خاطرات ثریا و زنبورهای سرخ در جنگ نفتکشها
روزنامه هفت صبح، مرتضی کلیلی | با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته میکنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شدهای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. عکسهایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، عکسهای فوتبالی، نوستالژیک و… برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید.
قاب مشاهیر ۱
بخشهایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا پهلوی؛ مادرم که برای پیوستن به پدرم در اصفهان، شهر برلین را ترک گفته بود، مرا برای آموختن زبان آلمانی به خانم منتل سپرد. بعدازظهرها هم یک خانم ایرانی به خانه ما میآمد تا به من فارسی یاد بدهد. او زنی بود فروتن و موهایش را زیر یک روسری بافته از الیاف گیاهی میپوشاند. هرگز ندیدم که او بخندد .نامش سلطنت خانم بود. او با حوصله تمام، در حالیکه دستم را میگرفت، نوشتن نامم را به من یاد میداد: ثریا نام یک مجموعه سحابی است که به آن «دب اکبر» هم میگویند و در انتهایش ستاره قطبی قرار دارد که شبها راهنمای دلدادگان و صحرانشینان است.
مادرم در مسکو متولد شده بود. پدربزرگش که سازنده اسلحه بود، در سال ۱۸۶۰ توسط تزار الکساندر دوم، به روسیه دعوت شد تا اداره یک کارخانه اسلحهسازی را بهعهده بگیرد. پدر او فرانز کارل که در شهر سن پترزبورگ به دنیا آمده بود، نمایندگی ای. گی. در موسسه مهم تولید مواد شیمیایی و صنایع الکتریکی آلمانی را در روسیه داشت. او با یک دختر اهل کشورهای بالت که آلمانیتبار و نامش آلما زلمر بود ازدواج کرد و نتیجه این وصلت سه فرزند بودند: داییام فرانز، مادرم اوا و خالهام باربارا.
مادرم میگفت هنگام جنگ جهانی اول، پدر و مادربزرگش به سیبری، تبعید شدند. سپس هنگام انقلاب اکتبر ضمن قرارداد یک کمیسیون نظامی آلمانی در سرحد بالت، آنها روانه برلین شدند. همین برلین که مادرم آنقدر دوستش داشت و پدرم دانشجوی جوان اقتصاد، میبایست آنجا در دوران خوش سالهای ۳۰، هنگامی که برلینیهای بیغم، مشغول رقصیدن روی آهنگهای والس اشتراتوس بودند با همسر آیندهاش آشنا میشود… هنگامی که پدر از تبار و قلب «صحرانشین» من، یک روز نزد دوستان با مادرم دیدار کرد، میانشان عشقی بزرگ پدید آمد.
مادرم از یک خاندان پروتستان پابند به آیین بود و تازه مراسم ۱۶ سالگیاش را جشن میگرفت و پدرم ۲۲سال داشت و مسلمان بود؛ قدش بلند، موهایش سیاه و شانههایی پهن داشت. پدرم به ایران آمد تا از مادر و عموهایش (پدرش در گذشته بود) اجازه ازدواج با زنی را که دوست میداشت به دست آورد و بدون اینکه مادرم را ببیند، مدت دو سال در ایران ماند. او بازگردید و برابر با آیین اسلام، یک امام مسجد، خطبه عقد را در خانه پدربزرگ مادریام، برای دو دلداده جاری ساخت. آنها دو سال در برلین زندگی کردند تا تحصیل پدرم در اقتصاد پایان یابد و بعد هر دو به ایران بیایند. ادامه دارد…
قاب مشاهیر ۲
عبدالعزیز فرمانفرمائیان معمار بلندآوازه ایرانی؛ در سال ۱۲۹۹ در خانوادهای متمول و وابسته به سلطنت قاجار در خوزستان به دنیا آمد. او فرزند عبدالحسین میرزافرمانفرما و بتول خانم احشمی کرمانشاهی بود. پدرش از نوادگان عباس میرزا بهشمار میآمد و سالها به عنوان والی ایالتهای مهم حکمرانی کرده بود و مادرش بتولخانم از جانب پدری به سادات احشمی کرمانشاه و از طرف مادری به خاندان دولتشاهی و محمدعلی میرزا دولتشاه نسب میبرد.
او علاوه بر عبدالعزیز از فرمانفرما صاحب هشت فرزند شد، از جمله مریم فیروز، مؤسس سازمان زنان حزب توده، منوچهر فرمانفرمائیان و عبدالعلی فرمانفرمائیان مؤسس نخستین پالایشگاه خصوصی نفت در ایران. فرمانفرمائیان تحصیلات خود را در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس گذراند و در آوریل دهه ۳۰ فارغالتحصیل شد و به ایران بازگشت. او ابتدا در گاراژ پدر خود کار طراحی را آغاز کرد.
وی سپس در یکی از آتلیههای دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران زیر نظر محسن فروغی همراه با مهندس اوژن آفتاندلیانتس، هوشنگ سیحون و حیدر غیایی به کار و تدریس مشغول شد. از جمله طرحهای مهم او کاخ نیاوران، استادیوم آزادی، موزه فرش تهران، فرودگاه مهرآباد و… است. او ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ در املاک خود در اسپانیا در سن ۹۳سالگی درگذشت و در گورستان مون پارناس پاریس به خاک سپرده شد.
قاب تاریخ ۱
ایران چگونه در «جنگ نفتکشها» پیروز شد؟ آن قایقهایی که ایران برای جنگ نفتکشها به کار برد، نامشان «عاشورا» بود و اینطوری بودند: «تسلیحات این قایق عبارت بودند از راکتاندازهای ۱۲ تایی ۱۰۷ میلیمتری، تیربارهایی اکثرا از نوع دوشکا و در موارد معدود در بعضی هم توپ ۱۰۶ میلیمتری بدون عقبنشینی . همینطور همیشه یک آرپیجی در این قایق برای استفاده خدمه وجود داشت و تعدادی از این قایقها بهخصوص در خلیج فارس به موشکهای دوشپرتاپ ضد هوایی مجهز بودند.»
بعد هم اینطوری شد: «در نخستین سال جنگ نفتکشها در برابر هر شش حملهای که به شناورهای ایران میشد، تنها یکی پاسخ داده میشد ولی با افزایش استفاده از قایقهای تندرو در سال ۱۳۶۶، موازنه قدرت ایجاد شد و هر حملهای پاسخ داده میشد. در سال ۱۳۶۷ نیز ایران دست بالا را داشت و هر حملهای را با یک یا دو حمله پاسخ میداد. چنین موفقیتی ایده استفاده از قایقهای تندرو در خلیجفارس را جایگزین استفاده از ناوهای بزرگ و گرانقیمت کرد.»
آنموقع اصلا چه خبر بود؟ از سال ۱۳۶۴ تا پایان جنگ تحمیلی، رژیم بعثی صدام و آمریکا و رفقایشان تصمیم داشتند که نگذارند ایران نفت بفروشد تا اقتصاد ایران آنقدر ضعیف شود که در جنگ شکست بخورد یا ناچار به تسلیم شود. همه ناوها و تجهیزات عجیب و غریب دریایی و هواییشان را هم به خلیج فارس آوردند، ولی با همین قایقهای تندرو، ایران پیروز شد و چنین شد:
«در جریان جنگ نفتکشها بیش از ۵۰۰ بار به کشتیهای تجاری و نفتکشها حمله شد و حدود ۵۵ نفتکش از ملیتهای مختلف غرق شدند و بخشهایی از تأسیسات نفتی ایران و عراق در خلیج فارس آسیب دیدند یا بهکلی از بین رفتند.» این قایقهای تندرو بهدلیل تعداد زیاد و نیش گزنده و مؤثری که برای دشمنان دارند، به «زنبورهای سرخ» مشهورند.
قاب نوستالژی
بوستانی و پرواز بلند و تماشاییاش در امجدیه - اردیبهشت ۱۳۵۳؛ کریم بوستانی متولد مسجدسلیمان فوتبال باشگاهی را با تاج مسجدسلیمان آغاز کرد و در فصل ۱۳۴۹ قهرمان مسابقات باشگاهی مسجدسلیمان شد. سال بعد قهرمانی باشگاههای اهواز را نیز با تاج جشن گرفت و با آغاز لیگ جام تختجمشید دروازهبان اول نورد اهواز شد. بوستانی از آن پس تا پایان رقابتهای جام تختجمشید مسئول حراست از تیمهای نماینده خوزستان (نورد، آب و برق، نیرو ) بود و در سال ۱۳۵۵ حضور در اردوی تیم ملی را نیز تجربه کرد.
او پس از انقلاب به لیگ حرفهای امارات پیوست و حضور در باشگاه بنیاس را تجربه کرد. سپس به ایران بازگشت و با آغاز رقابتهای لیگ سراسری قدس مجدد مسئول حراست از دروازه تیم منتخب خوزستان شد. این تصویر مربوط به رقابتهای دوره دوم جام تختجمشید است که بوستانی در حضور مهاجمان عقاب (ایرج داناییفرد و محمود ساطری) اینگونه توپ را از محوطه جریمه آب و برق، دور میکند. دو مدافع آب و برق، غلام شیدایی و اکبر خوشآیند دیگر حاضران در تصویر هستند .(وبسایت جام تختجمشید)
قاب تاریخ ۲
عجیب دنیا در تهران؛ خبری فراموش شده در مورد اتومبیل استثنایی عباس مهرپویا خواننده و آهنگساز، منتشر شده در اطلاعات هفتگی! این اتومبیل که «اتوموتیو» نامیده میشود، ۳۰۰ کیلومتر سرعت دارد و شبیه موشک است. مهرپویا آن را ظاهرا اوایل دهه ۵۰ به قیمت ۴۰۰ هزار تومان خریده است. این اتومبیل یکی از ساختههای دین جفریز، مطرحترین سازنده خودروهای سفارشی و سینمایی در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی است که خودروهای زیادی برای فیلمهای متعدد هالیوودی همانند سری فیلمهای جیمزباند، گرین هورنت و مانکیز ساخت. این اتومبیل از موتور هشت سیلندر فورد کبرا بهره میبرده.(کلاسیکوپدیا)