جهانگیر الماسی : حاتمیکیا نه اصولگراست نه اصلاحطلب
روزنامه هفت صبح | بخشی از گفتوگو با جهانگیر الماسی را میخوانید که به موضوع اکران اینترنتی فیلم سینمایی خروج مرتبط نبود و به فرامتن گذشت.
پرسش جایی مطرح شد که در سالهای اخیر قرائتهای مختلفی درباره ابراهیم حاتمیکیا میشود. الماسی بهجای تحلیل حاتمیکیا از خودش مثال زد که در دوران مختلف فعالیتهای حرفهای برچسبهای سیاسی خورده است. حتما میدانید که یکی از موارد متاخر آن انتساب به رئیسجمهور سابق است و … الماسی در خلال توضیح، نقبی به گذشتهاش زد. از آدمهایی گفت که با آنها حشر و نشر داشته است که موید عدم پایبندی او به یک جریان فکری خاص است.
* درباره ابراهیم حاتمیکیا در سالهای اخیر قرائتها مختلف است. بعد از سال ۸۸ گفته میشود گاهی سمت اصلاحطلبها میرود و گاهی به سوی اصولگرایان. نظر خود شما چیست؟
شخصا میگویم ابراهیم حاتمیکیا جزو چهرههایی است که دو طرف دنبال مصادره او هستند.
من درباره خودم میتوانم بگویم. در دهه ۶۰ و ۷۰ گفتم راه خودم را میروم و هیچ تغییری نکردهام. حال آن که شاید از بیرون اینطور بهنظر برسد که گاه با یک جناح سیاسی همگن هستم و گاه با جناح دیگر. هیچ تغییری نکردم جز این که پختهتر شدهام. ما در حوزه سیاسی - اجتماعی خیلی احساساتی هستیم.
* بعد از حمایتتان از محمود احمدی نژاد این برچسب روی شما مانده که منتسب به طیف خاصی هستید.
نمیدانم قصد و هدف کسانی که به این برداشت دامن میزدند چیست. دنبالش هم نیستم چون وقتش را ندارم و چیزهای مهمتری در زندگیام وجود دارد. شما میدانید قبل از ماجرای کرونا چند عنوان کتاب در تهران چاپ میشد؟ فقط ۳۰۰ نسخه از یک کتاب منتشر میشد ولی بالغ بر ۴۰هزار کتاب بیرون میآمد.
۴۰هزار تفکر را چطور میتوانید رصد کنید؟ من که حتی آنها را که گرایش فکری خودم است نمیتوانستم رصد کنم. مثلا آنتونیو گرامشی (نظریهپرداز مارکسیست از رهبران و بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا). ترجمه کتابهای او با پیش از انقلاب را کنار هم بگذارید زمین تا آسمان فرق میکند. اصلا متفاوت است و نمیتواند تفکر گرامشی باشد. بعد من با خودم فکر میکنم این آدمها این کتابها را که در کتابخانه دارند چطور استفاده میکنند. میبینیم متاسفانه برای اکثریتی کتاب نقش دکور را بازی میکند تا معرفت خانه را.
* میخواهید بگویید استنباطها بر اساس ظواهر است؟
بله. ما گرفتار این برداشتهای ظاهری شدهایم. یک نفر به من گفت میدانم سوسیالیسم، مارکسیسم و کمونیست فرقی نمیکند و هر سه به یک معنی بهکار میرود! برادر مت؛ سوسیالیسم یک حزب است، کمونیسم یک مرحله تاریخی است بر اساس باورهای مکتب فلسفی مارکسیسم. آنها را چطور در یک کفه قرار دادید؟ خلاصه این که برای قضاوت درباره آدم باید گذشتهشان را دانست.
* گذشته شما چیست؟
به طور خلاصه و همین مقدار اشاره کنم که زندهیاد خسرو شکیبایی در تخت طاوس خانهای داشت و محل تمرین ما بود. سال ۵۴ و ۵۵ . این قصه سال ۵۷ هم ادامه داشت. روزگاری که من خدمت سربازی میرفتم و افسر وظیفه بودم. تمام شبها خانه خسرو بودم و همه آن به نقد و بررسی تئاتر و شعر و هنر میگذشت. در این جمع خیلیها بودند:خسرو شکیبایی، خسرو شجاعزاده ، محمود استاد محمد، ارژنگ، فرخ پیکر ، شهریار پارسی پور ، بهنام جعفری و … من برآیند آن شرایط هستم.
با انواع و اقسام آدمها ارتباط داشتم و در یک فکر باقی نماندم. باید کار میکردم و برای گذران زندگی پول در میآوردم بنابراین شبها تئاتر کار میکردم. وقتی بقیه به بار فلان جا میرفتند ما تازه شروع به کار میکردیم برای این که زندگی را بگذرانیم. باید هم درس میخواندیم هم به عشقمان که هنر بود میرسیدیم از جلال الدین همایی تا دکتر سجادی در زندگیام بودهاند.زمانی هرمان هسه را میخواندم که از نظر بچههای چپ جرم بود. هم آن را میخواندم هم رنه گنون.