کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۰۷۲۰
تاریخ خبر:

جزئیات هولناک و باورنکردنی از قتل در فاز یک اکباتان

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | روز یکشنبه ۲۶اردیبهشت ماه خبر پیدا شدن قطعاتی از جسد مثله شده یک مرد در شهرک اکباتان، فاز سه در رسانه‌ها منتشر شد اما هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد جسد مثله شده مربوط به کارگردان مستندساز سینما باشد. حوالی شب یکشنبه مشخص شد جسد تکه‌تکه شده مربوط به بابک خرمدین، مرد مجرد ۴۷ساله‌ است که از طریق اثرانگشت مشخص شد پدر و مادرش به احتمال زیاد در قتل او دست دارند. تا اینکه صبح روز دوشنبه این زن و مرد میانسال که بازداشت شده بودند ،‌در دادسرای جنایی حاضر شده و به جرم خود اعتراف کردند در حالی که به هیچ عنوان از اقدام خود پشیمان نبودند و اعلام کردند جان‌مان به لب‌مان رسیده بود!

اما اهالی شهرک اکباتان حالا این قتل جزو گزارش روزشان شده است. مغازه‌داران برای مشتری‌ها ماجرا را شرح می‌دهند. طبق گزارش میدانی از گفته‌های این افراد، بامداد یکشنبه یک زباله‌گرد در سطل زباله روبه‌روی بانک مسکن سمت مجتمع تجاری نگین اکباتان در فاز سه، در حال گشتن بوده که به کیسه‌ای سیاه رنگ برمی‌خورد و داخل آن اعضای بدن قطعه قطعه شده را می‌بیند، از ترس با داد و فریاد به سمت نگهبان مجتمع تجاری رفته و با یک راننده تاکسی به سر سطل بازمی‌گردند و مشاهده می‌کنند قطعاتی از اعضای بدن یک فرد داخل سطل است و با ماموران کلانتری ۱۳۵ آزادی تماس می‌گیرند. ماموران پلیس به محل رفته و در آنجا با سرشانه، دو کف دست، دو بازو و دو مچ پای یک انسان که داخل یک چمدان گذاشته شده بود مواجه شدند.

بلافاصله بعد از این ماجرا تیمی از ماموران اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران همراه بازپرس محمدجواد شفیعی از شعبه ۵ دادسرای امور جنایی تهران و تیم تشخیص هویت برای بررسی موضوع در محل حاضر شدند. اما جسد مثله شده قطعاتش کامل نبود و برخی اعضای بدن مانند سر در سطل زباله پیدا نشد اما مشخص بود جنازه متعلق به یک مرد است که چند ساعت از مرگ او می‌گذرد. کارآگاهان در گام نخست به سراغ یکی از نگهبان‌های ساختمان که در نزدیکی محل پیدا شدن جسد مثله شده بود رفتند.

مرد نگهبان در تحقیقات عنوان کرد که این کیسه و چمدان از بیرون ساختمان‌های فاز سه به این سطل زباله منتقل شده است، چون با توجه به اینکه ساختمان‌ها مجهز به سیستم شوتینگ زباله هستند در نتیجه کارگران در محل شوتینگ، بسته‌های زباله را مورد بازرسی قرار می‌دهند که وسیله‌ای سرقت نشده باشد به همین خاطر اگر داخل ساختمان این جنایت رخ داده بود جسد در محل شوتینگ باید از سوی کار گران پیدا می‌شد.

*** اعتراف صریح به قتل فرزند
حدود ۶ساعت پس از پیدا شدن جسد مثله شده، حوالی ساعت ۱۰صبح یکشنبه کارشناسان پزشکی قانونی با انگشت نگاری از دستان جسد موفق به شناسایی هویت او شدند. جسد مربوط به بابک خرمدین بود. او ساکن فاز یک در همان شهرک اکباتان بود که به همراه خانواده‌اش در آنجا زندگی‌ می‌کرد. سوپرمارکت فاز سه و کفاش معروفی که همیشه جلوی مجتمع تجاری نگین بساط می‌کند او را می‌شناختند و متعجب از مرگش می‌گفتند هرگز فکر نمی‌کردیم او این‌گونه کشته شود! بعد از انگشت‌نگاری، تیم جنایی به محل سکونت او رفته و از پدر و مادر بابک، درباره حادثه می‌پرسند که آنها در همان ابتدا به قتل فرزند خود اعتراف می‌کنند و با دستور بازپرس شفیعی این زن و مرد میانسال بازداشت می‌شوند.

*** در دادسرا
اکبر، ۸۱ ساله قد بلندی دارد، لاغر و کشیده است و آرام آرام راه می‌رود. در راهروی دادسرا وقتی به همسرش که گریه می‌کند، می‌رسد محکم می‌گوید گریه نکن! در دادسرا جزئیات را سعی می‌کند شمرده شمرده بیان کند. از تمام ماجراهای زندگی‌شان صحبت می‌کند. از کودکی بابک تا بزرگسالی‌اش؛ اکبر و ایران به غیر از بابک سه فرزند دیگر هم دارند. دو دختر و یک پسر. همه بزرگسال هستند و کوچکترین‌شان دخترشان است که متولد ۱۳۶۱ است و دارای دو نوه از او هستند.

پدر در مقابل بازپرس درباره علت این اقدام و زندگی پسرشان می‌گوید:«‌بابک از کودکی شیطان بود و اذیت می‌کرد، آرام و قرار نداشت. من شغل مناسبی داشتم اما برای خرج تحصیل او عصرها حتی مسافرکشی می‌کردم. همیشه از مدرسه اخراج می‌شد اما آن‌قدر با مادرش تلاش کردیم که توانست تا مقطع فوق‌لیسانس از دانشگاه هنرهای زیبا مدرک بگیرد. او حتی مدتی برای تحصیل به انگلستان رفت و یک فیلم مستند درباره سختی‌های مهاجرت ساخت و سپس به ایران بازگشت و برای همین فیلمش هم در جشنواره جایزه گرفت. بابک در دانشگاه آزاد کرج فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی فیلم کوتاه تدریس می‌کرد و با توجه به شرایط کرونا تدریس آنلاین داشت.

اما ما، من و مادرش از روابط او خسته شده بودیم. او سه روز در هفته شاگردان دخترش را به منزل دعوت می‌کرد، به اتاقش می‌برد و در را می‌بست و سپس از مادرش تقاضا داشت یک‌سره از آنها پذیرایی کند.» در این قسمت اکبر صدایش را آرام می‌کند و می‌گوید:« او روابط مناسبی با دختران نداشت در حالی که من، همسرم، پسر دیگرم و دختر و نوه‌هایم هم در منزل حضور داشتیم. غیر از این به هر بهانه‌ای با ما پرخاش می‌کرد و حتی چندباری روی من و مادرش دست بلند کرد.

اکبر پدر بابک در دادسرا مقابل بازپرس پرونده می‌گوید:«تمام خانه به خاطر کلاس‌های آنلاین او ساکت بود، یکسره باید در خدمت او در حال پذیرایی بودیم و اگر هم عصبانی می‌شد به روی ما برمی‌گشت؛ واقعیت جان من و مادرش به لب رسیده بود در حالی که بارها از او خواستم مستقل شود و به سر زندگی خودش برود و با روابط خودش هرکاری می‌خواهد بکند اما در خانه من جای این کارها نیست! اما می‌گفت تو فکرت قدیمی است! من دیگر خسته شده بودم و در نهایت به او سه راه پیشنهاد دادم و گفتم من کم‌کم دچار آلزایمر شده‌ام خانه را به نام مادرت می‌کنم و با او زندگی کن، یا خانه را بفروشم و سهم ارث‌تان را تقسیم کنم و هرکس جایی که دوست دارد زندگی کند. که گفت نه تو حق داری از این خانه بروی و نه من می‌روم، تنها زمانی از این خانه می‌روم که جنازه‌ام را بیرون ببرند!»

اکبر می‌گوید:« حتی روز جمعه با همدیگر به ورزش رفتیم و با او خیلی صحبت کردم تا از کارهایش دست بکشد و گفتم من خودروی دوو سی‌یلو و تکه زمینی که در مشهد دارم را می‌فروشم و پولش را به او می‌دهم تا برای خود جایی اجاره کند که باز نپذیرفت و گفت من از پیش پدر و مادرم نمی‌روم! آخر من با پسری که سر یک لیوان پلاستیکی که با آن آب می‌خورد با مادرش سه بار درگیر شد و می‌خواست با چهارپایه به سرش بکوبد باید چکار می‌کردم! حتی آزمایش مغزم را به او نشان دادم و گفتم دکتر گفته به‌خاطر استرس و فشار روانی موجود در خانه ۱۳ کیلو وزن کم کرده‌ام و از کارهایش دست بکشد. در نهایت راه سوم را مطرح کردم. گفتم من می‌توانم ۱۰میلیون با پلاک خودروی تو به یک نفر بدهم تا تو را سر به نیست کند و ما را نجات دهد! اما بلند شد و گفت، چرت و پرت نگو باید با من زندگی کنی، در ضمن من بابکم و هیچ‌کس نمی‌تواند من را از بین ببرد!»

*** قتل و مثله کردن جسد
اکبر درباره نحوه قتل و چگونگی آن نیز می‌گوید:« به خانه که بازگشتیم به همسرم گفتم او به هیچ وجه از ما جدا نمی‌شود و همانجا تصمیم گرفتیم تا از دست او خود را خلاص کنیم. من حدود ۱۵ کیسه زباله خریده بودم‌. شب جمعه همسرم گفت آبگوشت مرغ درست کرده و تعداد زیادی قرص خواب‌آور که برای خواب می‌خورد خرد کرده و داخل سهم بابک ریخته است. من شب‌ها کتابم را می‌نوشتم. بابک شب جمعه غذایش را نخورد و بعدازظهر شنبه غذا را خورد حتی گفت غذا یک بویی می‌دهد و گفت یک قاشق از آن بخور شاید مامان می‌خواهد من را مسموم کند که من گفتم خب نخور! اگر شک داری از بیرون غذا سفارش بده!

اما او خیلی کم از غذا خورد و روی مبل خوابش برد. بعد به یک باره از خواب پرید و چهار دست و پا خودش را به سمت یخچال کشاند. من سریع با یک بند پوتین پاهایش را بستم چون می‌ترسیدم دوباره هوشیار شود و ما را بزند مخصوصا که همیشه با خودش چاقو داشت. بعد یک تسمه که برای بستن قالپاق است به گردنش بستم تا خفه شود و با چاقوی آشپزخانه چند ضربه محکم به او زدم. بعد با کمک همسرم او را به حمام کشانده و به تنهایی جسدش را تکه‌تکه کردم چون ما قدرت نداشتیم جسد او را بیرون ببریم.

مجبور شدم از ساعت حوالی ۵:۳۰ عصر تا ۱۱:۳۰ شب جسد او را با چاقو و تبر مثله کنم. خون‌های داخل حمام را هم همسرم تمیز کرد. بعد قطعات را در سه ساک‌دستی و دو نایلون با خودروی سمند تاکسی‌ای که داشتم به همراه همسرم بیرون بردم و در سطل زباله سر فاز سه و سمت میدان کاج و آریاشهر رهایش کردم.» در اینجا وقتی از او پرسیده شد که از عمل خود پشیمان است؟ با تحکم گفت:«‌پشیمان؟! هرگز! من در عمرم مرتکب گناه نشدم اما با قتل بابک به آرامش رسیده‌‌ام و اصلا پشیمان نیستم و عذاب وجدان هم ندارم!»

*** اعترافات ایران، مادر مقتول
بعد از اکبر، پدر مقتول و متهم به مباشرت در قتل، همسر او یعنی ایران ۷۰ ساله با جرم معاونت در قتل پسرش وارد شد. زنی میانسال که گوش‌هایش به خوبی نمی‌شنید. از همان ابتدا می‌گفت:«بابک مرا خیلی اذیت کرد، کتک می‌زد، فحاشی می‌کرد حتی روی پدرش هم برمی‌گشت. پسر دیگرم از دست او دو ماه در شمال مانده بود و به خانه نمی‌آمد. هم خواهر و برادرش و ما را آزار می‌داد. من و شوهرم از دستش خسته شده بودیم. همه‌اش در حال پذیرایی از دوستان او بودم و شاهد روابطش با دخترانی که به خانه می‌آورد.

حتی خیلی مواقع به پدرش هم چیزی نمی‌گفتم حتی به پدرش گفتم یک فرصت دیگر به او بده بلکه از کارهایش دست بکشد اما او حاضر نبود از ما جدا شود و مستقل زندگی کند. دست آخر من قرص خوابی که خودم می‌خورم را حل کردم و در غذایش ریختم. بعدازظهر شنبه غذا را خورد و بعد به خواب رفت در خواب هی سروصدا می‌کرد. تا این که بیدار شد با پدرش گلاویز شد و آن اتفاقات افتاد.» اما مادر بابک هم محکم می‌گوید:« به هیچ عنوان از اقدامی که کرده‌ایم پشیمان نیستم، خیلی ما را اذیت کرد، خیلی آزارمان داد.»

بنا بر این گزارش، پدر و مادر بابک خرمدین به دستور بازپرس محمد جواد شفیعی از شعبه ۵ دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران قرار گرفته‌اند. این حکایت اکبر و ایران است. زن و مردی میانسال که متهم به قتل پسر ۴۷ ساله و مجردشان هستند. یکی متهم به جرم مباشرت و دیگری معاونت در قتل! هردو می‌گویند جان‌مان به لب رسیده بود. در فضای مجازی شاگردان بابک برایش می‌نویسند و اسمش را هشتگ می‌زنند. هیچ‌کس به درستی هنوز نمی‌داند در آن بعدازظهر اردیبهشت ماه در طبقه ششم، فاز یک اکباتان چه اتفاقی افتاد.

*** بابک خرمدین کیست؟
بابک خرمدین متولد ۱۳۵۳ در تهران و کارگردان سینماست،«سوگنامه‌ای برای یاشار» به کارگردانی او در گروه هنر و تجربه اکران شد.او دارای مدرک کارشناسی ارشد سینما از دانشکده هنر‌های زیبا دانشگاه تهران و فارغ التحصیل ۱۳۸۸ است. این کارگردان سال ۱۳۷۹ در دوره فیلمسازی یک‌ساله انجمن سینمای جوانان دفتر تهران شرکت کرد. فیلم «سوگنامه‌ای برای یاشار» یک اثر مستند داستانی به شمار می‌رود که در گروه هنر و تجربه اکران شد

بابک خرمدین فیلم «سوگنامه‌ای برای یاشار» را آنطور که خودش می‌گفت تا حد زیادی با الهام گرفتن از زندگی خود ساخته است. او در سال ۸۹ به عنوان دانشجو راهی لندن می‌شود و در آنجا با مسئله مهاجرت و غربت درگیری پیدا می‌کند. یاشار شخصیت اصلی فیلم او هم چنین سرگذشتی دارد. او جوانی است که با ویزای دانشجویی وارد لندن شده است. همزمان با اتمام کالج، دچار مشکل مالی و دلتنگی برای خانواده‌اش شده و به ایران برمی‌گردد.

توضیحات

*

توضیحات

*

توضیحات

*

کدخبر: ۳۹۰۷۲۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر