کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۰۶۲۵۱
تاریخ خبر:

جاه‌طلب و سمج؛ مثل منوچهر اقبال و اسدالله علم

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | روایت است که منوچهر اقبال و اسدالله علم چشم دیدن یکدیگر را نداشتند اما نزدیک‌ترین و معتمدترین سیاستمداران برای محمدرضا بودند.فرضیه‌ای وجود دارد که چهار مرگ در وقوع و پیروزی سریع انقلاب ایران موثر بودند.از یک‌سو فوت دکتر شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ و درگذشت آیت‌الله مصطفی خمینی در آبان ۱۳۵۶ که هر دوی این اتفاق‌ها موجب زنده شدن شعله خیزش مذهبی در ایران شد و همچنین احیای دوباره آن شایعه همیشگی که درگذشت این دو بزرگوار را به شکل اتوماتیک به ساواک نسبت می‌دادند و از آن‌سو درگذشت منوچهر اقبال در شهریور ۱۳۵۶ و فوت اسدالله علم در فروردین ۵۷ که موجب شد محمدرضا دو سیاستمدار وفادار خود را از دست بدهد.

دو نفری که هرکدام در دوره‌ای نخست‌وزیرش بودند و در دوره‌ای هم وزیر دربار.در مورد نفوذ و رقابت اقبال و علم این روایت از حجت‌الاسلام فلسفی هم جالب است:«از انتقادهای من، شاه و اطرافیانش هم عصبانی بودند اما دو نفر بیشتر عصبانی و ناراحت بودند و این را به خوبی می‌دانستم. یکی دکتر منوچهر اقبال و دیگری اسدالله علم بود. این دو نفر اغلب روی کار بودند و فقط پست‌های آنها عوض می‌شد. گاهی این رئیس‌الوزراء بود و گاهی آن. گاهی آن وزیر بود و زمانی این. گاهی این وزیر دربار بود و گاهی آن. گاهی این وزیر کشور بود و زمانی آن.»

اقبال پدیده شگفت‌انگیزی است.سیاستمدار اهل کاشمر و کسی که تخصص پزشکی از فرانسه داشت و استاد دانشگاه تهران در بخش بیماری‌های عفونی شد اما وقتی پای در وادی سیاست گذاشت مسئولیت‌هایی را قبول کرد که هیچ نزدیکی به تحصیلاتش نداشتند و در انتها سر از شرکت نفت درآورد.او در ۳۳سالگی معاون وزیر بهداری در دولت‌های قوام و ساعد شد و سپس در دوران پرآشوب دهه۲۰ پست‌هایی مثل وزارت پست و تلگراف و وزارت کشور را هم تقبل کرد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد در دوره‌ای با پشتیبانی اشرف وزیر دربار شد و در سال ۱۳۳۶ به نخست‌وزیری رسید.

دوران سه سال و نیم صدارت او بر پست نخست‌وزیری طولانی‌ترین زمان یک نخست‌وزیر پس از شهریور ۱۳۲۰ بود و بعدها هم فقط هویدا توانست رکورد او را بشکند. در همین دوران ادبیات خاص و زشت او وارد مکالمات سیاسی کشور شد. او نامه‌های خود برای محمدرضا را با الفاظی مثل غلام جان نثار، چاکر خانه زاد، خاک پا و اراجیفی مشابه امضا می‌کرد و درجات تملق و چاپلوسی را به شدت گسترش داد. او آنقدر متملق بود که در ملاُعام هم آن را ابراز می‌کرد و بارها نظر نمایندگان را در مقابل نظر محمدرضا بی‌ارزش قلمداد کرده بود.

او در بهار ۱۳۳۶ حکومت نظامی برجای مانده از کودتای ۲۸ مرداد را لغو کرد اما بلافاصله و با سفارش مستشاران آمریکا ، به یکی از پایه‌گذاران ساواک بدل شد(تئوریسین سازمان ساواک فردوست بود و رئیسش تیمور بختیار اما با دستور اقبال و در دوره نخست‌وزیری او کلید خورد) در همین دوران است که متولیان اصل ۴‌ترومن با وساطت اردشیر زاهدی به ایران می‌آیند و اولین سنگ بنای اصلاحات ارضی نیز چیده می‌شود.

اقبال در انتخابات سال ۱۳۳۹ علنا برای شکست دادن حزب اسدالله علم(حزب مردم) و همینطور طرفداران علی امینی در انتخابات تقلب کرد تا حزب خودش (ملیون) برنده شود و جنجال آنقدر بالا گرفت که مجبور به استعفا شد. اقبال ۱۰، ۱۲سال از نسل جدید سیاستمداران اطراف محمدرضا مثل علم و هویدا و منصور بزرگ‌تر بود و آن‌ها را به دیده تحقیر نگاه می‌کرد.

اقبال در نزول از نخست‌وزیری،پس از آنکه در پست ریاست دانشگاه تهران با حمله فیزیکی دانشجویان روبه‌رو و ماشینش به آتش کشیده شد،به حالت قهر کشور را ترک و به فرانسه می‌رود و در بازگشت به ایران در آبان ۱۳۴۲ به ریاست شرکت ملی نفت می‌رسد تا کارنامه مسئولیت‌های سیاسی‌اش پررنگ‌تر از همیشه باشد.او در سال ۱۳۴۷ همزمان با صدارتش بر شرکت نفت، سازمان نظام پزشکی را نیز بنیان گذاشت و خودش هم رئیس آن شد تا در مقابل دیگر یار نزدیک محمدرضا یعنی دکتر ایادی نیز شاخ و شانه بکشد.

او تا زمان مرگش در سال ۱۳۵۶ در پست ریاست شرکت نفت باقی ماند و علنا فقط از محمدرضا دستور می‌گرفت و وقعی به دستورات نخست‌وزیر (هویدا) نمی‌گذاشت و دشمنی‌اش با علم را نیز ادامه می‌داد. او در تمام جنجال‌های نفتی دهه ۵۰ گوش به فرمان محمدرضا باقی ماند.خب به دلایلی و به رغم چاپلوسی دیوانه‌وارش و سرسپردگی جنون آمیزش،او نمی‌توانست به حلقه نزدیکان محمدرضا راه پیدا کند چراکه نه اهل قمار بود و نه سیگار و مشروب و تفریحات با جنس مخالف را نیز دوست نداشت.

حتی روایت است که فساد مالی قابل ذکری هم نداشته است. به نظر می‌رسد موتور محرکه اقبال در تصاحب منصب‌های مختلف فقط حس جاه‌طلبی کنترل نشدنی او بوده است.حسین فردوست درباره ویژگی‌ها و سوابق او می‌نویسد:«بسیار جاه‌طلب بود… او نیز از انگلیسی‌هایی بود که به آمریکا وصل شد ولی بیش از هر چیز رضایت محمدرضا را می‌خواست و دسته خاصی (به جز چند نفر) نداشت.»یک داستان فرعی دیگر هم در مورد منوچهر اقبال وجود دارد و آن سرگذشت دخترش مریم اقبال است که آن را می‌گذارم در یک فرصت دیگر تعریفش می‌کنم.

کدخبر: ۴۰۶۲۵۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر