. انسانِ آگاه، کسی است که قرائت غالب از روایات موجود را صرفا نپذیرد و در مسیر فهمشان تلاش نماید. اما انسان خودآگاه کسی است که علاوه بر تکاپو در مسیر فهم وضع موجود، بتواند امری بر آن بیافزاید و آن را بارورتر کند.
انسان خودآگاه، انسان فعال و موثر است، اما انسان آگاه تنها ناقل آگاهی است. انسان خودآگاه عمل میکند، اما انسان آگاه صرفا صاحب علم است. آگاهی در مقام نظر باقی میماند و موضع انفعالی دارد، اما خودآگاهی به فعلیت منجر میشود. در واقعه عاشورا انسانهای آگاه کم نبودند. در لشکر دشمن نیز کسانی آگاهی داشتند که حسینبن علی(ع) حق است. میدانستند که او در برابر وضع موجودِ منحرف و فاسد، ایستادگی میکند، اما سکوت کردند، منفعل ماندند و هیچ تلاشی برای خروج از آن وضعیت اسفبار انجام ندادند. عوامل زیادی مانع از تبدیل آگاهی به خودآگاهی میشود؛ این موانع همان ابتلائات دنیوی هستند.
مثلا من به لحاظ نظری آگاهم که یک امری درست است و برای عمل به آن باید بسیاری از داشتههایم را فدا کنم، برای این کار باید از علائقام دست بکشم، از چیزهایی بگذرم و این کار سختی است. کار پر مشقتی است. آگاهی، علم و خودآگاهی عمل است. در تمام جوامع، فاصله آگاهی و خودآگاهی میتواند مسئلهساز باشد، چونان که در عاشورا بود. به عبارت دیگر، در میان کسانی که در معرکه عاشورا حضور داشتند، جاهلانی بودند که به دلیل جهل عمیقشان درک درستی از شرایط نمییافتند.
اما در میان حاضران، آگاهانی نیز بودند که به دلیل تعلق به جامعه عافیتطلب و ابتلائات دنیوی نمیتوانستند کنار حق بایستند. آنها آگاه بودند و نشان دادند که آگاهی به تنهایی راهگشا نیست. در این میان حر نماد حرکت از جهل به آگاهی و از آگاهی به خودآگاهی است. او جاهلانه راه را بر امام بست، با اندیشه، آگاهیاش شعلهور شد و دم آخر با خودآگاهی، در جبهه حق عمل نمود. افراد عافیتطلب، خیلی مواقع آگاهند، اما خودآگاه نمیشوند، نمیخواهند یا نمیتوانند.
خودآگاهی ظرفیتی وسیعتر از آگاهی میطلبد و آن کس که به این مرتبه برسد، میتواند در قله کمال انسانی بایستد. آگاهی بدون رسیدن به خودآگاهی میتواند دردناک باشد. درگیری ذهنی عمر سعد نشان میدهد که انسان آگاه برای خودآگاه شدن چه مرارتهایی میکشد، چه موانعی در مسیرش وجود دارد و چه همتی میخواهد. یاران امام حسین، انسانهای خودآگاهند. انسانهایی که آگاهی را به عمل میرسانند و پای آن تا جان ایستادگی میکنند.
در میان تارکان اردوی امام نیز آگاهان فراوانی هستند که بعدها در حسرت خودآگاه نبودن سوختند، اما چه فایده؟ یک نفر از جهل به خودآگاهی میرسد و حر میشود و یک نفر همواره در آگاهی میماند و هیچ حرکتی نمیکند. جامعه عاشورایی، جامعه خودآگاه است. جامعه عاشورایی نیاز به تحرک دارد و انسانهای آگاهی که در این مرتبه باقی میمانند، بیشترین عذاب را میکشند، چون از درون بیقرارند. عاشورا، تجلی آدمهایی از این دو گونه است.
انسانهای آگاه که در جا ماندند و انسانهای خودآگاه که در مسیر حقیقت سیر کردند. تکلیف جاهلان هم که در تمام تاریخ معلوم بوده است. حال باید امروزِ خود را نظاره کنیم، کجا قرار میگیریم؟ آنکه میداند و عمل نمیکند قطعا بیشتر از آن کسی که نمیداند و عمل نمیکند، رنج میکشد و این درس بزرگی است از عاشورا. عاشورای خودآگاهان و عاشورای آگاهان. عاشورای عالمان بیعمل و عاشورای عالمانِ عامل!