تکنگاری | نفسگیر، پیچیده، بامزه و باهوش
روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | از سال سینمایی ۲۰۲۰ بازی دو بازیگر مرد بزرگ یعنی آنتونی هاپکینز در فیلم «پدر» و گری اولدمن در فیلم «منک» برایم به یادگار مانده است که از قضا هر دو فیلمهای محبوبم هستند.هردویشان نامزد اسکار شدند و در نهایت آنتونی هاپکینز جایزه اسکار را به خانه برد.کاری که آنتونی هاپکینز در فیلم «پدر» در نقش یک بیمار آلزایمری انجام داد،حیرتانگیز بود.در عین حال که کاراکتری ترحمبرانگیز را به تصویر کشیده بود توانسته بود مهیب بودن موقعیتی را که مرد در آن گرفتار شده هم تصویر کند.
از آن بازیهایی بود که معتقدم کلاس بازیگری را چند پله ارتقا داد. گری اولدمن هر چند اسکار را به خانه نبرد، در نقش منکیهویچ دائمالخمر حضوری درخشان داشت. یک نابغه دست تطاول به خودگشاده که به طرز کنایهآمیزی شوخطبع و صریح و همزمان شکننده است. یکسری از این بازیهای نفسگیر هستند که بیشتر به چشم میآیند و به همین دلیل در فصل جوایز هم موفق میشوند.مثلا بازی دیگر گری اولدمن در نقش وینستون چرچیل در فیلم «تاریکترین ساعت» یا بازی حیرتانگیز مریل استریپ در نقش مارگارت تاچر در فیلم «بانوی آهنی» که هر دو برنده اسکار شدند.
بازیهایی در نقش شخصیتهای واقعی که آنقدر با دقت و جزئیات به تصویر کشیده شده بودند که وقتی دیدمشان هنر بازیگر بیشتر از هر نکته دیگری از فیلم برایم برجسته شد. بازی در نقش آدمهایی که میشناسیم یا بیماران جسمی یا روحی از آن کارهای دشواری است که وقتی بازیگران بزرگ انجامش میدهند تبدیل به کارهایی ماندگار میشود اما از آن طرف حرف بیلی وایلدر را هم فراموش نکنیم وقتی درباره بازی تام کروز در «رین من» جلوی داستین هافمن صحبت کرد و ستایشش کرد و معتقد بود این شیوهای که بازیات به چشم نیاید، انگار یک آدم معمولی هستی کار دشواری است که فقط یک بازیگر درجه یک از عهده آن برمیآید.
درنتیجه میخواهم به چند بازی اشاره کنم که برایم مجذوبکننده هستند اما در شرایط عادی به نظر نمیرسیده که شاه نقش باشند و اتفاقا با بازیگرانشان تبدیل به نقشهای ماندگار شدهاند. از این سالهای اخیر شروع کنم. بازی دنیل دیلوئیس در فیلم «رشته خیال» بدون هیچ حرکت محیرالعقولی چنان ظریف و پیچیده کاراکتر وودکاک را تصویر میکند که به نظرم از هیچ بازیگر دیگری برنمیآمده. به یمن بازی اوست که میتوانیم آن پیچیدگی آخر عشق مازوخیستی وودکاک را درک کنیم.
کمی عقبتر ولی در همین هزاره سوم جولیا رابرتز و مریل استریپ در نقش یک خانواده از هم فروپاشیده که به مناسبت مرگ پدر خانواده مجبورند دور یکدیگر جمع بشوند در فیلم «آگوست اوسیج کانتی» دوئتی دیدنی دارند. دو زن که به نظر میرسد غرق نفرت از یکدیگر هستند و وقتی به مرز انفجار میرسند هیچ چیزی جلودارشان نیست. بازیهای هزاره سوم احتمالا در یاد همه مانده پس بگذارید گریزی به سینمای کلاسیک بزنم. فیلم «داشتن و نداشتن» شاهکار هاوارد هاکس نامزد هیچ جایزه اسکاری نشد.
همفری بوگارت زمان ساخت این فیلم ستاره بود اما بازی محبوب من بازی لورن باکال است.در شرایطی که فقط ۱۷سال دارد نقش زنی سرد و گرم چشیده و مسلط به خودش را چنان درخشان بازی میکند که برایمان عجیب نیست همفری بوگارت عاشقش میشود و از آن مهمتر به راحتی متقاعد میشویم که این زن میتواند جلوی بوگارت محکم بایستد و خودش را نبازد. بازی باکال است که باعث میشود منطقی بهنظر برسد، اسلیم میتواند هری را بازی بدهد وگرنه آن خشونت ذاتی در بازیهای همفری بوگارت که او را مردی فتح نشدنی جلوه میدهد مانع از این است که فکر کنیم زنی، آن هم کم سن و سالتر میتواند قواعد رابطه را تعیین کند.
در دهه ۴۰ کمدی-رمانتیک «بانو ایو» به کارگردانی پرستون استرجس فقط نامزد فیلمنامه میشود اما اتفاقا بیشتر از قصه چیزی که در یاد من مانده بازی شوخطبعانه و گرم باربارا استانویک است در نقش زنی که روی کشتی مرد پولداری را فریب میدهد اما در میانه نقشه کشیدن برای پولهای او عاشقش میشود.از بخت بدش نقشه لو میرود و مجبور میشود بازیهای جدیدی انجام بدهد. شاید هر بازیگر دیگری به جای استانویک بود نمیتوانست بین رندی و شوخطبعی و احساساتی شدن زن چنین تعادلی برقرار کند.
اما استانویک جوری راحت بازی میکند که حتی حس نمیکنیم چه نقش سختی را برعهده دارد. این بازی موردعلاقه من است.به یادآوردن بازیهای اعجابآوری که دوستشان دارم مثل زوج کری گرانت و اینگرید برگمن در «بدنام» هیچکاک یا حضور رزالیند راسل در «منشی همه کاره او»، بازی پل نیومن در «نیش» و «بوچ کسیدی و ساندنس کید» یا میشل پیکولیهای فیلمهای کلود سوته یا آلن دلون «سامورایی» یا….
این فهرست حالاحالاها ادامه دارد.