کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۸۲۳۰۷
تاریخ خبر:

حصر‌ آبادان باید شکسته می‌شد

روزنامه هفت صبح، شهرام ذاکری‌فرد | یک دایره را در نظر بگیرید؛ محاصره آبادان ۲۷۰‌درجه‌ای بود. یعنی سه‌چهارم محیط دایره. وحشتناک است، نه؟ …اگر «دریاقلی» نبود که ۹- ۸کیلومتر را رکاب بزند تا خبر نفوذ عراقی‌ها را از بهمنشیر و کوی ذوالفقاری بدهد، آبادان هم قطعاً به سرنوشت خرمشهر دچار شده بود.

«سخت هم که بگذرد زود می‌گذرد. نمی‌دانید چقدر دلتنگم. غروب که می‌شود دلم عجیب می‌گیرد. بغضم می‌گیرد… کوچه پس‌کوچه‌ها خالی شده. اینجا سکوتش هم ترس‌برانگیز است. یاد «پلیت‌بازی» پسرها و «تکه‌بازی» دخترها بخیر. یاد لین یک، بریم و بوارده، ایستگاه ۱۲، سینما تاج، جمشیدآباد، تانکی ابوالحسن بخیر. یاد صدای آژیر فیدوس پالایشگاه، یاد کارگرا، یاد مهندسا… چه شب و روزهای روشن و شادی داشتیم؛ یادش بخیر.»

ناخدا با اینکه لنجش را از دست داده، خاطرش هست که مزد آخر جاشوها را نداده. پولی هم در بساط ندارد. چه کند؟… ننه‌حیدر می‌گوید: «بسه دیگه مرد. چقدر فکر می‌کنی. پاشو برو بیرون یه هوایی بخور، حالت جا میاد.» ناخدا سری از بی‌حوصلگی تکان می‌دهد. از وقتی آمده بوشهر یکبار هم لب دریا نرفته! هربار دل‌دل می‌کند که با لنج «احمد شوریده» برود سفر، اما باز لحظه آخر وقتی که یادش می‌آید دریا را با «اروند زیبا» مزمزه می‌کرد، پشیمان می‌شود. افسرده می‌شود.

قرار است اولین عملیات گسترده و بزرگ تهاجمی‌ ایران از آبادان کلید بخورد. عملیاتی که برای ایفای نقش نیروی زمینی ارتش، نیروی هوایی، ژاندرمری، هوانیروز و گردان‌های پیاده و مانوری سپاه و نیروهای مردمی‌ طراحی شده.«بچه‌ها نیستند. حالم خراب است. یکی رفته شیراز، یکی بوشهر، یکی اهواز، یکی بندر، یکی تهران، یکی اصفهان.

هرکس جایی داشته و موقعیتی رفته همانجا. حسون و منوچهر سالیا کجایند؟ راستی ناصر تقوایی کجاست؟… آبادانی سرشناس کم نداریم؛ داریم؟… حالا یا کاملاً آبادانی یا ریشه در خاکم دوانده‌اند. از نجف دریابندری، پرویز دهداری، حمید جاسمیان، ابراهیم گلستان، محمد بهارلو، ابراهیم قاسمپور، امیر نادری، غلامحسین و پرویز مظلومی، داریوش فرهنگ، سیاوش زندگانی، ناصر شاملی، جهانگیر کوثری، سیروس مقدم، محمدرضا حیاتی، احمد ایراندوست، مهین گرجی، لیلی و کاوه گلستان، جهانگیر میرشکاری، نسیم خاکسار و حمید فرخ‌نژاد بگیر تا برسید به حبیب احمدزاده، نادر سلیمانی، احمد عابدزاده، لیندا کیانی، نصرالله رادش، حمید عسکری و مهدی‌ هاشمی‌نسب… دلم برای همه‌شان تنگ شده. چه آنها که قبل از جنگ ترکم کردند و چه آنها که وقتی آتش به پا شد، رفتند.»

عملیات «شکست حصر آبادان» بعد از نیمه‌شب آغاز شد؛ یک بامداد پنجم مهرماه شصت. پاییز آمده بود اما گرما بیداد می‌کرد. شاید دشمن حس می‌کرد اما باور نداشت، پس غافلگیر شد. به همین‌خاطر، خاکریزهای اولیه دشمن بدون زد و خورد چندانی فرو ریختند. بعد از روشن‌شدن هوا اما غوغا شد. واویلا شد.

آتش روی آتش، هلی‌کوپترها و توپخانه‌های دوطرف لحظه‌ای آرام نبودند. بعد از صلات ظهر ولی مشخص بود کار تمام است. دشمن لرزیده، دشمن ترسیده، دشمن گریخته… خلاص! ما مردمان روزهای غیرممکن‌هاییم.

« من آبادانم، آبادان؛ فرزند اروند، برادر خرمشهر. آمده‌ام پیشواز ناخدا. شنیده‌ام دارد برمی‌گردد اینجا. گفته زیر موشک و راکت و خمپاره هم می‌خواهد برگردد. حتی بدون لنج، حتی بدون سقف. گفته آبادان دیگر نباید محاصره شود، باید آماده شویم برای نجات خرمشهر. راست گفته ناخدا. آبادان بدون برادرش یک‌چیزی انگار کم دارد. باید دست برادرش را بگیرد. جشن بزرگ را باید بگذاریم برای آنجا؛ برای آزادی خرمشهر. من آبادانم، آبادان؛ فرزند اروند.» وقت یزله ناخداست. آبادان می‌درخشد، ناخدا می‌خندد.

کدخبر: ۲۸۲۳۰۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر