کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۶۳۰۸۳
تاریخ خبر:

تیم‌های‌ کرویف چطور ‌بازی می‌کردند؟

تلخیص شده از سایت هفت یک | کرویف در طول حدود ۱۰ سال مربیگری خود تنها هدایت دو تیم را بر عهده داشت: آژاکس دوست داشتنی‌اش ( ۱۹۸۸- ۱۹۸۵) و بارسلونا در بین سال‌های ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۶- باشگاهی که او در آن تیمی بنا نهاد که به قهرمانی سریالی تبدیل و در فاصله سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴ موفق به کسب چهار قهرمانی متوالی در لیگ اسپانیا شدند، در سال ۱۹۹۲ جام باشگاه‌های اروپا را بالای سر بردند و لقب تیم رویایی را از آن خود کردند.

فلسفه او بر پایه توتال فوتبال بود که به عنوان بازیکن آن را در تیم بزرگ هلند تحت هدایت رینوس میشل تمرین کرده بود. میشل خودش نیز تحت تاثیر یک تیم بزرگ دیگر بود- تیم قدیمی مجارستان در دهه ۱۹۵۰ میلادی که فرانس پوشکاش و ساندور کوچیس را در اختیار داشت و به عنوان مجارهای بزرگ یا جادوگر شناخته می‌شد.

تصاحب توپ، تحرک، تغییر پست و استفاده از تمام فضای زمین مشخصه فلسفه مربیگری کرویف بود. او می‌گفت: «فوتبال اساسا از دو چیز تشکیل شده است. اول وقتی توپ را در اختیار داری باید بتوانی به درستی آن را پاس بدهی. دوم وقتی توپ به تو پاس داده می‌شود باید بتوانی آن را کنترل کنی. اگر آن را کنترل نکنی، نمی‌توانی پاس هم بدهی.»

علاقه بیش از حد او به مالکیت توپ باعث شد مدلی را بر اساس مثلث‌ها رسم کند: هر بازیکن بدون توجه به پستش در زمین باید خودش را در موقعیتی قرار می‌داد که این شکل هندسی را به وجود آورد. او باور داشت که این پایه‌ای ایده‌آل برای حفظ توپ در تیمش است و در عین حال همیشه دو گزینه ارسال پاس برای فردی که توپ را در اختیار دارد نیز ایجاد می‌کند.

این همان سبکی است که او سیستم الماسی خودش لقب داده بود اما فوتبال وابسته به موقعیت که کرویف از آن صحبت می‌کرد و سعی در استفاده از آن داشت، چیزی نبود که همیشه به راحتی قابل درک باشد. چنین چیزی ممکن بود اما تا زمانی که بازیکنانش در درک عمیق او از فوتبال مشترک بودند - درکی که آنها را قادر می‌ساخت تا بتوانند تصمیم گیری کنند که چه زمانی به هم تیمی‌های‌شان نزدیک شوند و چه زمانی چنین کاری را انجام ندهند.

مالکیت توپ به خودی خود برای کرویف جذاب نبود. او از بازیکنانش می‌خواست این موضوع را درک کنند تا بتوانند توپ را حفظ کرده و به سمت دروازه حریف بروند؛ توپ باید بارها و بارها و بارها به گردش درمی‌آمد. این نکته کلیدی برای ایجاد ناهماهنگی در ساختار حریف و ایجاد فضاهایی بود که اجازه نفوذ به فضاهای خطرناک را به آنها می‌داد.

او در عین حال از تیمش می‌خواست که دفاع منسجمی داشته باشد. این موضوع اجازه تغییر پست مداوم را به تیم می‌داد و همچنین سازماندهی مجدد در زمان از دست رفتن مالکیت توپ را آسان‌تر و سریع‌تر می‌کرد. و آنها هرچه به هم نزدیک‌تر بودند، بازپس گیری توپ حتی در نیمه زمین حریف آسان‌تر می‌شد. کرویف با تکیه بر تمام این موارد در طول دوران حضورش در بارسلونا بر دو سیستم تاکتیکی تاکید داشت: ۳- ۴-۳ و ۳- ۳- ۴٫

همه چیز با ساختار دفاع برای کرویف شروع می‌شد. او سه مدافع غیرمعمول را انتخاب می‌کرد: یک مدافع میانی- رونالد کومان یا میگل آنخل نادال- و دو مدافع کناری که آلبرت فرر و سرجی بارخوان یا خوان کارلوس بودند. با این حال از مدافعان کناری انتظار می‌رفت که به صورت مداوم به حمله اضافه شوند. در نتیجه خط دفاعی گاهی تنها شامل تک مدافع میانی و یک هافبک دفاعی بود- لوئیس میا، پپ گواردیولا یا خوزه رامون الکسانکو. هیچ یک از این افراد قدرت بدنی قابل توجهی نداشتند.

با این حال نقش مدافعان کناری حیاتی بود چرا که به کرویف اجازه می‌داد که از فضای کناره‌های زمین استفاده کند. فرر و سرجی در نقش همیشگی بازیکنان کناری پیشروی می‌کردند و این به وینگرها- که بیشتر هریستو استویچکوف و آندونی گوی‌کوچه‌آ بودند- اجازه می‌داد که به فضای میانه زمین رفته و این فاصله بین آنها با میشل لادروپ در پست مهاجم نوک را کاهش می‌داد.

چنین چیزی در لیورپولِ یورگن کلوپ نیز دیده می‌شود که در آن ترنت الکساندر آرنولد و اندی رابرتسون گاهی فضایی را در کناره‌ها فراهم می‌کنند که به سادیو مانه و محمد صلاح اجازه می‌دهد که به فضاهای خطرناک میانه میدان وارد شوند.با این حال شرایط به همین جا ختم نمی‌شد- کرویف از مدافعان کناری‌اش می‌خواست که گزینه پیشروی به فضای میانه زمین را نیز برای خود فراهم کنند.

این اتفاق نه تنها فضای بیشتری به مهاجمان کناری می‌داد بلکه گزینه ارسال پاس بیشتری برای هافبک دفاعی فراهم می‌کرد.در جلوی میدان نیز نقش لادروپ- بهترین بازیکن تاریخ دانمارک- یکی از بهترین نوآوری‌های کرویف بود. ظهور او در طرح بازی مربی هلندی شامل استفاده از ویژگی تاکتیکی‌ای بود که به نظر می‌رسید از مدت‌ها قبل به دست فراموشی سپرده شده است: شماره ۹ کاذب.

کرویف در زمان پیوستن به بارسلونا در تابستان ۱۹۸۸ حداقل یک مهاجم نوک سنتی یعنی گری لینه‌کر را در اختیار داشت. اما این سرمربی خیلی زود خودش را متقاعد کرد که برای به ثمر نشستن فلسفه‌اش به بازیکنی با ویژگی‌های متفاوت نیاز دارد: تحرک بهتر و نقش بیشتری در ایجاد موقعیت.این به آن معنا نبود که نقش مهاجم نوک کاملا محو شود- کرویف در فصول بعدی فضایی برای گلزنان بالفطره مانند روماریو و خولیو سالیناس فراهم کرد.

سالیناس حتی در جریان پیروزی در فینال جام باشگاه‌های اروپای ۱۹۹۲ برابر سمپدوریا در ویمبلی در کنار هریستو استویچکوف در ترکیب اصلی قرار داشت و لادروپ پشت سر آنها قرار گرفت.اما ثمربخشی ایده او با حضور لادروپ در پست شماره ۹ کاذب در سیستم جدید بیشتر نمایان شد- بارسلونا دو دهه بعد نیز از چنین سیستمی استفاده کرد و گواردیولا تصمیم گرفت لیونل مسی را در همین پست به کار بگیرد. لادروپ فوتبالیستی بود که قدرت جاگیری بسیار خوبی داشت. او بیشتر از گلزنی عادت به ارسال پاس داشت و ویژگی‌های ایده‌آل برای سبک بازی با تکیه بر جاگیری که مورد علاقه کرویف بود در او دیده می‌شد.

پست شماره ۹ کاذب نیازمند این بود که لادروپ به صورت مداوم پست مهاجم نوک را که از ابتدا در آن قرار داشت ترک کند تا بتواند در کنار هافبک‌های هجومی- که اکثرا اوزه بیو ساکریستن، چیکی بگریستاین و خوسه ماریو باکرو بودند- یا وینگرها بازی کند و این باعث آشفتگی در مدافعان میانی حریف می‌شد که به یارگیری با مهاجم نوک عادت داشتند. جابه‌جایی‌های مداوم با استفاده از شماره ۹ کاذب بیشتر می‌شد و در نتیجه باعث عدم تعادل در خط دفاعی حریف شده و همچنین به هافبک‌ها اجازه می‌داد که به آسانی در موقعیت شوت‌زنی قرار بگیرند.

کدخبر: ۳۶۳۰۸۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • farbod7

    در مستند فوق العاده «توپ را بگیر، توپ را پاس بده» متوجه می شوید که بارسلونای امر وز و فلسفه این تیم، کاملا بر اساس تفکرات کرایف پایه گذاری شده و این توتال فوتبال در عین این که زیبا و لذت بخش است، اجرای آن برای بازیکنان بسیار مشکل است و به گف ته مسی، اگر بازیکنی با آن رشد و تربیت نش ده باشد، به زحمت بتواند خودش را وفق بدهد .