کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۵۷۹۶۵
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| وقتی خانم‌ها خشن می‌شوند

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور | آقا در بین خبرها، خبری رو خوندم که باعث افتخار و سربلندی بود… خبر از این قرار بود که آمار همسرآزاری (یا همون ضرب و شتم)، رشد داشته و نکته جالبش این بود که آمار شکایت آقایان نسبت به سال‌های گذشته بیشتر شده… توجه بفرمایید که با این اوضاع گرونی و قیمت دلار و طلا و سکه و تحریم و… دیگه حالی به آدم می‌مونه؟… نه والا… بعد بیای خونه، کتک هم بخوری تازه… احوالی به آدم می‌مونه؟… دیگه قضاوت با خودتون.

دوستی دارم که خیلی اهل اظهار‌نظر است. منظورم اینه که در هر موردی که حرف بزنی، جوابی برای گفتن داره و خودش را صاحب‌نظر می‌دونه. به‌غیر از تمام مسائل جهان، در دو مورد خود را بی‌رقیب در نظریه‌پردازی می‌داند. یکی ازدواج، یکی کار و فعالیت‌های اقتصادی یا به قول خودش، بیزینس… شاید براتون جالب باشه که بدونین در زندگی زناشویی‌اش، تجربه دو شکست را در فواصل کوتاه در کارنامه دارد و در کارنامه اقتصادی‌اش هم به هر مقداری که از ذهن‌تان بگذرد، سابقه ورشکستگی دیده می‌شه.

خب البته دوستان و اطرافیانش از‌جمله خود من، در حقش خیانت می‌کنیم که روشنش نمی‌کنیم که اگر حرف‌های تو درست بود، روز و روزگارت این نبود و اگر توانایی بیل زدن داری، زحمت باغچه خودت رو بکش. ولی چه می‌شود کرد که دل‌رحم هستیم و توان به خاک و خون کشاندن روحیه‌اش رو نداریم… ته‌دل احساس می‌کنیم دیگه خود خداوند به‌اندازه کافی از خجالتش درآمده و ما به خودمان زحمت اضافه ندهیم.

در معیت ایشون بودم که خبر مذکور را از روی گوشی‌ام برایش خواندم… سرفه‌ای کرد و مشخص شد که آماده نظریه‌پردازی می‌شود: «بله… بله… من هم متاسفانه همین‌جور فکر می‌کنم.»/ «یعنی چه‌جوری فکر می‌کنی؟»/ «یعنی اینجوری فکر می‌کنم که خانم‌ها خشن شدن… دستِ بزن پیدا کردن.»خب البته خبر بسیار عمیق‌تر از این حرف‌ها بود و حامل پیام‌های نهانی زیادی بود ولی این دوست متفکرم، فقط همین قسمتش به چشمش اومد:

- «دلیلش هم فقط یه‌چیزه…»/ « چی؟»/ «مسائل مالی…»/ «فقط؟»/ «فقط… از من بپرس دیگه. من می‌دونم… فقط دلیلش همینه. اوضاع مالی که به‌هم می‌ریزه، اعصابشون نمی‌کشه و یهو شترق…»با توجه به تجربیات موفق فراوانش در ازدواج و کار، تا حدودی می‌تونستم حدس بزنم که این صابون به تنش خورده… فقط نمی‌دونستم چجوری حرف رو به اونجا بکشونم تا بفهمم ایشون هم جزو اون‌دسته از آقایان مذکور هست یا نه… بنابراین از روش معکوس استفاده کردم:

- «ببینم… تو در زندگی‌های مشترکی که داشتی، مشکل مالی داشتی؟»/ «اصلا و ابدا.» خوبه که من در جریان کامل شاهکارهای اقتصادی‌اش هستم و به این محکمی انکار می‌کرد. باید بر‌می‌گشتم سر خط: «پس مشکل اساسی نداشتی خداروشکر…»/ «اصلا و ابدا.»/ «همون عدم تفاهم بوده و این حرفا…»/ «کاملا.» خبر «دستِ بزن پیدا کردن خانم‌ها» حسابی چانه‌اش را گرم کرده بود و با شوق فراوانی سخنرانی می‌کرد و من هم مترصد رسیدن به یک مسئله فقط… تو هم جزو آقایان مذکور هستی یا نه…

- «ببین… به نظر من صد درصد ازدواج، شانسه… صد درصد… از هندونه سربسته هم شانسی‌تره… هندونه رو باز دو بار می‌زنی رو پوستش یا رنگش رو می‌بینی. ولی ازدواج، هیچی… هیچی.»/ «نمی‌شه که. بالاخره آشنایی قبل از ازدواج هست. تحقیق هست…»/ «همه‌اش کشکه… همه‌اش.»دوست عزیزم به دلایل بسیاری با تمام وجود کلمه «کشک» را بر زبان می‌راند و اعتقاد راسخ داشت که:

- «من کلا تو این داستان تهِ تهِ تهِ بدشانسم… تهِ ته… هر‌چی هندونه گندیده‌اس، نصیب من می‌شه.»/ «خب شاید تو هم یک ایرادهایی داری تو زندگی مشترک…»/ «اصلا و ابدا.»/ «نمی‌شه که…»/ «چرا نمیشه.»/ «بالاخره اخلاق خاصی… مشکل خاصی…»/ «اصلا و ابدا. اصلا و ابدا. فقط بد‌شانسم. همین.»/ «تو تا حالا پزشکی قانونی رفتی؟»/ «اصلا و ابدا.» خب مشکلم حل شد…

کدخبر: ۴۵۷۹۶۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر