کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۷۵۱۳۰
تاریخ خبر:

حقایق درباره همرزم شهید باکری

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | پس از انتشار خبر بازداشت عبدالله پوری حسینی رئیس پر حاشیه سازمان خصوصی‌سازی، تصویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که ادعا می‌کرد رئیس مستعفی و بازداشت شده سازمان خصوصی‌سازی در زمان جنگ، کنار شهید باکری ایستاده و همرزم او بوده است.

«حسین حقی» روزنامه نگار اصولگرا با انتشار این عکس در توئیتر خود نوشته بود: « اولی شهید باکری و دومی پوری حسینی رئیس سازمان خصوصی سازی دولت است که دستگیر شده به جرم کلاهبرداری! فرمانده کجا رسید و نیرو کجا…». «محمد اصغری» نیز درباره این عکس نوشته: «سیدمهدی حسینی روزگاری بعد عملیات بدر در پاسگاه زید با بسیجی‌ها بحث می‌کرد که باید بگردند و از روی زمین فشنگ‌های سالم را پیدا کنند و برگردانند به بیت المال.

حالا شده دکتر پوری‌حسینی، کسی که میلیاردها تومان از همین بیت‌المال را به باد فنا داده؛ دنیا عجب بالا پایینی دارد!» جست‌وجوهای هفت‌صبح اما نشان می‌دهد چنین ادعایی صحت ندارد و پوری‌حسینی هیچگاه همرزم شهید مهدی باکری نبوده. «ابراهیم افشار» روزنامه‌نگار پیشکسوت که خانواده‌ پدری‌اش سال‌ها در خیابان عباسی تبریز با پوری‌حسینی همسایه بوده، می‌گوید این شایعه از اساس کذب است. این روزنامه‌نگار یادداشتی درباره شهید باکری و این عکس برای هفت‌صبح نوشته که آن را در ادامه می‌خوانید.

نه. مهدی‌جان راحت بخواب. راحتِ راحت. یکجوری که انگار اصلا هزار سال کنار ماهیان اروند خوابیده‌ای. کنار بومادران و لاله‌واژگون. آباجان هم خیالش راحت است که آنجا خوابیده‌ای، نه توی صحن سازمان خصوصی‌سازی. راستش را بخواهی من خوشحالم که نیستی. می‌دانم که اگر بودی دق می‌کردی. کمر خم می‌کردی. سر به نیست می‌کردی خودت را. آباجان را صدا می‌کردی که بیا ببین برادرها سیرمانی ندارند. نه، مهدی‌جان بخواب. راحت بخواب. بگذار ماهیان معصوم اروند دمخورت باشند.

هیچ‌جا زیباتر و عسل‌تر از خوابیدن در اعماق اروند نیست. ماهی‌ها و نخل‌ها از تمام آدمیان این زمانه، قابل اعتمادترند. تو اگر بخوابی، ما هم ساکت می‌مانیم که پشه تکان نخورد، کاسه‌بشقابی صدا نکند، مش‌کاظیم گلوله در نکند و ما با خبرهای خصوصی‌سازی، ‌خوابت را پریشان نکنیم. نه، «مهدی‌بالا» راحت بخواب. جوری که انگار هرگز به دنیا نیامده‌ای. این آدم‌هایی که هر روز یک عکس از خودشان را بغلت می‌چینند و خودشان را بهت می‌چسبانند برای ما آبرو نگذاشته‌اند. برای ما که هروقت می‌خواستیم یک کوراوغلو یا قاچاق‌نبی یا ستار معاصر معرفی کنیم اسم«پسر آباجان»از دهان‌مان نمی‌افتاد.

پسر آباجان که یکدانه بود. پسر آباجان که لنگه نداشت. پسرآباجان که به حلال و حرام بودن دکمه اورکتش هم حساس بود. اما این برادرها اروند را درسته قورت می‌دهند. الان آباجان هم خوشحال است که تو فراغ‌بال و آسوده‌سر، در اعماق آب‌ها غنوده‌ای و ما با شعرهای «خسته‌قاسیم» دلخوشیم، اما باز راحت‌مان نمی‌گذارند. باز بخور بخورهایشان از اعداد مستقر در مغز انسان فراتر می‌رود. باز چیلیک چیلیک عکس‌های مشترک از تو می‌گذارند. حتی نگاه نمی‌کنند که آن یک وجب قدشان، آن کوتولگی‌شان، به شانه‌های نحیف ولی ستبر تو هم نمی‌رسید و نمی‌رسد. به سیبک گلویت هم نمی‌رسید و نمی‌رسد.

نه مهدی‌بالام، تو راحت بخواب. به این هم فکر نکن که کاش آباجان زنده بود و می‌آمد کنار اروند، تور می‌انداخت توی آب، تا تو را در هیبت یک فرشته از آب بگیرد و لالایی برایت بخواند اما آن را هم دنیا از او مضایقه کرد. آباجان الان کاش ‌بود و برای بچه‌های تشنه‌لب فرات نقل می‌کرد که پسرم به جنگجویانش همیشه می‌گفت «هر وقت گلوله خوردید دندان به هم بفشارید و سبحان‌الله بگویید، مبادا ضجه‌تان را دشمن بشنفد.» اما مهدی‌بالام‌، ‌قوربانین اولوم، باشووا دولانیم، قاداوی آلیم، آخر من چطوری الان سبحان‌الله بگویم که گلوله را از خودی خورده‌ام. گلوله را از خودی‌هایی که عکس مشترک‌شان با تو را گذاشتند توی شبکه‌های مجازی، اما کرورکرور مال ملت را خوردند.

انگار یادشان نمانده که تو نسبت به یک بند پوتین چقدر حساس بودی. من اقلکم می‌دانم که اینها این عکس‌هایی که کنار تو چاپ می‌کنند خودشان نیستند. چون آنها کوتوله‌اند. قدشان به قامت رشید تو نمی‌رسد. آخر نگاه‌شان کن. نگاه‌شان کن. من کودکی آنها را در ششگلان و اول عباسی دیده‌ام. علی را دیده‌ام. حاج مجید را دیده‌ام. آنها توی خانه روبه‌روی ما می‌نشستند. اصلا شما دوتا را توی چای شیرین هم بریزند و هَم بزنند، باهم قاطی نمی‌شوید. تو وقتی شهردار بودی بیل را می‌گرفتی دستت و حلبی‌آبادهای ارومیه را می‌گشتی و تا اذان صبح آبراه می‌کندی برای پیرمرد و پیرمرد تا اذان صبح، هر چی فحش بلد بود یا نبود نثار تو می‌کرد.

آبا‌جان زنده نماند تا ببیند پسرش -همان فرماندهی که مندرس‌ترین لباس‌ها را تنش می‌کرد و به تک‌تک پوکه‌های گلوله‌ها همچون مهریه پیرزنان مملکتش می‌نگریست- حالا کارش به آنجا رسیده که باید نردبام جماعت «بیت‌المال‌خور» باشد؟ نه،«مهدی‌بالام»تو راحت بخواب. خوش به حالت که اروند از جوانی تو عین چشمش محافظت می‌کند. تو خوب‌جایی زندگی می‌کنی. کنار ماهی‌ها و خزه‌ها و نیزارها و نخلستان‌ها. اما اینجا آدم‌ها هرچقدر می‌خورند سیر نمی‌شوند. تو نخورده سیر بودی کارداشیم. یک چای شیرین، یک فطیر بیات، یک لبخند… این زیباترین تصویر «خصوصی‌سازی نشده» از توست.

کدخبر: ۲۷۵۱۳۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر